پنجشنبه ۹ فروردين
آمیزش نقرهای شعری از علی احمدی( امین)
از دفتر فراتر از اتاق نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۵:۳۵ شماره ثبت ۱۰۹۸۷۸
بازدید : ۱۵۴۲ | نظرات : ۸۶
|
دفاتر شعر علی احمدی( امین)
آخرین اشعار ناب علی احمدی( امین)
|
نگاه هوچیگرم
با دندانهای نداشتهاش
بیگدار به دیوار میزند
چه پیشکشی؟!
کنجِ قارچیِ اتاق
رایموندو فوسکا
کتابکِشی و فرشگشایی میکند
تا رژین قبل از خواب
کمتر قرنهای سقف را بشمارد...
اما چهارده سال پس از تولد جعبهی قرص
دانشمندی کولی
قطعیتِ نو عروس را
پای بَزک عدمِ هرزه
میدهد به باد تا
پیادهنظام گچی
بتازد به آرایش ذغالیِ چهارچوب
.
.
آیا پشت این در
جریان دیوارها کمعمق است؟
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و صد سلام خدمت امیرحسین جان علامیان چقدر حال دلم را خوش کردی که منت گذاشتی و دعوتم کردی به هستیِ دانستههایت. خیلی زیبا رابطهی فلسفهی اگزیستانسیال و جانمایهی شعر را دریافتی. یک دنیا ممنونم از وجود نازنینت بابت این همه درس ارزشمند آقا کمی دیر هشدار دادی؛ کامو فعلا دارد ابزوردیسم را در خرخرهام فرو میکند میخواهم بیخیالش شوم اما تو خود از جذابیت "بیگانه" آگاهی | |
|
عزیزی علی جان ممنونم لطف داری🙏 چقدر خوب که اهل مطالعه و کتاب هستی. وقتی شعر را خواندم ناخوداگاه رفتم در عالم این کتاب خوب که واقعا تاثیرگذار است. حتی نمایشنامه و فیلمش هم واقعا قوی و خوش ساخت است. پس به جمع ما علاقه مندان فلسفه خوش آمدی ازین پس تو یک معتادی، البته از نوع خوبش اوه من چندسالی میشود که درگیر نهیلیسم و ابزوردیسم و... هستم. عیبی ندارد بخوان، دانستنش از ندانستن بهتر است. | |
|
سلام امیر حسین عزیز نقدت بسیار عالی وجامع بود از خوندنش کلی لذت بردم آفرین به این قلم و پشتکار درودها برادر گلم | |
|
سلام مهدی جان ممنونم از محبتت انرژی دادی | |
|
درود به جناب علامیان عزیز این دومین بار است که نقدی از شما می بینم که بخش هایی از آن جنبه «کارگاه آموزشی شاعری» هم دارد. حتما در نقدهای قدیمی شما هم، چنین خصیصه ای وجود دارد که چون تازه وارد هستم برخورد نداشته ام. بسیار خوب است به بهانه نقد مصداقی، هر بار یک یا چند نکته عام آموزشی مطرح می کنید که یکی از بهترین روش های تدریس هم هست. و برایم جالب بود با نظریه جامعه شناسی «خود آینه سان» «چارلز هورتون کولی» آشنا هستید... موفق باشید. | |
|
بله آشنا هستم حتی درباره ی جامعه شناسی مدرن هم تاحدودی خواندم و مطالعه داشتم. بتازگی دارم مقاله ای میخوانم راجع به رابطه ی تنگاتنگ فلسفه و ادبیات. و سوال اصلی و قدیمی اینجاست که آیا شاعر فیلسوف میشود یا برعکس! اساسا فلسفه جلوترست یا ادبیات و شعر (فیلسوف یا شاعر) و... خیلی موارد دیگر. هنوز تمام نشده و متاسفانه بدلیل مشغله کاری وقت نکردم کامل بخوانم، به امید خدا از امروز شروع میکنم. | |
|
بسیار ممنونم از شما لطف دارید جناب زراعتی عزیز اعتقاد دارم که هر شعری جهان بینی خودش را دارد و اگر قرار باشد به وسیله ی نقد یا تحلیل به اثری نزدیک شویم پس چه بهتر که از زوایای مختلف به آن بپردازیم. به هرحال خالی از لطف نیست و اتفاقا لازم است که مطالعات یکدیگر را به اشتراک بگذاریم. موفق باشید و سبز | |
|
سلام و درود بر امیرحسین جان علامیان منت میگذارید بر من اگر به کلاس درستان دعوتم کنید. نقد سپیدسرای چیرهدست و آگاهی مثل شما خیلی کمک حالم میشود برقرار باشید | |
|
لطف داری علی جان چرا که نه، باز خواهم گشت | |
|
اگزیستانسیالیسم | |
|
سیمون دوبوار ژان پل سارتر | |
|
سلام بر جناب استکی بزرگوار ممنونم از حضور سبزتان برقرار باشید | |
|
درود بر شما بانو حکیمی گرامی به مهر حضور یافتید | |
|
سلام بر شما مهربانو زیبا نگریستید لطفتان مانا | |
|
سلام بر جناب هادی محمدی عزیز قدم رنجه فرمودید سرفراز باشید | |
|
عرض ادب خدمت بانو خوشروش گرانمهر متشکرم از حضور سبزتان پاینده باشید | |
|
عرض ادب خدمت بانو کاسیانی ممنونم از حضور پرمهرتان جاوید باشید | |
|
سلام بر جناب زراعتی ادیب و دانا شاگردنوازی میکنید بزرگوار، نظر لطفتان است. برقرار باشید | |
|
سلام بر جناب حسنلو عیب و ایراد داره شعر و خوبی کار به همینه؛ که بزرگانی مثل شما نقد کنن تا منِ شاگرد چیزی به معلوماتم اضافه بشه. ممنونم از این نقد و نظر کاربردی، حتما دفعهی بعد این موارد رو در نظر میگیرم. تقدیم به گل وجودتون | |
|
سلام و درود بر استاد آزادبخت نقدتان یک دنیا برایم ارزش دارد. به این نکات واقعا فکر نکرده بودم. درک میکنم که چرا اثر پیچیده شده. این شعر برای خودم شخصا یک چالش بود چون که تا حالا این چنین ننوشته بودم. ممنونم از درس ارزشمندی که به من دادید. با کارهای بهتر خدمتتون میرسم | |
|
سلام و عرض ادب لطف دارید اما اثر مشکلات جدی دارد. بیش از حد شخصی شده بود. به هر حال ممنون حضور پرمهرتان هستم. قدم رنجه فرمودید برقرار باشید | |
|
نگاهتان زیباست بانو ممنونم از حضورتان | |
|
سلام به رضا جان گل خوشحالم که پسند واقع شد موید باشی | |
|
عرض ادب خدمت مهربانو طالبزاده زیبا، نگاه و پهنای اندیشهی شماست. لطف دارید سوی بنده به غایت قدم رنجه فرمودید و به ترحم خواندید چقدر خوشحال شدم که ماجرای هایزنبرگ را دریافتید. جاوید باشد ذهن رنگارنگ و لطف بیکرانتان | |
|
سلام بر استاد شفیق، جناب تختی گرانقدر ممنون که مهر خود را مدام بر این صفحه نازل میکنید مانا باشد وجود نازنینتان | |
|
سلام بر مازیار جان عزیز ممنونم از حضور مشوقانهت برقرار باشی | |
|
تقدیم به گل روت | |
|
سلام بر عرفانِ جانم آقا شرمنده. نمیدونستم ماجرا قراره این همه پیچیده بشه. تماس میگیرم و توضیح میدم حتما عزیز دل منی تو | |
|
عرض ادب خدمت شین بانو کمرمان را که شکسته این لعنتی بی احساس، مخصوصا که تجربی هم درس بخوانی و با کوچکترین مطلب فلسفی، هنری، ادبی و... در ارتباط نباشی من هم امید دارم به خواستههات برسی برقرار باشی | |
|
عرض ادب خدمت بانو پاییزه لطفتان مانا سرفراز باشید | |
|
سلام بر جناب لاهیجی بزرگوار شرمنده میکنید مرا با این دلسوزی پدرانهتان خیلی خرسندم که اثر مورد پسندتان واقع شد حتما این مسیر را ادامه میدهم برقرار باشید به امید خدا | |
|
ممنونم از حضور سبزتان | |
|
عرض ادب خدمت جناب معینی بزرگمهر منور کردید صفحهی بنده را مهرتان ماندگار | |
|
سلام بر استاد ناظمی قدم رنجه فرمودید و به مهر خواندید مانا باشد زیبا نگاهتان | |
|
سلام و درود خدمت جناب لاهیجی ممنونم بابت اشتراکگذاری این نوشتهی مغزدار و مفید بهره میبریم | |
|
سلام بر مهربانو حجازی لطف دارید؛ زیبا نگاهید ممنونم از حضور پرمهرتون | |
|
سلام و عرض ادب خدمت استاد زارع بزرگوار خیلی خیلی خوش آمدید به صفحهی شاگردتان به ترحم خواندید؛ اندیشهتان زیباست. ممنونم بابت اشتراکگذاری شعر به غایت دلنشینتان مانا باشید | |
|
عرض ادب خدمت جناب پرناک گرامی خوش آمدید به صفحه خودتان نگاهتان زیباست بزرگوار خوشیهاتان مانا | |
|
عرض ادب جناب کریمی به مهر خواندید بزرگوار مانا باشید | |
|
درود مهربانو هاشمی به مهر حضور یافتید برقرار باشید 🌺🌺 | |
|
سلام و درود بر شاهزاده خانوم کشف و شهود به عهدهی مخاطب است بانوی عزیز شاعر وظیفه دارد اسباب را مهیا بکند و مخاطب را به چالش ذهنی بکشد البته درک میکنم اگر اثر بیش از حد سخت فهم باشد؛ چون دغدغهی عام ندارد و به زندگی روزانه و آشوبهای ذهنیای مربوط هست که درسِ کنکوری و مطالعهی آزاد برایم به ارمغان آوردهاند. توصیف فضای اتاقی که در آن محبوس شدهام و به درسخواندن مجبور، چیزی نیست که انتظار داشته باشم مخاطب سریعا بفهمد. البته به توصیهی بزرگان بنده، جناب علامیان و بدری، فعلا از توضیح اثر معذورم. اگر چند روز بعد همچنان علاقهمند بودید، توضیح میدهم. مانا باشید | |
|
منتظر می مانم | |
|
لطف دارید به بنده مهربانو | |
|
سلام بر شما بانو ناطق گرامی ممنونم از حضور سبزتون سرفراز باشید به امید خدا | |
|
عرض ادب خدمت بانو رحمانی ادیب لطف دارید به قلم بنده ممنونم از حضورتون موید باشید | |
|
عرض ادب ملکبانو ممنونم از لطف نظرتون چه خوب که این جمع با فلسفه غریب نیست. البته که من در بدو این موضوع قرار دارم و هنوز خیلی چیزها هستند که باید بخوانم و فرابگیرم. ممنونم از حضور سبزتون سرفراز باشید | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
و علی جان احمدی
اگزیستانسیالیسم یا هستی گرایی:
طبق باور اگزیستانسیالیستها، زندگی بی معناست مگر اینکه خود شخص به آن معنا و اعتبار ببخشد. سارتر میگوید؛ زندگی به خودی خود هیچی نیست. این یعنی که ما خود را در زندگی پیدا میکنیم و آنگاه تصمیم میگیریم که به آن معنا یا ماهیت بدهیم.
در هستی گرایی نقطه آغاز هرکس به وسیله آنچه نگرش به عالم هستی یا احساس عدم تعلق و گمراهی در مواجهه با دنیای به ظاهر بی معنی و پوچ خوانده میشود، مشخص خواهد شد.
سارتر در کتاب هستی گرایی و اصالت بشر بطور کامل به این مبحث پرداخته است.
انسان افسارگسیخته:
به راستی مرگ کجای زندگی انسان قرار دارد؟
جنگیدن یا نجنگیدن، مساله این است!
من فکر میکنم در مقابلِ نارسیستی بودنِ زندگی، این
مرگ است که با حقیقتِ خود باعث میشود فراموش نکنیم که ما معجون سبز زندگی نوش نکردیم و به نفرینِ ابدی زندگی دچار نشدیم. پس چه بهتر که باور کنیم: مرگ همیشه در خانه را میزند.
نگاه هوچی گر:
تلاش انسان برای شکست دادنِ مشکلات به هر قیمت، حتی شلوغ کاری. (مشت به سندان کوبیدن)
شاعر نوع نگاه به زندگی و جهان بینی خود را با ادراکی که از زیستِ اجتماعی دارد پیوند میزند و به خود و به ما میگوید:
بس کن، چقدر بیهوده به دیوار زندگی مشت میزنی!
گاهی اوقات باید فقط همان لحظه را زندگی کرد.
به هرحال مشکلات وصله ناجور و جدانشدنی آدمی است. چنگ و دندان نشان دادن و جنگیدن تا کی، با کدام دندان! شاعر این مفهوم را با (دندانِ نداشته)نشان داده است.
کنجِ قارچیِ اتاق
رایموندو فوسکا
کتابکِشی و فرشگشایی میکند
تا رژین قبل از خواب
کمتر قرنهای سقف را بشمارد...
(تقابل های دوگانه)
اکسیر زندگی، بی انتها، یا زیر سایه ی مرگ:
اگر در کنار نام شخصیت های کتابِ همه می میرند(سیمون دوبووار) که ایده ی خوبی است، مثلا به چیزی شبیه این عناوینی که من نوشتم نیز میرسیدی یا اشاره میکردی (تقارن و موازنه معنایی) بهتری پیدا میکرد. حتی تضاد و پارادوکس اگر شکل میگرفت خیلی برجسته تر میشد.
تلمیحات و ارجاعات متنی از شگردهای پرکاربرد شعر امروز است، بشرطی که در متن حل شود یا تاویل پذیر و نام آشنا باشد. تمام وزنِ شعر نباید روی دوش یک یا دو ایده سنگینی کند، مهم اجرای این ایده هاست. من هم از این ایده ها کم و بیش استفاده میکنم.ناگفته نماند این رویکرد با مخاطب خاص بیشتر سر و کار دارد و باعث میشود سطح اطلاعات عمومی بالا برود. بشخصه معتقدم تسلط شاعران جوان به ادبیات غرب و شرق ارزشمند است و این میزان مطالعه را نشان میدهد.
به هرحال از گذشته تا امروز ترفندهای ادبی اینچنینی کارکرد داشته و دارد. از آرایه تلمیح تا ارجاعات مختلف متنی (بیرون و درون، بینامتنی، فرامتنی) و (تلمیحات تشبیهی، ترکیبی، چندوجهی.) یادت باشد همیشه پرسپکتیو ادبی، تاویل پذیری و لحن های گوناگون شعری را در نظر بگیری.
(تقابل مرگ و زندگی)
این متن به مفهوم یا دورنمای شعر نزدیک است:
ای مرگ عزیز، ای مرگی که حتی زیبایی گلها و شیرینی جوانی از توست، مرگی که به عمل و کنش انسان، به بخشندگی و بی باکی و از خودگذشتگی ما معنا میدهی، اعتراف میکنیم که همه ی ارزش زندگی وابسته ی توست.
رژین(شخصیت زن داستان) برعکس فوسکا، عطش فراوانی برای زندگی دارد و از مرگ گریزان است. او به دنبال پول،ثروت، خوشگذرانی، شهرت و به طور کلی دنبال همه چیزهای فانی در این دنیا است. درحالی که فوسکا از زندگی گریزان و عطش مرگ دارد. رژین میتواند نماینده اکثریت ما آدمهای عادی باشد که چنان چنگ به زمین زدیم و از مرگ میترسیم که از خود زندگی غافل شدیم.
فوسکا با گفتن (قرنها زنده ماندنش) نه تنها رژین بلکه ما را هم تحت تاثیر قرار میدهد.حتی متافیزیک و ماهیت مرگ نیز تعریفی دارد که بماند.بطور خلاصه آگاهی از مرگ اهمیت دارد و نوعی کنش بحساب می آید.
شاعر نگاه خیره ی زنی را نشان میدهد که به سقف زل زده و غرق در اندیشه ی (نامیرایی مرد) است.
البته اگر از دیدگاه فمینیستی هم نگاه کنیم، بیراهه نیست و در لفافه حس میشود.
تصور کنید که پس از خواندن یا همزمان با خواندن کتاب، شاعر روی تخت دراز کشیده و به کنجی زل زده است سپس مثل قارچ دغدغه های فکری و خیالات سبز شدند...
یا مثلا ایده ها در ذهنش جرقه زدند: از آرایش ذغالی تا آمیزش نقره ای، از فوسکا تا بریکینگ بد و عدم قطعیت هایزنبرگ و...
قصد ندارم تمام قسمتهای شعر را باز کنم فقط بصورت خلاصه اشاره میکنم.
آیا پشت این در، جریان دیوارها کم عمق است:
شاعر به عنوان نماینده نسل جوان اعتقاد دارد که مردم کلافه و خسته هستند. بخصوص نسل جوان که بسیار افسارگسیخته و سردرگم است. وضعیت بد اقتصادی، سیاسی،فرهنگی و... یکطرف، این آشوب های ذهنی، قرنطینه، کنکور و دلزدگی جوانان باسواد و علاقه مند یکطرف. به هرحال جوانان هم سن و سال علی مشکلات خودشان را دارند و متاسفانه افسردگی، دلمردگی و اعتیاد در بین جوانان بیداد میکند. کم عمق که چه عرض کنم، والا این روزها زندگی اصلا عمقی ندارد.
به گفته ی خود شاعر، این شعر دغدغه ی عوام ندارد و خواص را نشانه گرفته است. شاید مخاطبان بگویند در کل، شعر را میفهمیم اما نمیتوانیم به تمام زوایای آن مسلط بشویم. انگار کلیات داستان را میدانیم اما اگر از جزییات آن بپرسند پاسخ خیلی روشنی نداریم.
میتوان گفت ابهاماتی دیده میشود که اگر نبود در گسترهای محدود تاویل پذیر بود. این پتانسیل خوب قلم شاعر جوان را نشان میدهد، اما باید مراقب باشی تا این ابهام به گنگی نزدیک نشود. (در جاهایی این گنگی دیده میشود) بهترست هرکس با سرنخها و خط و ربطهایی در متن به اندازه ی داشته هایش تفسیری داشته باشد. پس شاعر باید بگونه ای رفتار کند که اگر مخاطبی تابحال نام سارتر یا فوسکا را نشنیده و از اساس اگزینستانسیالیسم چیزی نمیداند باز تاحدودی بتواند به کشف برسد.
ناگفته نماند، شاعر باید کار خودش را کند و سطح مخاطب عام را هم بالا ببرد. وظیفه شاعر این نیست که شعر را به سطح کوچه بازار نزدیک کند، بلکه کوچه بازار باید سطحش را بالا ببرد. این یعنی هنر، هنری ارزشمند که فاخر محسوب میشود.
به قول آقای عامل چغرِ بدبدن!😅 حالا من میگویم شعر باید چغر باشد اما بدبدن نه. رمزگذاری کن اما کدهایی در اختیار مخاطب نیز قرار بده، قفل کن اما کلیدش را در دریا رها نکن و دم دست بگذار تا مخاطب با کمی تکاپوی ذهنی و فشار آوردن به ذهن مبارک رمزگشایی کند و لذت ببرد.
دانشمندی کولی:
سرکار خانم طالب زاده اشاره ای داشتند که درست بود، حالا از زاویه ای دیگر به کولی نگاه کنیم. (دووجهی) کولی نام دانشمندی است که برای ارائه ی مفهوم خودشناسی در آینه ی دیگران یا خود آینهسان شناخته شده است. به این معنا که (خودآگاهی هر کس از تعامل اجتماعی شخص و برداشت دیگران مایه میگیرد) یعنی هر فردی خود را در آینه ی دیگران میبیند. خیلی جالب بود آفرین، هم کولی به معنای غربتی اهل کوچ و هم دانشمندی به نام چارلز کولی.
توصیه من به علی جان با استعداد این است که؛ سعی کن آرام آرام از سادگی به پیچیدگی برسی، در اینجای کار ذهن و انرژی ات را روی(اجرای ایده) بگذاری ضرر نمیکنی.
درباره ی ایماژیسم و قاعده افزایی و قاعده کاهی حتما مطالعه کن.
بنظرم چیزی که باعث شده برقراری ارتباط مخاطب با شعر خیلی آسان نباشد، (عدم تعادل بین انتزاع و عینیت) است. اگر شاعر بتواند اندیشه های ذهنی خود را از سطح به عمق برساند بهترست و قطعا تاثیر بیشتری دارد.
راستی، فلسفه تاحدودی بد نیست اما بیش از حد با این مقوله نزدیکی نکن، بیچاره کننده است.😉
بشخصه تجربه کردم!
شیرین و تلخ، هم خوب و هم بد.
بگذار کمی سن و سالت بالا برود آنوقت...فلسفه خودش می آید.
در آخر با این سخن از هوراس گفته هایم را تمام میکنم:
چنان شعر که گویی تصویر/ چنان تصویر که گویی شعر
در کل باتوجه به سن و سابقه شاعر، سپید نسبتا خوب و منسجمی بود گرچه میتوانست بهتر باشد. موفق باشی قلمت سبز