ترنم باران
ترنمِ باران در ناودان
مرا بُرد به خاطراتِ قدیمی
قطرات خوشحالِ بارانی که ،
خود را می کوبیدند در آن خانه ی قدیمی ،
به دیواره ی حلبیِ آن ناودان
قطرات باران چقدر شادند
هریک تا برسند به زمین ،
بازیچه ی آن ، سرخوش بادند
از ریزش آنهمه بیشمار
که تنها شمارَش را خدا میداند
دهقانان ، خدا میداند تا چه حد شادند
قطرات باران ، ترانه می سازند
خود را پرت میکنند ازآسمان به زمین
تا موسیقیِ خاصی بسازند از تکه تکه شدنشان
و از جادوی چسبیده شدنِ تکه هایشان به هم ،
آهنگی عاشقانه می سازند
عالمِ قشنگی جاری میشود از،
ریزشِ عاشقانه های باران
همه دوستدارانشان هم ، همنوا
سرود میخوانند ، آنهمه بیشمار،
قطراتِ پیوسته ی یاران
همچون ، سرودِ زلالِ جویباران
همچون ، ترنم قشنگِ جاری ، درچشمه ساران
و صدای اتحادشان تجلی می یابد ،
در ریزشِ آبشاران
دراین بین ، حسِ خدا ، هماره جاریست
وه چه زیباست محفلِ زیبای ،
اتحاد خدا و طبیعت و انسان
این جمعِ صمیمی همه سِیلی اند ،
ازعاشقانِ طراوت و،
طبعاً از، معتقدانِ به رسمِ خوشِ امیدواران
بهمن بیدقی 99/11/21
بسیار زیبا و امید بخش بود
موفق باشید