ازین دنیا که هر دم در دلم غوغای پوچ دردها و بی قراریهاست
ازین دنیا که کوه غم شبانگاهان چو کوهی بر دلم آوار می گردد
من دلخسته ی تنها به دنبال چه می گردم چنین مغموم و محزون و پریشان حال؟
در این روز و شبانی که شمیم عطر جانان، میهمان سفره های ماست
در این ماه پر از انوار رحمت، کز ورای آسمان ها بر دل دلتنگ انسان، جذبه های نور می ریزند
چگونه می توان از خالی دنیا رها گشت و.... به سمت منبع جاوید هستی ارتباطی تنگ پیدا کرد؟
چگونه می توان از انحنای پیچ در پیچ غل و زنجیر نخوت ها و شهوت ها رها گشت و به سمت خانه ی معشوق راهی شد؟
همان جا که نفوس عشق بر جان های عاشق می نشیند همچو شبنم بر سرانگشتان پروانه، که بر گلبرگ زیبای گل لاله سرود مهر می خواند
همانجا که شمیم عطر بابونه به آوای دل انگیزی که از باران رحمت می زند بر بام این خانه، سلام عشق می خواند
خدایا انتهای آسمان عشق را ماوا و ملجای دل دلخسته ی ما کن
خدایا انکسار نور را بر این تن رنجور بی سامان بتابان تا تمام تار و پودم از سیاهی ها و حسرت ها تهی گردد
خدایا آنقدر در آتش عشقت بسوزان جان مشتاقان راه خانه ی توحید را تا عاقبت باد صبا خاکستر ما را بریزد بر بیابان گذار آن پرستوهای شیدایی
همان سی مرغ زیبایی که از جان وجود هفت شهر عشق آن شوریده عطار نشابوری گذر کردند و بال عشق بگشادند و عزم جزم تا رویای زیبای تقرب بر دل سیمرغ
خدایا خوب می دانی که من مست خیالت بوده ام یک عمر در حسرت
مرا از جذبه ی این روزگار سنگی و سنگین که دل در زیر آوار مکافاتش هر آیینه چو ابر تیره می گیرد، رها گردان
خدایا خوب می دانم که با حلوا شنفتن ها و گفتن ها دهان شیرین نمی گردد
ولی راهی برایم نیست جز اظهار عجز و توبه بر درگاه رحمتهای جاویدت
به امیدی که دل هم قرص گردد تا قدم بر راه تفوای تو بگذارم
همه دانند پای سست ایمانم تمام عمر لنگیده 😔
تمام عالم و آدم ز نقصان دل تنگم.خبر دارند
همه دانند دل عمری به راه نا صواب و پوچ آمال ترک خورده، قدم برداشت
ولی خود گفته ای صد بار گر توبه شکستی سوی من باز آ... 😔
من دلخسته ی دلتنگ بی سامان به جز نام تو و یاد تو و مهر تو امیدی ندارم در خراب آباد این دنیای آلوده 😔
بگیر دست مرا ای آفتاب جان...
که تو تنها امید نا امیدان جهان آرزوهایی
قسم بر اشکهایی که کنون می ریزد از این دیدگان سرخ و درد آلود
تن تنها و سرگردان و تاریکم به جز درگاه ناب تو، دگر جایی ندارد تا تکرر های جانسوز و غمینش را رها گرداند و دل را َسبک گرداند از این هجمه های درد
مرا آزاد کن از هر چه دورم می کند از خاطر سبز خیال تو.... 😔
#سعید_عدیلی_پور
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید