عشق قدیمی
چند وقتیست که مشروب عمل جانم شده است
عمل بی کسی و ورد زبانم شده است
جای پا های کسی بر سر راهم ماندست
دست های بی کسی چشم به راهم ماندست
کفش هایم همه دمبال کسی میگردند
گاه دمبال دل بی هوسی میگردند
همه به شمع غزل خانیه من میخندند
به دل ساده و بارانی من میخندند
فکر کردند در این راه کمی حک شده ایم
غافل از این که در این راه عروسک شده ایم
شرط بستیم که بی حوصله بیرون نزنیم
بعد از قول دگر دست به عروسک نزنیم
سال ها پیش عشق بودو کسی عقل نداشت
عاشقی حوصله حرفل بی رنگ نداشت
عشق سر سختییه یک حلقه زنجیری بود
کودک ذوق زده به فکر پیری بود
عشق من دختری ... سال خوردست
دخترک ... چند وقتیست که در من مردست
این دل کودک من باز به دار اویختست
این چنین شعر سمیمی به چراغ اویختست
مدتی عشق تو از قافیه ها دورم کرد
اولین بوس سر پیچ به با تو بودن چه مجبورم کرد
دختر خوب زمانی تو دهاتی بودی
مایه دل خوشییه مردم عادی بودی
تو که رفتی به شهرو سفیدیه تنت رنگی شد
خط بالای لبت بیشتر مایع دل تنگی شد
تو که رفتی سخن های تو به تعویق افتاد
بر لبت سرخی مصنوعی ماتیک افتاد
دختر خوب زمانی دل تو پیر نبود
بر لبت سرخی مصنوعی ماتیک نبود
تو بیا به حالو احوال قدیمی برگرد
به دلی ساده و یک رنگ سمیمی برگرد
دوختر ده به هوای هماهنگی ده میگرید
به زمین خوردن مظلوم علف میگرید
کاش ای دختر ده بود نیو ناله و مه
کاش در مزرعه بودیم تو و بزغاله و من
خدا دونه تونه و عشق خاسن گنایه
من رابطه عشق و عشق بازی بردنم چه اشتبایه
من رابطه ادم باید حیا که
ستمل یار خوم خوشم جدا که
بدون تخسیر تو بی دل وحشی وابی
که زه زر عشقکو و ناشی وابی
مو هم یک روز تنه ول ایکردم و دسی
چون نیخاصم منه پر کهنت بوسی
علی نوروزی
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید