دوشنبه ۳ دی
25 قصه ی عشق شعری از امیرموسویان
از دفتر شعر 1390 نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ فروردين ۱۳۹۲ ۰۷:۲۸ شماره ثبت ۱۰۶۲۲
بازدید : ۹۱۰ | نظرات : ۱۶
|
آخرین اشعار ناب امیرموسویان
|
بهترین جمله همان بود که گفتی با من:
"که مرا از تو جدا نتوان کرد"
و چه پر شور تو گفتی هر دم:
"که ترا ساده رها نتوان کرد "
تو مرا بازْ سخن گفتی بازْ
و چه جانانه بگفتی با من :
" که تو قیسی و من آن لیلیِ مجنونْ شده ات"
چه سخن بهتر ازین بود که گفتی آن شب:
" که بجز مرگ مرا از تو جدا نتوان کرد"
ز وفا، عشق،صفا،
همه را در شب مهتاب تو گفتی بامن
سَرِ این صفحۀ عشق را تو گشودی با من
گُلِ عشقْ را تو نشاندی به دلِ ساده ی من
با من این گونه بگفتی که دلم ،
نه به یک دل،
که به صد دل به دلت گیر بشد
از همه عالم و آدم بِبُریدَشْ، آری
با همان جمله که گفتی با من:
" که بجز مرگ مرااز تو جدا نتوان کرد! "
روز موعود رسیدش آخر
هم چو تند باد وزیدش، آخر
دشنۀ سرد جدایی، بنشاندی به تنم :
که دلت بر دل من، گرهی نتوان زد
نه تو قیسی و نه من، به خدا لیلی مجنون شده ات
عشق ما، باد وزان بود، بدان
نه دلم بر دل زارت نگران بود، بدان
فصل عشقت چو خزان شد مرا
عشقی از تو نه به جان شد مرا
به همین سادگی از عشق رها شد آخر
از من و دل، جدا شد آخر.
اما این دل بخطا،گره اش با دل او باز نکرد.....
بدترین جمله همان بود که گفتم با دل:
غنچۀ یخ زده ام،
تو دگر باز نخواهی شکفت
نه نسیمی به وزد، نه بهاری که درآن
گل خوش بوی وصالش شکفد
ندهد دل به تو او بار دگر.
کف بر آبِ روان، تو بدان،
به از آن جمله که گفتش با تو :
" که تو همان قیسی و منآن لیلی مجنون شده ات".
بشنو ای دل که درین قرن یخی :
عشق و دیوانه گری،
به جهانی بخرند وُ
به هوایی بدهند. اهواز ـ 16 خرداد 1390
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.