سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    سی منحوس

    شعری از

    ابراهیم نصیری(رفیع)

    از دفتر میش بَند،در دست خواب آلوے شهر نوع شعر غزل

    ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۰:۳۰ شماره ثبت ۱۰۹۶۶۴
      بازدید : ۱۳۷   |    نظرات : ۳

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه

    دیر زمانیست که دل خوش به کم خنده جا مانده ز دوران دو ضربش به دهم!
    هر چه مانم و بگندد گذران عمر من
    بازم بیش ز بیشتر به خودم می خندم!
    چه شکوهی داشتم!
    چه غروری داشتم!
    همه چیز عالی بود،
    بدنم کوه و تمام لحضه هایم پُرِ عشق!
    همه عالی بودن
    رفقا جان من و همه کس دوست و سرشار ز احساس و امید.
    نه مرا واهمه ای
    و نه هم شک به دستان کسی.
    سخنان حجت و عهد ها همه سخت،
    بوی مهمانی و مهر و خوشی هر دمِ بخت.
    چه صفایی داشتیم
    چه فراغ دست و دست گیرو غنی.
    روز ها در پی هم،
    سال ها در پی هم.
    و گذشت و گذران بود به حال دل و اوقات همه اش عشق و صفا.
    و رسیدیم به سه ضرب به ده!
    سی منحوس و گرفتار شده بر ذهن مریض!
    همه ام را گم و گوشتی دگر از نو به تن!
    کم لطفی به من و ماندن چند خاطره از بیست عزیز!
    بوی مرگ است همه احساس گذر از خمِ سی!
    عقبی نیست به راه
    هوسی نیست به دل
    و به خود می گویم:
    پر سو تر بنگر که سقوطست به چاه.
    به تجارب به نگر
    به هزار فکر فرو
    و دگر هیچ از امیال مگو!
    تن تنهایی خود را به آغوش بکش.
    سخن عشق مگو.
    و به خود، خود بمان و به کس دوست مشو!
    همه آفات و همه تیغ به دست در پی تو!
    همه پنهان و کمین کرده ز جان و دل تو!
    و تو هر دم، به هر قدم و راه خودت چشم به دوز،
    نکند ضربه خوری!
    نکند عاشق یک بول هوس مست شوی!
    نکند جان بَرند در پی دیدار و سخن!
    نکند چِرت بگویند و تو را عشق بَرد هوش و خَرد.
    چون به سی میرسیت در همه جا مکثی هست!
    قله آخر هر شادی توست.
    و خرامان و لنگان بشوی فاتح سی
    بعد آن می گذرد لیکن فلسفه وار و پر از افکار مریض!
    باورم نیست که سی گشته و بیستم همه اش خاطره است!
    و زمان به عجب موهم و افسون شده است
    و ندانم که چیست؟
    و نخواهم که بدانم که چیست؟
    حیف خود می گذرد و منم برگ رها گشته به جریان زمان،
     می روم هر طرفی که بَرَدم هر کجا.
    می سپارم همه ام دست زمان
    من خودم می دانم:
    یک و دو و سه و چهار بعد سی بازی اعدادن و بس.
    من همان فوت شده بر  بیست خودم هستم و وای:
    سی درمانده مرا گر نفسیست باد هواست و به خود غره مشو.
    من همان فوت شده بیست بودم و تمام
    سنگ قبریست که قبل تو به جا مانده ز آن.

    🖤🖤🖤
    💔💔💔
    ۳
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۵:۰۷
    درود بزرگوار
    میتواند نیمایی بسیار زیبا و خوش آهنگ باشد خندانک
    عباسعلی استکی(چشمه)
    سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۱:۵۰
    درود دوباره شاعر گرامی
    عید مهمانی رب جلیل است امروز
    حلول ماه شوال و عید سعید فطر مبارک باد
    همیشه خرم و تندرست باشید خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    محمد باقر انصاری دزفولی
    سه شنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۴:۴۰
    سلام
    سرودی بسیا رعالی
    درودبرشمابزرگوار
    خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0