مرگِ شوق
شوق دارد زندگی ؟ آهی به هر دم بویِ گور
شوق دارد زندگی ؟ عَجِّل بگویی بی ظهور
فرض کن کلِّ جهان دریایِ آبی ، بی کران
شوق دارد زندگی ؟ سَهمت فقط تُنگِ بلور
روزگارم غارِ تودرتو وُ تاریک وُ تَبور
شوق دارد زندگی ؟ با این همه بارانِ نور
گفتمی روزی به انسان ، آدمیّت مرده است
شوق دارد زندگی ؟ میخِ سُخن ، سنگِ قَطور*
ای مُوَذن دست بر گوشَت گذار وُ گوش کن
شوق دارد زندگی ؟ صوتِ اَذان ، دل هایِ کور
سر به سویِ آسمان دادی چو سَروی بی ثَمر
شوق دارد زندگی؟ ناقِص ولی مستِ غرور
نامه ی تقدیرِ من مُهرِ سعادت داشت لیک
شوق دارد زندگی ؟ جز نامِ او بر فَمِّ مور*
با توام ؛ بس کن ، من از شادی گریزانم برو
شوق دارد زندگی ؟ هر خنده ات مَحکومِ زور
رفته بودم قصدِ آرامش به قبرستانِ غم
شوق دارد زندگی ؟ قصدِ هِجا ، اهلِ قبور
تا بدیدم پرزدن هایِ همایِ اوجِ خویش
شوق دارد زندگی ؟ دستی تکان دادن زِ دور
گفت برمن صَبرکن ، نیکو سِلاحِ مُومِن است*
شوق دارد زندگی ؟ اَیّوبِ مجبورِ صَبور
هر غزل گفتم به سِیلی غرق شد ابیاتِ من
شوق دارد زندگی ؟ هر مِصرَعش اشکی سطور
شیخِ شوریده ، شبی شوری زشهرش می شنید
شوق دارد زندگی ، شوقی به شوخی بر شعور
محمدحسن
*نرود میخ آهنین درسنگ _ ازحکایت سعدی اخلاق درویشان
*ماجرای خورده شدن عهدنامه توسط موریانه به غیرِ نامِ خدا
*حدیثِ حضرتِ مُحَمَّد _ چه نیکوسلاحی است صبرودُعابرای مؤمن
جالب و زیبا بود