سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        میلاد نور

        شعری از

        فاطمه بهرامی

        از دفتر یادو خاطره ها نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۸ فروردين ۱۴۰۱ ۱۰:۵۶ شماره ثبت ۱۰۹۲۷۳
          بازدید : ۲۷۹   |    نظرات : ۲۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه بهرامی

        شب میلاد تو درهای رحمت خدا وا بود 
        غرق نور همه ی زمین و آسمان ها بود 
         
        رجب بود و ماه خدا از آن جهت خواندند
        وقت شکفتن گلی از شاخه های طوبی بود 
         
        در آسمان پر ستاره مکه فرشته ها گفتند 
        شکر یارب ستاره علی چقدر زیبا بود 
         
        منور شد از نور تو سراسر عالم باز 
        شب تولد امامی غریب و تنها بود 
         
        همین که پا نهادی به عالم خاکی 
        هزار سلسله عقل بر تو شیدا بود 
         
        از زمین و آسمان بوی گلاب می آمد 
        میلاد تو واقعه ی شگفت در تمام دنیا بود 
         
        اگر نمی آفرید خدا نور وجود تورا 
        تمام این بودن ها بدون معنا بود 
         
        جهان را نمی آفرید مگر بخاطر تو 
        اگر که خلقت منظور حق تعالی بود 
         
        برای نافله که قیام می بستی
        بهشت گوشه سجاده تو پیدا بود 
         
        چه ایه ها خواندی که رحمت داشت
        وقفل های جهان پیش روی تو وا بود 
         
        شکر به این جلال که عبد درگاهت 
        ولی ایزد منان علی اعلا بود 
         
         
         
        بهرامی 
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۳:۴۰
        خندانک
        درود برشمابانوی عزیز خندانک
        زیباقلم زدید خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۸:۳۰
        سلام ودرود بر استاد عزیزبانوی واژه ها
        خوش آمدید ....زیبا نگاهید عزیزم
        سپاس از حضورتان ...پاینده باشید
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۰۲

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        ارسال پاسخ
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ ۱۳:۰۳
        سلام ودرود بر استاد بزرگوار بانو حسین زاده
        سپاس از همراهی شما
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۵:۳۹
        درود بانو
        مولودی بسیار زیبا بود
        میلاد با سعادت امام حسن مجتبی(ع) مبارک خندانک
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۸:۳۱
        درود بر استاد استکی بزرگوار
        سپاس از همراهی شما .....عمرتان پایدار ..ایام بکام
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۰۲

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        ارسال پاسخ
        سارا (س.سکوت)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۰۷:۱۸
        درودها مهر بانوبهرامی عزیز
        غزل زیبایی خواندم
        موفق باشید بانو
        خندانک خندانک خندانک
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۸:۳۲
        سلام بر سارا ی عزیزم
        خوش آمدی بانو سپاس از حضور پر مهرت
        نگاهتان زیبا ست ...خواندید به مهر
        موفق باشید
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۰۲

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        ارسال پاسخ
        محمد باقر انصاری دزفولی
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۰۹:۵۷
        شاعر بزرگوار
        قلمتان همیشه جاودان بادا
        همیشه سربلند وبرقرار باشید
        هزاران درود
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۸:۳۳
        سلام ودرود بر استاد انصاری مهربان و همیشه همراه
        سپاس از شما ومهرتان ....عمرتان پایدار بزرگوار
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۰۳

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        ارسال پاسخ
        علی آقا اخوان ملایری
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۲:۵۴
        درودها بر شما شاعر بانوی بزرگوار
        بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
        قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان ماندگار خندانک
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۸:۳۴
        درود بر برادر بزرگوار جناب ملایری
        سپاس از همراهی شما
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        دوشنبه ۲۹ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۰۳

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        ارسال پاسخ
        سید محمدرضا لاهیجی
        سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ ۰۹:۵۴
        *مقبل کاشانی*
        شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده.
        هر وقت سایر افراد کربلا می رفتند اشک حسرت می ریخته و آرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته.
        یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا.
        در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان، قافله رو تاراج میکنند.
        یک عده از افراد بر میگردند کاشان.
        یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن .
        اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری.
        از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده. دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت.
        با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه.
        همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه.
        چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرّم از راه رسید .
        مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرّم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد ….
        همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرّف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن.
        *مقبل میگه* ؛ با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند .
        یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت .
        پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم .
        در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود .
        از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم .
        گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند.
        *مقبل میگه* : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید.
        ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد.
        حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت
        حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود.
        حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان.
        و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش :
        *کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا*
        *در خاک و خون طپیده میدان کربلا*
        *گر چشم روزگار بر او زار میگریست*
        *خون میگذشت از سر ایوان کربلا*
        *نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک*
        *زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا*
        *از آب هم مضایقه کردند کوفیان*
        *خوش داشتند حرمت مهمان کربلا*
        *بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید*
        *خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا*
        *زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد*
        *فریاد العطش ز بیابان کربلا*

        - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد …
        حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :
        ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان .
        *محتشم ادامه داد :*

        *روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار*
        *خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار*
        - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید.
        محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود ؛
        باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده.
        محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله :

        *این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست*
        *وین صید دست و پا زده در خون حسین توست*
        *این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی*
        *دود از زمین رسانده به گردون حسین توست*
        *این ماهی فتاده به دریای خون که هست*
        *زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست*

        - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند.
        و مَلَکی این شعر محتشم را میخواند:
        *خاموش محتشم که دل سنگ آب شد*
        *بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد*
        *خاموش محتشم که از این حرف سوزناک*
        *مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد*

        - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد.
        پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت.
        *مقبل میگوید* : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود .
        مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند.
        *مقبل گوید* رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم مقام محتشم از من خیلی بالاتر است. شروع کردم به خواندن اشعارم:

        *نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت*
        *نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت*
        *هوا زجور مخالف چو قیرگون گردید*
        *عزیز فاطمه از اسب سر نگون گردید*
        *بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد*
        *اگر غلط نکنم، عرش بر زمین افتاد*
        تا این اشعار را خواندم حوریه ای آمد و گفت مقبل دیگر نخوان که زهرا سلام الله علیها
        غش کرد .
        مقبل گوید : از منبر فرود آمدم و پیامبر (ص) به عنوان صله چیزی به من عطا نفرمود .
        ناگهان امام حسین علیه السلام را درهمان حالت رویا دیدم که ازآن حلقوم بریده صدا زد :
        ای مقبل من خودم خلعت تو را خواهم داد .
        مقبل گوید در این حال از خواب بیدار شدم .
        فردای آن روز قافله ای به قصد زیارت کربلا حرکت کرد و مرا همراه خود بردند.

        *التماس دعای فرج*

        *اللهم عجل لولیک الفرج*
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ ۱۳:۰۵
        درود بر برادر بزرگوار جناب لاهیجی
        سپاس از حضور شما
        ارسال پاسخ
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ ۱۶:۲۸

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        سید محمدرضا لاهیجی
        سید محمدرضا لاهیجی
        چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۱ ۱۶:۰۸
        سلام بزرگوار

        التماس دعای فرج آقا
        شاهین زراعتی رضایی (آرمان)
        سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ ۱۴:۰۵
        درود بر بانوی گرامی خندانک
        سروده ای صمیمی با مضمونی نجیب خندانک خندانک
        در پناه حق شادکام و رستگار باشید.
        خندانک خندانک خندانک
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        سه شنبه ۳۰ فروردين ۱۴۰۱ ۱۶:۲۸

        🌷اللّهُمَّ صَلّ ِ عَلی مُحَمَّد و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم🌷
        ارسال پاسخ
        فاطمه بهرامی
        فاطمه بهرامی
        چهارشنبه ۳۱ فروردين ۱۴۰۱ ۱۹:۱۳
        سلام ودرود بر شما
        سپاس از حضورتان
        ارسال پاسخ
        معصومه خدابنده
        پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۰:۰۳
        درود بر شما ماه بانو
        طاعاتتون قبول
        🌹
        فاطمه بهرامی
        پنجشنبه ۱ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۱۱:۵۳
        سلام ودرود بر شما سپاس از حضور شما
        فریبرز رامیار
        جمعه ۲ ارديبهشت ۱۴۰۱ ۰۰:۰۵
        سلام.بحق کربلا رفتن با اذن آقا بیست سال پیش نصیبم شد زمان حمله آمریکا به عراق که بار پرتقال به مرز مهران بردم به شرط کربلا رفتن که شرفیاب شدم انشاالله نصیب همه بشود در صمن خادم آقاباشیم' امید در طول مسیر گلین کلبه ما منور جمالتان شود خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        7