سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 10 فروردين 1403
  • همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ‌.ش
20 رمضان 1445
  • شب قدر
Friday 29 Mar 2024
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    جمعه ۱۰ فروردين

    زلزله چشمانت

    شعری از

    آنیل آچلار (قلم سفید)

    از دفتر قلم سفید نوع شعر سپید

    ارسال شده در تاریخ شنبه ۳ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۲۱:۱۳ شماره ثبت ۱۰۹۴۳۹
      بازدید : ۲۵۵   |    نظرات : ۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر آنیل آچلار (قلم سفید)

    زیر درخت ایستاده بود.
    سایه های پراکنده ای  روی  صورتش افتاده بود
    وچشم های قهوه‌ ای اش جلوی نور حالا،
    عسلی  شده بودند وموها وریش های مشکی اش،
    روشن تر شده بودند
    مانند عکس هایی که ازاو داشتم. همان پیراهن مردانه ی 
    قرمزش را برتن داشت 
    روبرویش ایستادم باورم نمیشد  که روبرویم  است 
    لب های باریک وزیبایش بازنمی شد وحرفی نمی زدعجیب بوداوکه پراز شیطنت های پسرانه بود اما حالا  ساکت ساکت بود.
    نگاهم را به چشمانش دوختم 
    آن لحظه بود که احساس کردم آرامش تمام وجودم را فرا گرفته است 
    انگار در نگاهش وجود روح القدوس را لمس میکردم 
    حس مبهم و  گنگی بود دیدنش 
    چند لحظه ای بدون هیچ حرفی به همدیگر 
    خیره شده بودیم 
    من نمی توانستم جلوی خودم را بگیرم 
    چشمانم از شوق دیدارش برق می زد
    وازاو چشم برنمی داشتم
    اما او با حجب وحیای پسرانه اش سرش را پایین می انداخت
    طاقت نیاوردم وفاصله  یک مایلی بین خود واوراکم کردم 
    لب‌هایم  را نزدیک گوشش بردم وآرام به اوگفتم 
    چشمهات خیلی قشنگه 
    هیچ چیز نگفت  فقط خندید
    اما او نمی دانست زلزله ای در دلم راه می اندازد
    با خنده اش ،با نگاهش ،باصدایش
    جمله ام رابه او گفتم واودلبرانه خندید 
    ناگهان ازخواب بیدارشدم 
    نه درختی بود ونه خنده هایش  ونه چشمی که،
    به او خیره شده باشم آن لحظه انگار دنیا را،
    روی سرم خراب کردند
    انگار دلم بیشتر برای خاطراتی که بااو نداشتم
    تنگ شد.
     
    ۲
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    محمد باقر انصاری دزفولی
    يکشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۹:۰۱
    خندانک خندانک خندانک
    وبردل نشست
    هزاران درودتان باد
    شاعر وادیب بزرگوار
    خندانک خندانک
    علیرضا شفیعی
    يکشنبه ۴ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۲۰:۲۸
    درود برشما
    چقدر زیبا و ماهرانه خواننده را بر بال واژه ها به پرواز خیال در می آورید و ناگهانی به جای خود باز می گردانید.
    قلمتان همیشه سپید،
    و خیالتان همواره طلایی باد.
    خندانک خندانک خندانک
    آنیل آچلار (قلم سفید)
    آنیل آچلار (قلم سفید)
    دوشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۸:۵۳
    درود سپاس استاد ازمکث نگاه سرفرودارم
    ارسال پاسخ
    آنیل آچلار (قلم سفید)
    دوشنبه ۵ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۸:۵۲
    درودسپاس استاد
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0