دلارامم
امشب صبورتر شده ام
برایت مینگارم حوصلهی تنهایی من سرریز شده است
می دانم که نمی دانی
رازهایم را به دلبری ودلدادگی باد سپرده ام
اگر بخواهم از نداشتن ونبودنت شکوه کنم
صفحات کاغذم فقط تو میشوی
قصه ی امروز وفردا ها نیست
کار ازگله وشکایت هم گذشته است
لب هایم دیگر نمی خندد
روزها وشب هایم شبیه هم شده اند
آنها هم می دانند تونیستی
این بار نه به خاطر تو
به خاطر منے که ساعتها پشت پنجره ی خیال چشمانم
نشسته ام تا تو از راه برسی
وناامیدیم را به امید ستاره هایم گره بزنی
تورفتی ومن در بیخبریت
تار ساز گیتارم را، بابی توبودن سپری کردم
کاش بودی ومیدیدی که هرشب نبض فراموشیت را
به شاهرگ جانم می دوختم
مبادا یادت ازدلم برود
اما نبودی ومن چشم انتظار روزهایت
هرشب در کوچه های بی تو شعر می سرودم
تودر خیالاتم....
در کوچه های بی کسی تنهایی ام قدم زدی
دریغ از اینکه ....
روزهایم را به موهای باران زده شب
در کهکشان اندیشه روز می سپردم
کجاست فرهاد بیستونم
که ببیند شیرینش خسته از دنیاست
همجا جنس گران است توهم ارازن نفروش
قیمت عشق به جان است توهم ارزان نفروش
بهر هر بی سرو پایی خنده بر لب نباش
خنده ات دُرّه گران است توهم ارازن نفروش
پر احساس و زیبا بود