سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
  • شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ‌.ش
16 شوال 1445
    Wednesday 24 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      چهارشنبه ۵ ارديبهشت

      سلبریتی

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۸ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۳۰ شماره ثبت ۱۰۶۰۸۳
        بازدید : ۱۱۳   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      سلبریتی
       
      یک درختِ پُر شاخ و برگ و تنومند ، ولی تنها
      روی تپه ای ، قرنها
      بی نشستن ، ایستاده بود و،
      آنقدر بزرگ بود ،
      که مینمود ، چو عفریتی*
       
      لباسِ تن او تداعیِ مخمل بود
      یک پوششی ازمخملِ کبریتی
       
      یکعالم توریست آنجا
      بهرعکس گرفتن با او، دائم در سبقت
      انگار که اوست بی شک
      موجودی ، سلبریتی
       
      یک سلبریتیِ خاموش
      نه یک جنجال برانگیزِ چموش
      نه یک بادکنکِ توخالی
      نه اینکه ، هر درِپیتی
       
      عکس ها جان گرفت درونِ رایانه
      چه درونِ رایانه ی 32 بیت و،
       چه در رایانه ی ، 16 بیتی
       
      آن درخت ، جِداً تک بود
      بی نظیر، دراین گیتی
       
      یک موجودِ رؤیایی
      انگار، او فضایی بود
      همچون فیلمِ اسپیلبرگ
      آری ، همان تکرارنشدنی : ئی تی
       
      یک شبی صدای زشتِ تبر،
      پیچید به حوالیِ آن تپه
      ضربه های نامرد ، دستِ کم نداشت ،
      ز سوزانیدنِ آن غولِ مهربان ، بدستِ کبریتی
       
      شیره ی جان اش ،
      جاری شد از بدن اش
      اشک بود یا خون ،
      من نمیدانم
      شبیه بود ، به شیره ی جاریِ کائوچو
      فقط میدانم شیره ای که می چکید ز تن اش ،
      برای آن تنِ پیر،
      بسانِ شُرشُرِ چکه های خون بود
      جزای کشتنِ درخت ،
      مگر جز ریختنِ خون بود ؟
      مردمِ قریه با بیل و کلنگ ،
      افتادند به جانِ آن اهریمن
      چند لحظه ی بعد ،
      آن تپه ، پُر از جاریِ شُرشُرِ خون بود
      همه دیدند که همچون تبر،
      اوهم بی هیچ شبهه و شک ،
      یک دشمنِ طبیعت بود
      یک جاده سازِ بی رحم
      که برای اینکه شناخته نشود ،
      برای کشتنِ درخت ، مثلِ جانیانِ دیگر،
      بهترین وقت برای او، شب بود
      نقاب اش را که کنار زدند ،
      صورتش چقدر زشت ،
      قلب او چقدر سیاه ، همچون شب بود 
      همه حالشان از او به هم میخورد
      زمان ، زمانِ قاصرِالدین شاه بود
      با تعجب ، همه به هم گفتند :
      این کارمندِ اداره ی طُرُق و شَوارع است
      اما چرا چهره اش ،
      اینقدر، پُر از چروک و، بی قواره است ؟
      همچون دلِ پُر چروک و چرک اش
      خدانیامرز، چه موجودیست !
      عجب عفریتی** !
       
      *عفریت اول = غول
      **عفریت دوم = عجوزه
      بهمن بیدقی 1400/10/6
      ۳
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۰۷:۵۷
      درود استاد عزیز
      حکیمانه و زیبا بود
      دستمریزاد خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۳۸
      باسلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
      سپاسی بی پایان از مهر و لطفتان
      مسرور باشید
      ارسال پاسخ
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۱۳:۲۵
      درود

      شاعرانه‌هایتان ماندگار خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۱۳:۵۵
      باسلام و عرض ادب بزرگوار
      سپاسی بی پایان از مهر و لطفتان
      سلامت باشید
      ارسال پاسخ
      محمد رضا خوشرو (مریخ)
      جمعه ۱۰ دی ۱۴۰۰ ۱۰:۰۶
      چیدمان قافیه ها جالب بود.
      عفریتی کبریتی سلبریتی درپیتی گیتی
      البته مشکل داشت ولی برای طنز بسیار جالب بود .
      درودها.
      خندانک
      خندانک
      خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      جمعه ۱۰ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۰۰
      باسلام و عرض ارادت آقای خوشرو بزرگوار
      سپاس از حضور ارزشمند و لطفتان
      شاد باشید
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۰۹:۵۸
      درود های فراوان جناب بیدقی استاد فرزانه
      بسیار شیوا و دلنشین وقابل تامل
      قلمتان مانا
      در پناه حق
      ایام بکام
      🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۳۹
      باسلام و عرض ارادت استاد بزرگوار
      سپاسی بی پایان از مهر و لطفتان
      مسرور باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      بهروز ابراهیمیان
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۱۵:۲۱
      درود استاد عزیز
      بسیار زیباسرودید خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      پنجشنبه ۹ دی ۱۴۰۰ ۱۷:۵۸
      باسلام و عرض ارادت آقای ابراهیمیان بزرگوار
      سپاس بی پایان از مهر و لطفتان
      مسرور باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      قربانعلی فتحی  (تختی)
      جمعه ۱۰ دی ۱۴۰۰ ۰۹:۰۵
      درود برشما استاد بیدقی بزرگوار
      عالی بود و شنیدنی
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      جمعه ۱۰ دی ۱۴۰۰ ۱۱:۵۸
      باسلام و عرض ارادت آقای ابراهیمیان بزرگوار
      سپاس بی پایان از مهر و لطفتان
      مسرور باشید
      درپناه حق
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0