يکشنبه ۲۷ آبان
|
دفاتر شعر الناز حاجیان (مهربانی)
آخرین اشعار ناب الناز حاجیان (مهربانی)
|
در تاریکی خود را اسیر کرده بودم
بسیار از نورها گریزان بودم
به خیالم میشد دیدِ میگرنِ خفته بر جانم را کور کنم
امان از این درد که تمام وجودم را شکار میکرد در یک لحظه کوتاه
میتوانستم مرگ ایمانم را ببینم
کفر بر هر چه که در من بیدار بود را شکارمیکرد
گویی فقط برای تنبیه من آمده است
یا برای آزمون
مرتبه ای نداشتم و پرونده ام سیاه بود نمیدانستم چگونه آرام کنم خود را حتی مُسکن ها پاسخگوی بی صبریم را نسبت به درد نداشتند
نمیدانستم چه باید کرد
لجاجتم بر دستانم فشار می آورد
بر سرم فشار می آوردم تا بتوانم دردش را تسکین دهم
دریغا نمیتوانستم اورا از صید باز دارم
به خیالم میشد با سرگرم کردنِ خودم آن درد را در وجودم
بکشم
ولی آه تمام سردردها مرا در بر داشتند
گویی نمیخواهند رهایم کنند
چشمانم را بستم و خود را در آرامش کشف کردم
روحم سبک بال دور سرم پرواز میکردو من جسمم را رها شده بر دلِ تخت میدیدم
روشنایی سایه ها را شکافت
دستی مرا از دل تخت و از آن
هیولای خبیثِ درد... از جانم جدا کرد
و به نورها هدایت کرد
بر من ندایی روشن را خواند برخیز و دوباره کوشش کن
تا بتوانی برخیزی....
با ندایِ آشنا بهتر میتوانستم درد را از درونم دورکنم و خود را در آغوش نور پناه دهم
من در یک چشم بر هم زدن نورها را دیدم بر تاریکی ها حکمرانی میکردن...کافی بود بیشتر به آنها اعتماد کنم و بر دردهایم به آرامی
برخورد کنم....آرامشی از درونم از جنس صبر
|
|
نقدها و نظرات
|
اگر برقوتِ درونم بیافزایم حقیقتن ایمانم غوغا خواهدکرد | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.