🖤🖤
ساقیا جامی دگر پر کن چه حال است جان من
در درون جام چشمت می حلال است جان من
ساغر و پیمان در دستم چرا کم میکنی
تیر چشمت در نگاهم در وصال است جان من
عاشقی دیوانه باشی و نگویی پیش کس
همچو اتش در میان سینه حال است جان من
جرعتی باید که گویم این سخن را نازنیین
من تورا عاشق شدم دل پایمال است جان من
روی گفتن را ندارم با دو بیتی گفته ام
همچو دریا این دلم در قیل و قال است جان من
چشم من دنبال ان لب های شیرین گشته بود
بر سر ان گونه ها گویا که خال است جان من
چهری زیبای تو اندرغریب جان می برد
در فراق دیدنت جان در ملال است جان من
مینویسم شعر ونامت زیور شعرم شده
دفتر شعرم برایت همچو فال است جان من
تو نمیدانی دلم در گیر چشمانت شده
عشق تو درقلب من جای سوال است جان من
ساقیا از جان من اخرچه میخواهی چنین
اتش عشقت دگر روبه زوال است جان من
برگ پاییزی شدم در فصل تنهایی و غم
ان همه تنهایم در ماه وسال است جان من
حال شیدا را ببین اخر چه اوردی سرش
چشم زیبای توچون چشم غزال است جان من
خجسته میلاد حضرت مهدی
صاحب الزمان ( عج) بر شما
و همه مسلمین جهان
مبارک باد