من با تو وُ این
پنجره وُ دفتر وُ چایی
صد شعر وُ دو صد خاطره دارم که بخوانم
در آیینه انداختهای.... عمق ِ نگاهت
صد به ز من وُ آینه چشمان تو دارد
ضربان قلب خورشید به شور است و شعور
به گمانم........نگهت کرد از آن پرتو عبور
نه ترانهگوی شهرم، نه غزلفروش مستم
نه قلم زدن بدانم چو به صادق هدایت
دیگرم شعر نیاید به سَرم تا بِسُرایم
سَر وِی بوسه وُ مِی بوسه دل را بربایم
زیبا بود بزرگوار.
در پناه حق.