راه گلو بابغض در گیر است هردم
جنگی ست نافرجام بایک لشگرازغم
من در ستیزی نابرابر با دلی سنگ
از ابر چشمم اشک می بارد دمادم
آوار شد دیوارِ من،ماندم چه تنها
درترس هرپس لرزه همچون قلعه ی بم
تاکوس رفتن زد به اصوات وجودش
دیوار قلب من شکست افتاد پرچم
لیلی دلش قرص است مجنون بی ثبات است
درمانده لیلا با دلش بیچاره من هم
سارا رحیمی
۱۷خرداد۴۰۱