يکشنبه ۲۷ آبان
شکوه مرگ شعری از پریسا صمدی
از دفتر تنهایی سپهر نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۲۰ شماره ثبت ۱۰۰۳۷۶
بازدید : ۱۱۰۹ | نظرات : ۳۸
|
آخرین اشعار ناب پریسا صمدی
|
چکمه هایم بر دوش دانه های برف سنگینی میکرد.باهر قدم جای پایم نقش برتن چاک چاک برف میبست.عبورمن،غم را مونس سفیدپوش عریان میکرد.دلم گرفته بود.تنهایی جامه ای بود که تن خسته ی مرا مترسک وار به رعشه می انداخت.نسیم امیدهایم طوفانی غم بار شده بود.رنگ خاکستری آرزوهایم را به آغوش میکشیدو آرام روحم را از تن خسته ام جدا میکرد.چشمه تمام امیدهایم به صحرای انتقام بدل شده بود.
دلم میخواست لحظه ای چند ،چشمانم را میبستم وحضورم را میان دیگران حس نمیکردم، دیگرانی که همه ی آرزوهایم رازیر لگدهای نفرت نابود کردند.هدف نوپایم را دیگرانی ازپای نشاندند که ادعای دوستی میکردند،دوستی پایدار!
اکنون غریبانه درمیان گورستان امیدهایم چشم به راه نابودی دوخته ام تاشاید روزی،فرشته ای ، حلقه ی خاکستری مرگ را به من هدیه کند.
|
نقدها و نظرات
|
سپاس فراوان از همراهی شما🌹 | |
|
دوست عزیرم هانا جان ممنون بابت لطف بی پایانت🌹 | |
|
بینهایت ممنون از لطف شما🌹 | |
|
سپاس از حضور همه اساتید و دوستان عزیز
🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
به شعر ناب خوش آمدید
موفق باشید