سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید
منو کاربریاعضای آنلاینمعرفی شاعران معاصرانتشار ویژه ناب
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
♪♫ صدای شاعران ♪♫پر نشاط ترین اشعار۱- زندگی ۲- زخم تبر .. ۳- 🟡 جرجیس 🟡 ۴- ☄️On Mars☄️ ۵- دل ۶- اقیانوس فریاد ۷- مادر فردا ۸- ... عطر سرباز... ۹- ناگهان سکوت ۱۰- 👀 نگاهم کشته شد 🗡️ حمایت از شعرنابکانال تلگرام شعرنابتقویم روزجمعه 31 فروردين 1403 11 شوال 1445 Friday 19 Apr 2024 |
اشتراک گذاری این شعر
۹۴ شاعر این شعر را خوانده اند
هادی محمدی،مریم کاسیانی،آرزو عباسی ( پاییزه)،مجتبی شهنی،مجتبی شفیعی (شاهرخ)،محمد جواد عطاالهی،ایمان اسماعیلی (راجی)،مهدی محمدی،مهرداد عزیزیان بی تخلص،مدیر ویراستاری،ابراهیم آروین،تاراناصری راد (خاطره)،محسن ابراهیمی ( غریب )،سارا رحیمی،محمد قنبرپور(مازیار)،ابوالحسن انصاری (الف رها)،آرمین پرهیزکار،حمید غرب،رضا رضوی تخلص (دود)،مجتبی نژاداریا،پژمان بدری،سحر موسوی،حدیث عبدلی (یارا)،محمد رضا خوشرو،اصغر ناظمی،منیژه قشقایی،فاطمه غیبی پور،عباسعلی استکی(چشمه)،منوچهربابایی،معصومه خدابنده،مجید قلیچ خانی،محمد خوش بین،فاطمه افکن پور،شعله(م جلیلی)،مولود سادات عمارتی،مهدی سلیمانیان(پژمان)،آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)،سعید صادقی (بیدل)،طوبی آهنگران،سجاد جم،فروغ فرشیدفر،عظیمه ایرانپور،زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)،مریم محبوب،احمدی زاده(ملحق)،علی مزینانی عسکری،سید محمد میرمحمدی جواد،جمیله عجم(بانوی واژه ها)،حسین قائدی،ولی اله بایبوردی،ناهید فتحی،کیمیا ب،محمد علی رضاپور،پریسا صمدی،محمد حسین اخباری،مسيحا الهیاری،هانا آزاد،یدالله عوضپور آصف،سیده نسترن طالب زاده،آرزو هرسیج ثانی،امید کیانی (امید)،حسین رضایی،قربانعلی فتحی (تختی)،حدیثه بیاتی،مینا فتحی (آفاق)،مرتضی پالیزبان،علی حقیری ( اَلیَسَع)،مسعود آزادبخت،سلمان مولایی،دانیال فریادی،عليرضا حكيم،فرشته پورصدامی،آرزو نامداری،نجمه طوسی (تینا)،علی اکبرامیدی،جلال مهدوی،غلامرضا بهنامی،سحر غزانی،مهرداد مانا،مجنون صحراگرد،مسعود میناآباد مسعود م،محمدجوادمنوچهری(گیدا)،حسن لطفی،فاطمه سادات حسینی شفیق،مرتضی سماواتی،یلدا جاوید،منوچهر فتیان پور (راد)،نفیسه کلهری نفس،مهدي حسنلو،سیاوش آزاد،پروین رئیسی نژاد،راحیل م،مسیح علیپور،زهره باقری
نقدها و نظرات
 دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۵۷
سلام هادی عزیز تلمذ کردم از فکر و اندیشه و رقص قلمتان برایتان ارزوی بهترین هارا از قلب دارم    
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۵۱
معما ننويس. شخصى گويى، اعتبار هنرى اثر رو پايين ميكشه. اين همون تله ايه كه همه شاعرا توش ميفتن. منتقداى بى سوادم كه همگى به همين كار تشويقت ميكردن.کار خوب همیشه قابل دفاعه ،کار شخصی هیچ وقت قابل دفاع نیست..... . اشتباه نکنید.اینا نظر نبود.اینها آخرین مکالمه ی من با دوست صاحب اندیشه ام است.اما چرا مکالماتِ شخصیم را زیر شعر شما نوشتم؟! چون حدس زدم جای درستش اینجا باشد. شاید روزی از فرانسه بیایید ،دور هم جمع شویم،شما و دوستم با هم دعوا کنید و من بخندم😃 چندین بار شعرتان را خواندم.موضعی ندارم.نه میدانم زیباست،نه میدانم زشت است،نه میدانم عمیق است،نه میدانم سطحیست،نه میدانم میفهممش،نه میدانم نمیفهممش،نه میدانم نیازست اینگونه گفتن،نه میدانم نیاز نیست اینگونه گفتن، واقعا نمیدانم البته هنوز،شاید به زودی جواب سوالهایم را پیدا کنم میدانم که قلمی که خواندم قدرتمند است،میدانم واقف است،میدانم آنچه میخواهد میگوید نه آنچه قافیه بر او تحمیل میکند.فعلا در همین حد فهمیدم .جواب باقی سوالها بماند برای دیدار حضوری🌺🙏  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۵۱
سلام و اما بزرگوار هادی خان عزیزو ارجمند سبک جالبی دارید با این نوع سبک شعری شما آشنا هستم . و به نوعی چشم بسته میشود گفت این کار کار هادی محمدی است 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۰۴
درود بزرگواربسیار زیبا و شورانگیز بود مبین مشکلات جامعه
 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۵۳
درود های بی کران مرا پذیرا باشیدجناب قلیچ خانی از نظر لطف شما سپاسگزارم شاعرانگی هایتان مستدام 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۲۳
درود ها جناب خوش بینخوش آمدید قدم رنجه فرمودید 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۱۸:۴۷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
 سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ۰۸:۰۸
درودبرشما جناب محمدی چهارپاره ی زیبایی بود
 چهارشنبه ۹ تير ۱۴۰۰ ۱۰:۲۶
با سلام زیباست موفق باشید
چهارشنبه ۱۶ تير ۱۴۰۰ ۲۰:۳۱
درود ها جناب آزاد بختخوش آمدید و قدم رنجه فرمودید
جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۲۸
سلام مهرداد عزیزمآره خودمم از نقدها راضی نبودم ولی دست همه ی دوستانی که زحمت کشیدند درد نکند شعر بعدی در راه است آماده باش اعتراضی و یکم تم سیاسی فدایت
پنجشنبه ۳۱ تير ۱۴۰۰ ۰۶:۵۲
درود بر شما جناب منوچهری
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۵:۴۶
سلام بر اهالی شعر و جناب محمدی عزیز و دوست داشتنی شعرتان مثل همیشه زیبا بود حرف دل همه ی اهل دلا و اهل شعرا پر حرف های عمیقی در محور مظلومیت شعر از خواندن شعر شما هم لذت بردم و هم یک جاهایی تعجب کردم که چرا هادی هم اینگونه ضعیف نوشت بازهم بی مقدمه روده درازی می کنم _من بارها سِقط جَنینم را قِی کرده ام در سَطل تنهایی سقط جنین و قی باهم تنهاست نداشت نتونستم تصور کنم چطورمیشه از دهان سقط کرد چون قی از راه دهان انجام میشه وارتباط به محتوای شعر کاش اینگونه بود : من بارها این واژه هایم را قی کرده ام در سطل تنهایی رنگین کمان یک طاق بی رنگ است این هم مشکل. وزنی داشت با حذف (یک) درست می شد : رنگین کمان طاق بی رنگ است من سیب و موز و انبه می خواهم مشکل داشت استفاده از هجای بلند تا بجای( و) بهتر بود :من سیب و موز با انبه می خواهم _با تیغ هر سانسور در ذهنم این هم وزن و آهنگ خوبی رو همراه نداشت کاش اینگونه بود :با تیغ سانسورهای در ذهنم (ای تف) به هر چیزی که آدم را.. جمله داخل پرانتز بیش از حد محاوره و نامناسب و ناهماهنگ با لحن کلی شعر و کاش : لعنت به هر چیزی که آدم را -رگهای مَغزم هم عَرق کرده کاری بکن کَفتار سَهل انگار جایی برای شعر و شاعر نیست خط خورده ام از توی هر آمار این سطر(بیت) اصلا قابل قبول نیست هیچ لولای ارتباطی مابین مصاریع و خطوط وجود نداره جدای از اینکه نتونستم ارتباطی مابین این چهار خط خصوصا دو خط اول پیدا کنم و درک هر کدام از خطوط هم برام سخت بود _کاری بکن کفتار سهل انگار؟؟ کفتار سهل چجور کفتاریست؟ انگار چی؟ کفتار سهل انگار چی؟ چرا ادامه نداره؟ خیلی از شما بزرگان سایت انتظار میره خیلی خیلی بیشتر از این ها نمیدونم شاید طبق حرفی که توی شعر زدین دل و دماغی برای شعر گفتن نمونده یا من بلد نیستم شعر بخونم خلاصه اینکه باید بنده و عفو کنید بابت این بی ادبی های پای شعر شما عزیزان آنقدر که دوستتان دارم برایتان می نویسم ❤️🌿❤️  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۴۰
با سلام ..._________________________ شعر زیبای شنبه را از جناب محمدی بزرگوار می‌خوانیم من این سبک شعر نوشتن را جز یکی از علایقم میدانم و از خوانش آن لذت می برم ... هنگامی که این شعر را می‌خوانیم رنج/درد/غم/خستگی /خموشی در هر بندش نمود دارد و با آن ها برخورد میکنیم این صفاتی که ذکر نموده ام برگزیده هایی از انسان های مدرن شده است علت آن زندگی کردن در فصلی سرد عصر ماشین شدن همه چی حتی انسان عصر آینه های سیاه(رابطه ی نیمه تاریک انسان با تکنولوژی) همه این ها دلیل رنج بشر و دور شدن او شادی ها و خوشی هاست و اما انتزاع در شعر جناب محمدی با انتزاع رو به رو می شویم نهان کردن منظور و هدف خود در مبدا و مقصد اصل شعری که در خدمت جزئیات است و در های ابهامات رو به روی مخاطبانش باز میکند هرکس میتواند با دید خود شعر را واکاوی کند ... به واکاوی شعر برگردیم در بند اول شاعر از آن جا مهندسی خوانده است شعر را با چاشنی از ریاضیات به خورد مخاطب داده است اینجا شاعر شعر را به ریاضیات ترجیح داده و در شعر حتی خود را مدفون کرده است بند دوم از وطنی سخن میگوید که از آن به دور است به این علت که شعرهایش ورد زبانش هستند شاعر در سرزمینی زندگی میکند که تاریخ های گذشته ی زندگیش رو به ساییدن است و از زمان لب به سخن می گشاید زمانی که در انزوا در خمودگی و خفا توله های درد و رنج را می زاید در بند سوم شاعر ما از تنهایی هایی میگوید در جمع های شلوغ در جفت بازی ها اینکه هر جایی میرود هر عکس العملی انجام میدهد آخرش به تنهایی خویش باز میگردد فیلم زندگی شاعر ژانر تنهایی ست... اما بند چهارم شاعر به پوچی رسیده است و میخواهد به نیستی برسد بلاتکلیفی بین مرگ و زندگی در این بند هویداست یا مرا خلاص کن یا بیشتر از این به استخوان هایم درد هدیه نکن بند پنجم خلاص شدن از دنیا را به تصویر می کشد به سیگار جان می بخشد و آشنا زدایی را خلق میکند بند ششم و هفتم دنیای کرکس ها و کفتار ها را شرح میدهد دنیای لاشخور ها که آسیب های زیادی برای دنیای شعر و شاعرش به ارمغان آورده اند آن ها رو نیروی ارتشی میداند و از آن ها میخواهد که شاعر را جسدی پژمرده ست مرده ای متحرک است را از این دنیا بردارند نشان از زخم های عمیق شاعر دارد و خوردن خون های زخمش توسط هر آدم لاشخوری که در مسیر شاعر قرار گرفته است... و میخواهد هر چه زودتر پایانش رقم و از آمار زنده ها خط بخورد... "بختم شبیه عَقربی در ماه تنها فقط یک هیچ گم کرده" قمر در عقرب یک پدیده ی نجومی ست نشان از واقعه ای شوم است شاعر بخت اش را شوم دانسته و پوچی و هیچی کل زندگی ش را فرا گرفته است "من کُشته ی فردای دیروزم در فالِ من آشیل هم لَنگ است" در این بند گریزی به فیلم تروی می زند آشیل رویین تن که ضعف اش پاشنه ی پای اوست حتی شاعر در فالش شانسی ندارد و نحس در فالش نیز آشکار است "با تیغِ هر سانسور در ذهنم شعرم فقط در نُطفه می مرده" چه سانسور هایی شاعر را به لب گور رساند و شعری که باید متولد میشد در نطفه می مرد بند یازدهم و دوازدهم تلمیحی از حضرت آدم است و مصداق بارز این جمله که یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی‌پایانه آشنا زدایی هم در این بندصورت گرفته است (گندم بابای ما را خورد ) و بند آخر شاعر میگوید آن قصه ای که در صندوقچه ی زبان قفل است هنوز کلید آنرا باز نکرده است یا در شنبه بازش میکند یا باز خود و قلم را گول می زند.. ممنون از حوصله ی دریایی تان شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۴۱
با سلام ..._________________________ شعر زیبای شنبه را از جناب محمدی بزرگوار می‌خوانیم من این سبک شعر نوشتن را جز یکی از علایقم میدانم و از خوانش آن لذت می برم ... هنگامی که این شعر را می‌خوانیم رنج/درد/غم/خستگی /خموشی در هر بندش نمود دارد و با آن ها برخورد میکنیم این صفاتی که ذکر نموده ام برگزیده هایی از انسان های مدرن شده است علت آن زندگی کردن در فصلی سرد عصر ماشین شدن همه چی حتی انسان عصر آینه های سیاه(رابطه ی نیمه تاریک انسان با تکنولوژی) همه این ها دلیل رنج بشر و دور شدن او شادی ها و خوشی هاست و اما انتزاع در شعر جناب محمدی با انتزاع رو به رو می شویم نهان کردن منظور و هدف خود در مبدا و مقصد اصل شعری که در خدمت جزئیات است و در های ابهامات رو به روی مخاطبانش باز میکند هرکس میتواند با دید خود شعر را واکاوی کند ... به واکاوی شعر برگردیم در بند اول شاعر از آن جا مهندسی خوانده است شعر را با چاشنی از ریاضیات به خورد مخاطب داده است اینجا شاعر شعر را به ریاضیات ترجیح داده و در شعر حتی خود را مدفون کرده است بند دوم از وطنی سخن میگوید که از آن به دور است به این علت که شعرهایش ورد زبانش هستند شاعر در سرزمینی زندگی میکند که تاریخ های گذشته ی زندگیش رو به ساییدن است و از زمان لب به سخن می گشاید زمانی که در انزوا در خمودگی و خفا توله های درد و رنج را می زاید در بند سوم شاعر ما از تنهایی هایی میگوید در جمع های شلوغ در جفت بازی ها اینکه هر جایی میرود هر عکس العملی انجام میدهد آخرش به تنهایی خویش باز میگردد فیلم زندگی شاعر ژانر تنهایی ست... اما بند چهارم شاعر به پوچی رسیده است و میخواهد به نیستی برسد بلاتکلیفی بین مرگ و زندگی در این بند هویداست یا مرا خلاص کن یا بیشتر از این به استخوان هایم درد هدیه نکن بند پنجم خلاص شدن از دنیا را به تصویر می کشد به سیگار جان می بخشد و آشنا زدایی را خلق میکند بند ششم و هفتم دنیای کرکس ها و کفتار ها را شرح میدهد دنیای لاشخور ها که آسیب های زیادی برای دنیای شعر و شاعرش به ارمغان آورده اند آن ها رو نیروی ارتشی میداند و از آن ها میخواهد که شاعر را جسدی پژمرده ست مرده ای متحرک است را از این دنیا بردارند نشان از زخم های عمیق شاعر دارد و خوردن خون های زخمش توسط هر آدم لاشخوری که در مسیر شاعر قرار گرفته است... و میخواهد هر چه زودتر پایانش رقم و از آمار زنده ها خط بخورد... "بختم شبیه عَقربی در ماه تنها فقط یک هیچ گم کرده" قمر در عقرب یک پدیده ی نجومی ست نشان از واقعه ای شوم است شاعر بخت اش را شوم دانسته و پوچی و هیچی کل زندگی ش را فرا گرفته است "من کُشته ی فردای دیروزم در فالِ من آشیل هم لَنگ است" در این بند گریزی به فیلم تروی می زند آشیل رویین تن که ضعف اش پاشنه ی پای اوست حتی شاعر در فالش شانسی ندارد و نحس در فالش نیز آشکار است "با تیغِ هر سانسور در ذهنم شعرم فقط در نُطفه می مرده" چه سانسور هایی شاعر را به لب گور رساند و شعری که باید متولد میشد در نطفه می مرد بند یازدهم و دوازدهم تلمیحی از حضرت آدم است و مصداق بارز این جمله که یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی‌پایانه آشنا زدایی هم در این بندصورت گرفته است (گندم بابای ما را خورد ) و بند آخر شاعر میگوید آن قصه ای که در صندوقچه ی زبان قفل است هنوز کلید آنرا باز نکرده است یا در شنبه بازش میکند یا باز خود و قلم را گول می زند.. شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۴۳
با سلام ...شعر زیبای شنبه را از جناب محمدی بزرگوار می‌خوانیم من این سبک شعر نوشتن را جز یکی از علایقم میدانم و از خوانش آن لذت می برم ... هنگامی که این شعر را می‌خوانیم رنج/درد/غم/خستگی /خموشی در هر بندش نمود دارد و با آن ها برخورد میکنیم این صفاتی که ذکر نموده ام برگزیده هایی از انسان های مدرن شده است علت آن زندگی کردن در فصلی سرد عصر ماشین شدن همه چی حتی انسان عصر آینه های سیاه(رابطه ی نیمه تاریک انسان با تکنولوژی) همه این ها دلیل رنج بشر و دور شدن او شادی ها و خوشی هاست و اما انتزاع در شعر جناب محمدی با انتزاع رو به رو می شویم نهان کردن منظور و هدف خود در مبدا و مقصد اصل شعری که در خدمت جزئیات است و در های ابهامات رو به روی مخاطبانش باز میکند هرکس میتواند با دید خود شعر را واکاوی کند ... به واکاوی شعر برگردیم در بند اول شاعر از آن جا مهندسی خوانده است شعر را با چاشنی از ریاضیات به خورد مخاطب داده است اینجا شاعر شعر را به ریاضیات ترجیح داده و در شعر حتی خود را مدفون کرده است بند دوم از وطنی سخن میگوید که از آن به دور است به این علت که شعرهایش ورد زبانش هستند شاعر در سرزمینی زندگی میکند که تاریخ های گذشته ی زندگیش رو به ساییدن است و از زمان لب به سخن می گشاید زمانی که در انزوا در خمودگی و خفا توله های درد و رنج را می زاید در بند سوم شاعر ما از تنهایی هایی میگوید در جمع های شلوغ در جفت بازی ها اینکه هر جایی میرود هر عکس العملی انجام میدهد آخرش به تنهایی خویش باز میگردد فیلم زندگی شاعر ژانر تنهایی ست... اما بند چهارم شاعر به پوچی رسیده است و میخواهد به نیستی برسد بلاتکلیفی بین مرگ و زندگی در این بند هویداست یا مرا خلاص کن یا بیشتر از این به استخوان هایم درد هدیه نکن بند پنجم خلاص شدن از دنیا را به تصویر می کشد به سیگار جان می بخشد و آشنا زدایی را خلق میکند بند ششم و هفتم دنیای کرکس ها و کفتار ها را شرح میدهد دنیای لاشخور ها که آسیب های زیادی برای دنیای شعر و شاعرش به ارمغان آورده اند آن ها رو نیروی ارتشی میداند و از آن ها میخواهد که شاعر را جسدی پژمرده ست مرده ای متحرک است را از این دنیا بردارند نشان از زخم های عمیق شاعر دارد و خوردن خون های زخمش توسط هر آدم لاشخوری که در مسیر شاعر قرار گرفته است... و میخواهد هر چه زودتر پایانش رقم و از آمار زنده ها خط بخورد... "بختم شبیه عَقربی در ماه تنها فقط یک هیچ گم کرده" قمر در عقرب یک پدیده ی نجومی ست نشان از واقعه ای شوم است شاعر بخت اش را شوم دانسته و پوچی و هیچی کل زندگی ش را فرا گرفته است "من کُشته ی فردای دیروزم در فالِ من آشیل هم لَنگ است" در این بند گریزی به فیلم تروی می زند آشیل رویین تن که ضعف اش پاشنه ی پای اوست حتی شاعر در فالش شانسی ندارد و نحس در فالش نیز آشکار است "با تیغِ هر سانسور در ذهنم شعرم فقط در نُطفه می مرده" چه سانسور هایی شاعر را به لب گور رساند و شعری که باید متولد میشد در نطفه می مرد بند یازدهم و دوازدهم تلمیحی از حضرت آدم است و مصداق بارز این جمله که یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی‌پایانه آشنا زدایی هم در این بندصورت گرفته است (گندم بابای ما را خورد ) و بند آخر شاعر میگوید آن قصه ای که در صندوقچه ی زبان قفل است هنوز کلید آنرا باز نکرده است یا در شنبه بازش میکند یا باز خود و قلم را گول می زند..  سه شنبه ۱۵ تير ۱۴۰۰ ۱۹:۱۰
سلام و چند سالی ست که با شکل گرفتن موجی از نظم های شب شعر پسند رو به رو شده ایم موجی که میتواند واکنشی از سوی شاعران و شعر دوستان به وقایع رخ داده در فضای مجازی تلقی شود ، اشعاری که در اصطلاح مجازی دارای لایک خور هستند و شاعر آن ها می تواند با خواندن اش همراه با ویدیو و آهنگ میزان این لایک ها را بالاتر ببرد و تعداد از شماره در رفته ی خوانندگان زیر و روی زمینی نیز این امر را بیشتر می کنند ولی در تمام این به اصطلاح شعرها آن چه که فصل مشترک است جذب آنی مخاطب از طریق تاثیر گذاشتن بر احساسات زودگذر اوست که با فضای مجازی خود را تطبیق داده است و بر اساس آن رشد کرده است بدان معنا که در این گونه آثار برای درک لذت و زیبایی شناسی نیازی به خواندن نسخه ی مکتوب نیست و نسخه ی شنیداری به دلیل دارا بودن مصادیقی بسیار روزمره و جزیی که برای درک شان نیازی به اندیشیدن ندارند ، به تنهایی این کار را انجام می دهند درست مانند تمام موضوعاتی که در فضای مجازی به اصطلاح ترند می شوند و دو روز بعد فراموش می گردند چرا که برای جذب مخاطب محتوای شعر که باید بر اساس تفکر شکل بگیرد ، قربانی می کنند و اگر چه میزان اقبال به شعر را بالا می برند ولی کیفیت شعر را روز به روز نازل تر می کنند و بر سطح توقع و انتظار مخاطب تاثیری معکوس می گذارند درست مانند تمام اتفاقاتی که در فضای مجازی رخ می دهند. بی تردید نتیجه این وقایع چیزی جز تنبلی ذهن مخاطبان و رفاه طلبی ایشان نمی تواند باشد که این امر در دنیای شعر مترادف با مرگ شعر است چرا که اگر ذهن مخاطب شعر به کشف و شهود تن ندهد به ادراک لذت نمی رسد و در نتیجه ملاک و معیار زیبایی و توانایی شعر در ذهن او زیر و رو می شود و می توان خر‌مهره را به جای الماس و مروارید به او عرضه کرد . پس از بارها خواندن این شعر و فکر کردن های بسیار به آن راهی جز نوشتن مقدمه ی فوق برای تبیین قدرت این شعر نیافتم ، قدرتی که به صورت هماهنگ از ساختار و محتوا به دست می آید و افزایش میزان آن به بیشتر شدن این هماهنگی و عمیق تر شدن آن بستگی دارد بدان معنا که شعر علاوه بر داشتن ساختاری جذاب که بتواند به صورت آنی مخاطب را جذب کند باید محتوایی ارائه کند که او را در ادامه ماجرا نگاه داشته ، در نهایت به ادراک لذت و کسب آگاهی رساند . اگر به قلم هادی محمدی به صورت کلی نگاه کنیم در می یابیم که این جریان در اکثر موارد جاری است و دقیقا بر خلاف ناشعرهای پر مخاطب و ناماندگار همین دعوت مخاطب به تفکر است که شعر او را به یاد آوردنی می کند و ماندگار درست مانند قطعه ای موسیقی که با صدای حضرت استاد شجریان پخش می شود و می شود آن را صدها بار دیگر گوش کرد در قیاس با آهنگی که چند روز در ماشین ها باب می شود و سپس برای همیشه فراموش می شود . بسیار دوست داشتم که به صورت کاملا جزیی به این شعر بپردازم ولی نوشتن این مرقومه با توجه به اوضاع حاکم بر سایت و پای این شعر به گمان ام لازم تر بود ولی هیچ کدام از این دلایل توجیهی مناسب برای این قصور از سوی من نیست آن هم در حق شعری که این چنین سرشار از تأمل است و نکاتی که تفکر بسیار می طلبند و تنها راه طلب بخشش است و امید جبران ... سه شنبه ۱۵ تير ۱۴۰۰ ۱۹:۱۲
سلام و چند سالی ست که با شکل گرفتن موجی از نظم های شب شعر پسند رو به رو شده ایم موجی که میتواند واکنشی از سوی شاعران و شعر دوستان به وقایع رخ داده در فضای مجازی تلقی شود ، اشعاری که در اصطلاح مجازی دارای لایک خور هستند و شاعر آن ها می تواند با خواندن اش همراه با ویدیو و آهنگ میزان این لایک ها را بالاتر ببرد و تعداد از شماره در رفته ی خوانندگان زیر و روی زمینی نیز این امر را بیشتر می کنند ولی در تمام این به اصطلاح شعرها آن چه که فصل مشترک است جذب آنی مخاطب از طریق تاثیر گذاشتن بر احساسات زودگذر اوست که با فضای مجازی خود را تطبیق داده است و بر اساس آن رشد کرده است بدان معنا که در این گونه آثار برای درک لذت و زیبایی شناسی نیازی به خواندن نسخه ی مکتوب نیست و نسخه ی شنیداری به دلیل دارا بودن مصادیقی بسیار روزمره و جزیی که برای درک شان نیازی به اندیشیدن ندارند ، به تنهایی این کار را انجام می دهند درست مانند تمام موضوعاتی که در فضای مجازی به اصطلاح ترند می شوند و دو روز بعد فراموش می گردند چرا که برای جذب مخاطب محتوای شعر که باید بر اساس تفکر شکل بگیرد ، قربانی می کنند و اگر چه میزان اقبال به شعر را بالا می برند ولی کیفیت شعر را روز به روز نازل تر می کنند و بر سطح توقع و انتظار مخاطب تاثیری معکوس می گذارند درست مانند تمام اتفاقاتی که در فضای مجازی رخ می دهند. بی تردید نتیجه این وقایع چیزی جز تنبلی ذهن مخاطبان و رفاه طلبی ایشان نمی تواند باشد که این امر در دنیای شعر مترادف با مرگ شعر است چرا که اگر ذهن مخاطب شعر به کشف و شهود تن ندهد به ادراک لذت نمی رسد و در نتیجه ملاک و معیار زیبایی و توانایی شعر در ذهن او زیر و رو می شود و می توان خر‌مهره را به جای الماس و مروارید به او عرضه کرد . پس از بارها خواندن این شعر و فکر کردن های بسیار به آن راهی جز نوشتن مقدمه ی فوق برای تبیین قدرت این شعر نیافتم ، قدرتی که به صورت هماهنگ از ساختار و محتوا به دست می آید و افزایش میزان آن به بیشتر شدن این هماهنگی و عمیق تر شدن آن بستگی دارد بدان معنا که شعر علاوه بر داشتن ساختاری جذاب که بتواند به صورت آنی مخاطب را جذب کند باید محتوایی ارائه کند که او را در ادامه ماجرا نگاه داشته ، در نهایت به ادراک لذت و کسب آگاهی رساند . اگر به قلم هادی محمدی به صورت کلی نگاه کنیم در می یابیم که این جریان در اکثر موارد جاری است و دقیقا بر خلاف ناشعرهای پر مخاطب و ناماندگار همین دعوت مخاطب به تفکر است که شعر او را به یاد آوردنی می کند و ماندگار درست مانند قطعه ای موسیقی که با صدای حضرت استاد شجریان پخش می شود و می شود آن را صدها بار دیگر گوش کرد در قیاس با آهنگی که چند روز در ماشین ها باب می شود و سپس برای همیشه فراموش می شود . بسیار دوست داشتم که به صورت کاملا جزیی به این شعر بپردازم ولی نوشتن این مرقومه با توجه به اوضاع حاکم بر سایت و پای این شعر به گمان ام لازم تر بود ولی هیچ کدام از این دلایل توجیهی مناسب برای این قصور از سوی من نیست آن هم در حق شعری که این چنین سرشار از تأمل است و نکاتی که تفکر بسیار می طلبند و تنها راه طلب بخشش است و امید جبران ...  جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۲۳:۲۶
درود بر شما شاعر خوببسیار عالی و ارزشمند است موفق و ماندگار باشید
 جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۲۳:۴۲
درود و عرض ادب خدمت شما استاد والااندیش و گرانقدرم خوشحالم که باز هم شاهکاری از شما خواندم قلمتان هماره سبز
 جمعه ۴ تير ۱۴۰۰ ۲۳:۴۵
درود بی کران بر جناب محمدی بزرگواربسیار زیبا بود
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۱۱
سلام و عرض ادب و احترام محضر برادر عزیز و استاد ادیب هادی جان بزرگوار خیلی وقتِ منتظر قلم توانای هادی جان بودم و چقدر هم عالی که این قلم توانا با صدای گرم و انتخاب ریتم بسیار عالی و موزون همراه شده باید بگم که صفحه ی هادی جان علی رقم شعر آموزشی ست برای دیکلماتوری حرفه ای برای دوستاران دکلمه ست دست هادی جان درد نکند با این هنرنمایی
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۱۳
سلام ساعت ۰۰:۰۰ میان جمعه و شنبه در اتاقی تاریک مهتاب از پنجره ها خود را داخل می کشد صدایی قوی و محکم ... خون از سَرِ قلبم سرازیر است لولای ذهنم پیچ گُم کرده بختم شبیه عَقربی در ماه تنها فقط یک هیچ گم کرده در طلایی ترین زمان به سروده شما استاد عزیز گوش سپردم بسیار ممنونم ، همراه با نظرات اساتید و دوستان باز خواهم گشت . . .  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۱۵
درود استاد بزرگوار و گرامیزیبا سروده‌ای از قلم توانمندتان خواندم احسنت و موفق باشید
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۴۳
بسیار زیبا وتأثیرگذار نگاشتین درودبی پایان بر قلم نابتون بی سیم خود را زود روشن کن فرمانده نیروی کَرکس ها من لاشه ام در خود پَلاسیده بردارم از دنیای ناکس ها صداهم عالییی
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۲:۵۲
درود شاعر توانمند استفاده کردم از سروده زیبایتان
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۳:۵۶
شاید که در این شَنبه ی نارسقفل از زبانِ قصّه بردارم یا بر سر خودکار پُر دَردَم هرشب کُلاهی تازه بُگذارم 🍃🍃🍃 درود بر شما جناب استاد دوباره خواندم از قلم توانمند شما بسیار زیبا وپر از کمال ستودنیست این قلم سبز قلمتان وشادی همسفره دلتان استاد
شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۵:۴۷
سلام زیبا بود اما حرف دارم
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۷:۳۱
ســــــــــــــــــــــــــــلام ........ گرامیدستمریزاد.
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۸:۳۶
درودها بر شما. بسیار زیبا سرودید ، موزون و دلنشین و پر از احساسات پیروز و برقرار باشید🌷🌹🌷🌹  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۸:۵۲
گاهی اوقات حتی به اشاره گفتن ناگفتنی ها ، شجاعت می خواهد و در این سروده دردنامه ای از ناگفتنی ها نهفتهاینچنین روایت کردنی که باز کردن قفل مطالب مکتوم را به عهده مخاطب میگذارد ، شاید اثر بخشی بیشتری داشته باشد. کلامتان زرین و بر این سروده آفرین
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۱۶
سلام و درود جناب محمدی عزیززیبا بودلذت بردم از نقدهای دوستان نیز استفاده کردیم
شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۴۲
در مورد گاز موش از پشت😊باهات موافقم هادی عزیز من خودم نیز زخم خورده همین دورویی ها هستم شاید هر خصلت بدی هم توی من وجود داشته باشه زود عصبی بشم عجول باشم هر خصلت بدی که فکر کنی ولی از ریا و دورنگی متنفرم میدونم از کامنتم ناراحت نشدی و مبدونم چقدر انسان بزرگی هستی و میخوام دوباره پای بلغور نامه هام بیایی و بنویسی و یادم بدی بازم بابت مرامت ممنون
 شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۴:۱۰
سلام جناب محمدی عزیزسروده ات را خواندم و در آن اندیشیدم تا به معنا و مفهومش پی ببرم واقعأ عالی بود لذت بردم شاید اول کمی مشکل داشتم ولی بعد از جواب نقدی که نوشته بودی قانع شدم همیشه پاینده باشی دوست عزیز شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۴۳
با سلام ...شعر زیبای شنبه را از جناب محمدی بزرگوار می‌خوانیم من این سبک شعر نوشتن را جز یکی از علایقم میدانم و از خوانش آن لذت می برم ... هنگامی که این شعر را می‌خوانیم رنج/درد/غم/خستگی /خموشی در هر بندش نمود دارد و با آن ها برخورد میکنیم این صفاتی که ذکر نموده ام برگزیده هایی از انسان های مدرن شده است علت آن زندگی کردن در فصلی سرد عصر ماشین شدن همه چی حتی انسان عصر آینه های سیاه(رابطه ی نیمه تاریک انسان با تکنولوژی) همه این ها دلیل رنج بشر و دور شدن او شادی ها و خوشی هاست و اما انتزاع در شعر جناب محمدی با انتزاع رو به رو می شویم نهان کردن منظور و هدف خود در مبدا و مقصد اصل شعری که در خدمت جزئیات است و در های ابهامات رو به روی مخاطبانش باز میکند هرکس میتواند با دید خود شعر را واکاوی کند ... به واکاوی شعر برگردیم در بند اول شاعر از آن جا مهندسی خوانده است شعر را با چاشنی از ریاضیات به خورد مخاطب داده است اینجا شاعر شعر را به ریاضیات ترجیح داده و در شعر حتی خود را مدفون کرده است بند دوم از وطنی سخن میگوید که از آن به دور است به این علت که شعرهایش ورد زبانش هستند شاعر در سرزمینی زندگی میکند که تاریخ های گذشته ی زندگیش رو به ساییدن است و از زمان لب به سخن می گشاید زمانی که در انزوا در خمودگی و خفا توله های درد و رنج را می زاید در بند سوم شاعر ما از تنهایی هایی میگوید در جمع های شلوغ در جفت بازی ها اینکه هر جایی میرود هر عکس العملی انجام میدهد آخرش به تنهایی خویش باز میگردد فیلم زندگی شاعر ژانر تنهایی ست... اما بند چهارم شاعر به پوچی رسیده است و میخواهد به نیستی برسد بلاتکلیفی بین مرگ و زندگی در این بند هویداست یا مرا خلاص کن یا بیشتر از این به استخوان هایم درد هدیه نکن بند پنجم خلاص شدن از دنیا را به تصویر می کشد به سیگار جان می بخشد و آشنا زدایی را خلق میکند بند ششم و هفتم دنیای کرکس ها و کفتار ها را شرح میدهد دنیای لاشخور ها که آسیب های زیادی برای دنیای شعر و شاعرش به ارمغان آورده اند آن ها رو نیروی ارتشی میداند و از آن ها میخواهد که شاعر را جسدی پژمرده ست مرده ای متحرک است را از این دنیا بردارند نشان از زخم های عمیق شاعر دارد و خوردن خون های زخمش توسط هر آدم لاشخوری که در مسیر شاعر قرار گرفته است... و میخواهد هر چه زودتر پایانش رقم و از آمار زنده ها خط بخورد... "بختم شبیه عَقربی در ماه تنها فقط یک هیچ گم کرده" قمر در عقرب یک پدیده ی نجومی ست نشان از واقعه ای شوم است شاعر بخت اش را شوم دانسته و پوچی و هیچی کل زندگی ش را فرا گرفته است "من کُشته ی فردای دیروزم در فالِ من آشیل هم لَنگ است" در این بند گریزی به فیلم تروی می زند آشیل رویین تن که ضعف اش پاشنه ی پای اوست حتی شاعر در فالش شانسی ندارد و نحس در فالش نیز آشکار است "با تیغِ هر سانسور در ذهنم شعرم فقط در نُطفه می مرده" چه سانسور هایی شاعر را به لب گور رساند و شعری که باید متولد میشد در نطفه می مرد بند یازدهم و دوازدهم تلمیحی از حضرت آدم است و مصداق بارز این جمله که یک پایان تلخ بهتر از یک تلخی بی‌پایانه آشنا زدایی هم در این بندصورت گرفته است (گندم بابای ما را خورد ) و بند آخر شاعر میگوید آن قصه ای که در صندوقچه ی زبان قفل است هنوز کلید آنرا باز نکرده است یا در شنبه بازش میکند یا باز خود و قلم را گول می زند..  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۱۸:۳۶
درود استاد ارجمندشعری متفاوت از قلمی متفاوت اولین فکری که درذهنم نشت این بود حال دلتان همیشه آبی و آرام  شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۲۰:۴۶
درود جناب محمدی ارجمند تلخ اما بسیار زیبا بود
شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۲۰:۵۰
این چه چه های پوشالیمانده اند چو طبل تو خالی می کنند تشویق پوچی ها میدهند بر شاعرش حالی گر این چشمه خشک گشته غزل های خشک سالی دگر غزل نمی بارد در این حال بی حالی اگر نقدش کنی امروز می دهد شاعر،جا خا لی در این دنیای وانفسا غزل سرای جیب خالی دگر نمی کشد مغزش به ناقد و فورمالی این شعر دست و پا شکسته تقدیم به دوست خوبم هادی جان به بزرگواری خودت ببخش بهتر از این نشد برگ سبزیجات تحفه درویش
شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۲۰:۵۲
تصحيح میکنمبرگ سبزیست تحفه درویش
شنبه ۵ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۳۲
این هم مثل قبلی بر دلم نشست هادی عزیزامیدوارم هرچه زودتر شعر جدیدت را بسرایی و در سایت انتشار دهی چون بی صبرانه منتظر سروده بعدی ات برای خوانش هستم :2 :
 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۰۷:۳۹
درود جناب محمدی شعر کامل و خوبی بود توضیحات لازم رو سرکار خانوم حدیث عبدلی دادند،و لایق تشویق هست این شعر،دستمریزاد
 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۱۸:۲۹
درود جناب محمدی فقط میتونم بگم عالی و بس اینهمه کف زدن هم دلیل بر اینه از زیبایی این شعر نمیتونم بگم
 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۲۱
بند اول شعرتان عالی بودموفق باشید ارحمند  يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۵۷
بسیار زیبا عالی
 دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۰۲:۱۸
درود فراوان بر لستادمحمدی گرامی وبزگوار🌹شعر بسیار زیبا وارزشمندی خواندم . هر بند ومصرع و هربیتی در نهایت زیبایی وقابل تحسین چه ازلحاظ ظاهر و روانی وچه ازلحاظ معنی و مفهوم. لذت فراوان بردم. " جایی برای شعر و شاعر نیست خط خورده ام از توی هر آمار" 👏👏👌👌 دنیا به کامتان شیرین و بی دغدغه باد. 🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹🙏🌹🍀  دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۱۰:۲۳
درود بر شماعالی بود قلمتان سببز
 دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۱۶
مَن شاعری در شعر مَدفونمسُر خورده ام در عُمق افکارم سینوس و جَبر و احتمالم را زخمی نمودم پایِ اشعارم درود گرامی شاعرانه‌هایتان ماندگار
 دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۱۱:۵۳
درودها جایی برای شعر و شاعر نیست خط خورده ام از توی هر آمار
 دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۱۸:۳۷
سلام و ادبدر ازدحام باور و تردید رنگین کمان یک طاقِ بی رنگ است من کُشته ی فردای دیروزم در فالِ من آشیل هم لَنگ است بسیار جذاب و تامل برانگیز
سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۳۷
درود برشما
 سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۳۸
سلامچهار پاره های جالبی گر حکیمانه ، بیان معضلات اجتماعی ... دست مریزاد پایدار باشید . تقدیمی : سرمایه ای شد ، بارِ علمی را بندی به کاری ، رونقی پیدا با رنج دستی حاصلش گنجی رختی ببندی ، از سرا دنیا ولی اله بایبوردی 07 / 04 / 1400
 سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
من سیب و موز و انبه می خواهم
سه شنبه ۸ تير ۱۴۰۰ ۲۲:۰۳
سلام و درود،شاعر گرانقدر، آینه ی مهر خداوند باشید و بدرخشید! سروش هایی تقدیم تان! سروش 1. نغمه ها تان سروشِ باران باد! جوشش لطف چشمه ساران باد! رویش دلکش بهاران باد! نور دل های دوستداران باد! دُرِّ گیسوی روزگاران باد! خوش تر از ماه باصفا باشید! سروش 2. نکته های شما، ستاره ی حُسن جلوه پردازی دوباره ی حسن بهترین شعر استخاره ی حسن خوش به حال دل سروشِستان! سروش 3. شعرهاتان تلاوت مهتاب بیش از آن، مهربان و عالمتاب پاک و ناب و لطیف همچون آب زنده باشید!  چهارشنبه ۹ تير ۱۴۰۰ ۱۰:۴۱
شعر بی نظیر بود
 چهارشنبه ۹ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۱۵
زبانم قاصر است از توصیف این شعر اعجاب انگیزشاید ذهن کوچکم بتواند کمی از آن را درک کند اگر چند بار بخوانمش درود فراوان بر شما شاعر گرانقدر🌹🌹🌹🌹 پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۳۰
درود فراوان خیلی زیبا بود
 پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۱۳:۰۳
درودتان شاعربسیار خواندنی بود ، گرچه در نگاهم،، از سرایشات در حوزه ی رمانتیسم میتوان به نقطه ی اوجی از التذاذ ادبی رسید که مشابهش یافت نمیشود و به واژگان ارکائیک ،باید مینیمم در سرایه ها ،زندگی دوباره بخشید ،باری اشعارتان نمود برجسته ی تفکری سرامدست بیش ازانکه تنها پست مدرنی معمولی باشد .. پیش از شما نیز رهپوی قلمهای چنینی در این گلستان ادبی بودم ،از جمله آثار سپید جناب مهندس شفیعی ،و بعد سرایشات کلاسیکشان ،مانند این صفحه هماره مجالی برای تامل و آموختن است خیلی عالیست .شنبه ها سرودنیست . بهره میبرم از قلمتان گرامی  پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۱۷:۵۲
پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۱۷:۵۳
' بسیار عالی
 پنجشنبه ۱۰ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۲۵
سلام و عرض ادب گرانمهر زندگی‌تون دچارآسـایش خاطر سروده‌ی غم‌انگیز و کلک ِ هنرمندانه‌تان را خواندم
 جمعه ۱۱ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۰۸
درود فراوانبسیار عالی و جالب بود
 شنبه ۱۲ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۴۹
درود بر شاعر گرانقدر و ارزشمندجناب محمدی گرامی عاااالی سرودید احسنت شاید که در این شَنبه ی نارس قفل از زبانِ قصّه بردارم مرحبامرحبا
 چهارشنبه ۱۶ تير ۱۴۰۰ ۰۹:۵۵
سلاموعرض احترام برشمادوست گرامی
 چهارشنبه ۱۶ تير ۱۴۰۰ ۱۹:۵۴
بی سیم خود را زود روشن کنفرمانده نیروی کَرکس ها من لاشه ام در خود پَلاسیده بردارم از دنیای ناکس ها درودها شاعر پرتوان چرخ قلمتان زیبا می چرخد در لابلای دستانتان
 شنبه ۱۹ تير ۱۴۰۰ ۱۷:۵۴
اشاره به تک تک واژگان زیبای شعر مسلما توضیح واضحات استدستمریزاد
 چهارشنبه ۲۳ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۳۸
واقعا دمت گرمخیلی دمت گرم خیلی زیبا بود حرف نداری بی نقصی پنجشنبه ۲۴ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۴۷
سلام ودرود فراوانبسیارعالی
 جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۱۴
سلام جناب محمدی بزرگوارمثل همیشه میگم که شعراتون بینظیره
جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۱۴
سلام هادی جانو دیگر همه چی دیر شده لایک ۲۸ کار من بود و راستش از نقدهایی که پای شعرت انجام شده راضی نبودم امیدوارم شعر بعدی ات باشم
 شنبه ۲۶ تير ۱۴۰۰ ۲۱:۵۵
سلام و درودبر شما شاعر ارجمند -------------------
 پنجشنبه ۳۱ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۴۳
درود زیبا سرودید
 يکشنبه ۶ تير ۱۴۰۰ ۱۲:۰۷
سلام و درودها استاد بزرگوار شاهد شاهکار زیبایی از شما هستیم آفرین ها
دوشنبه ۷ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۵۲
انشاالله یکشنبه شما را خواهیم شنید😁😁😁 .بسیار زبا و عالی
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
|
نقد و آموزشنظراتمشاعرهکاربران اشتراک دار
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
|
|||||||||||
شاعر درخواست نقد دارد
ارسال پیام خصوصی
محمدرضا آزادبخت
علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق 
سیاوش آزاد
محمد شریف صادقی
مهدی عبدلی حسین آبادی 
زهرا توکلی (نسیم) 
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.