سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 31 فروردين 1403
    11 شوال 1445
      Friday 19 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        جمعه ۳۱ فروردين

        اساطیرِ یونانی

        شعری از

        بهمن بیدقی

        از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۳ تير ۱۴۰۱ ۰۸:۰۰ شماره ثبت ۱۱۱۴۱۱
          بازدید : ۹۳   |    نظرات : ۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر بهمن بیدقی

        اساطیرِ یونانی
         
        شب است و، حال وهوایی روحانی
        میلولد اینجا افکاری ، همه زیبا ،
        همچون لطافتِ پوستِ حورانی
        پُراز اندیشه های نورانی
        که استخوان بندیِ روحم را ،
        همچون اسفناج و آنهمه آهن اش ،
        سفت میکنند
        احساسی چون ملوان زبل دارم ،
        بعد ازخوردنِ بورانی
         
        گرامافون با صدایی آرام روشن است
        قمرالملوکِ وزیری میخوانَد و گاه ،
        صفحه ی پورانی
         
        گاهی کتاب صوتیِ شاهنامه ،
        شبم را به چالش میکشانَد و به نمایش
        با جنگی به شیوه ی تورانی
         
        گاهی ستاره ها از پشت ابرها ،
        خودنمایی میکنند
        مثل دانه های خشخاش اند ،
        پاشیده شده به آسمانی ظلمانی
        شاید به تصورِ افیونیِ خشخاش ،
        با دیدن شان نشئه میشوم ، نمیدانم
        گرسنه ام شده
        میروم نان و پنیری بخورم
        انبوهِ کنجدها ، ستاره شده اند به روی تکه نانی
         
        گاهی بادِ شدیدی میوزد
        سایه ی درختان از پنجره ،
        خود را از درگاهی می کشانند به عمقِ اتاق
        درمیان اینهمه سایه روشن ،
        ترس می گوید : چقدر آنهمه بی آزاری شان ،
        عوض شده به ترسناکیِ غولانی
        سرم را میبرم به زیرِ پتو
        میروم تا سرماخوردگی ام مداوا شود به لطفِ بخور
        پنجره ها را می بندم ، حسابی شده کورانی
         
        سایه ها شبیه به رقصِ مردگان شده اند
        انگار همه بیرون آمده اند ،
        ز لحظه های اسکلت گونِ گورانی
        گورخرانی انگار پلاس شده اند درمیانِ فرشِ اتاق
        درمیانِ اینهمه سفید وسیاه ،
        درمیان اینهمه سایه روشن ،
        به هم میلولند ومن نمی فهمم ،
        این گورخر ازکجا تا کجاست
        آن یکی ازکجا تا کجا
        نگاهم درگیرمیشود به کنجِ اتاق
        می بینم صفِ طویلِ مورانی
         
        به خود میگویم این مورچه ها ،
        هیچوقت نمیخوابند ؟
        همه ش کار میکنند ؟
        اسمشان را میگذاشتند تراکتور بهتر نبود ؟
        آنها برعکسِ منند
        خود را درمیان عالَمی می یابم ، دائم به تکاپو ،
        آنها یول نیستند ، منم که یول ام ،
        رؤیازده ای هستم ، ازمیانِ رؤیاهایی طولانی
         
        نصفِ شبی ، چراغِ اتاقِ دخترِهمسایه هنوزهم روشن است
        دخترهمسایه مان دختر خوبی ست
        اتاقش هیچوقت پیدا نیست
        پرده اش همیشه کشیده است و نجابتش درحفظ است
        دخترهمسایه مان آدمِ جالبی ست
        داستانِ اساطیرِ یونانی را از حفظ است
        دوست دارد خودش هم اساطیری شود
        فکرمیکنم بشود
        نشد هم طوری نیست ،
        مطمئن ام اگرهم نشد ، جزو اباطیل نمیشود
        شاید کبوتر بشود ولی مطمئن ام رُتیل نمیشود
        خودش میگفت : وقتش به بطالت هدر نمیشود
        مطمئن ام الآن هم درحالِ کاری ست
        شاید عربی میخوانَد
        شاید عربی میرقصد
        شاید نمازِ شب میخوانَد
        شاید کتاب میخوانَد
        کتابی از اساطیرِ اسلامی
        کتابی از اساطیرِ یونانی 
         
        بهمن بیدقی 1401/4/12
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        سه شنبه ۱۴ تير ۱۴۰۱ ۱۵:۳۲
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و دلنشین بود
        موثر و پر معنی
        دستمریزاد خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۴ تير ۱۴۰۱ ۱۶:۲۲
        با سلام و عرض ادب و احترام استاد بزرگوار
        بینهایت سپاسگزارم از مهر و لطفتان
        سلامتی و شادی ، همراه لحظه لحظه هایتان
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        سه شنبه ۱۴ تير ۱۴۰۱ ۱۲:۲۱
        بداهه ای تقدیم شعر زیبای
        شما بزرگوار
        شعرت
        باد بهار است
        میروباید از دل گرد وغبار
        شکوفه های سرسبز است
        در شاخسار
        در دل همیشه هست
        یادگار
        از استاد
        با اقتدار
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۴ تير ۱۴۰۱ ۱۳:۰۲
        با سلام و عرض ادب و احترام استاد بزرگوار
        خیلی به این شاگرد ، محبت دارید
        بینهایت سپاسگزارم از مهر و لطفتان و بداهه ی زیبایتان
        سلامتی و شادی ، همراه لحظه لحظه هایتان
        ارسال پاسخ
        محمد حسنی
        سه شنبه ۱۴ تير ۱۴۰۱ ۱۶:۰۴
        درود ها یتان
        بسیار زیبا

        در پناه خدا خندانک
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        سه شنبه ۱۴ تير ۱۴۰۱ ۱۶:۲۳
        با سلام و عرض ادب و احترام آقای حسنی بزرگوار
        بینهایت سپاسگزارم از مهر و لطفتان
        سلامتی و شادی ، همراه لحظه لحظه هایتان
        در پناه خدا
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        چهارشنبه ۱۵ تير ۱۴۰۱ ۱۶:۰۹
        درود های فراوان جناب بیدقی استاد هنرمندوگرانقدر
        بسیار زیبا ودلنشین وپر محتوا
        قلمتان ماندگار
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷
        بهمن بیدقی
        بهمن بیدقی
        چهارشنبه ۱۵ تير ۱۴۰۱ ۱۶:۱۶
        با سلام و عرض ادب و احترام استاد بزرگوار
        بینهایت سپاسگزارم از مهر و لطفتان
        سلامتی و شادی ، همراه لحظه لحظه هایتان
        در پناه خدای مهربان
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0