❤ ┉❈♡﷽♡❈┉ ❤
شیخِ شهرِ قاسیان ، بر مادرم سیلی زده !
آسمان از داغِ غیرت بُرقَعِ نیلی زده
کوچه ای از حسِ غربت برصَبا پیغام داد:
آتش ِ اندوه بر چشمانِ من میلی زده
بر زمین ، دیگر گُلی خوشبوتر از زهرا نَرُست
پَرکشیده برکت و شَر کِشته را بیلی زده
ناله ی (وا اَحمدا)یِ مُجتبی تا عرشِ حق
می رسد، بر جانِ خویش از سوگ تمثیلی زده
قصرِ استبداد از سوی سَقیفه پِیک داشت
برصَلیبِ آه ، عیسای شب اِنجیلی زده
خانه ی اُمّ اَبیها اخگری برپاشده ...
میخ ها بر لوحِ سرخِ عشق قَندیلی زده
شَرمِ تاریخ ست هویدا ، سنگِ کین در دستِ خَصم
از حسد قابیلِ جهل ، بر فرقِ هابیلی زده
قال ِ یک زاغ از شگونِ یاس در شِکوا و حرص
پنجه های تیره اَش بر غارِ غم قیلی زده
کوثرِ افلاک ، لای نار و در ، چونان خلیل
هیمه با ایثار بر گُلزار تبدیلی زده
حیدرِ کرّار بی تاب و اسیرِ ناکسان
برصحیفِ بسته در زنجیر ، ترتیلی زده
دینِ پاکِ مصطفی را بیرقِ جان داده ای
تا به محشر برصفِ عشّاق تحویلی زده
در عزای فاطمه سر قافیه بازِ جنون
بر ظهورِ منتقم ، دل ، خواهِ تعجیلی زده
آیینی بسیار زیبا و با شکوه بود
اجرتان با حضرت فاطمه زهرا(س)