بمناسبت یاد و خاطر پدرم
فقید سعید
خادم با اخلاص حضرت ثامن الحجج آقا
علی ابن موسی الرضا ( ع )
عارف برجسته
حاج محمد رضا رمزی ( ره )
پرستوان رجعت
زمانیکه در بخش ریکاوری
اسطوره و ارسطوی
جهان اسلام حضرت ابن سینا
در خلسه ی اِتِر فرو رفته بودم
آرام به گونه ام دست می کشید .
شدت آمالِ انتظارِ باز شدن دیدگانم را
در درونش احساس می کردم
چشمانم باز شد .
باور کن او یک فرشته بود .
باور کن سینه اش پیغمبرستان ازلی بود .
سبقت دستان مبارک اش
علت عقب ماندگی سرسلسله ی نوازشگران بود .
و در هر ملاقات یک بغل مهتابی
از ماه شب چهارده معصوم
برایم می آورد .
پیکر زرد و نحیفم با گندم برکتِ دستانِ او
به رنگ آبی آرامش تبدیل می شد
و تنم از عمق آبهای زمزم گذشت
جمعیت پرستوان رجعت برایم پیام آور بودند
پیامی که تا آمدم
درعزلت و گوشه گیری معنا کنم
نوزده سال طول کشید .
هرگز نرسی به کعبه ای . . . . . .
. . . . . . ترکستان است .
پدرم برای تسکین دردهای کهنه
و التیام زخمهای افیون زده ی عفونی ام
سبدِ بزرگی از تلاوت نذر می کرد .
او پس از صرف نان و پنیرِ سحری و نمازِ نافله
با بوسه ای مصحف کلام وحی را می گشود
و به نیّت برآورده شدن حاجات و نیاز
قبل از فریضه ی خوردن رطب افطار
مزّه ی یکصد و چهارده سوره ی وحی را می چشید
و به شکرانه ی توفیق رسیدن به این مرتبه
به نماز یومیه می پرداخت
افسوس که شانه هایم
خلاء بازوانش را
کماکان احساس می کند
او یک نفر بود
او رفت و گویی همه چیز رفت .
باقر رمزی باصر
روح پدر عزیز تان شاد
امید که خلد آشیان باشد
فاتحه و صلوات