جمعه ۳۱ فروردين
|
|
ناخوشاحوالان عالم میدانند
|
|
|
|
|
میدانی حاج قاسم که بود
در یک کلام او مرد بود
مرد جبهه مردجنگ
فارغ از حزب و نژاد و رنگ بود
|
|
|
|
|
چون پلنگی زخم خورده کینه را آغاز کرد
|
|
|
|
|
آرامشی آید تا خستگی هامو
تسکین دهد دردم آشفتگی هامو
|
|
|
|
|
گندم از گندم میروید
جو از جو
شعر من در دستان تو میشکفد
|
|
|
|
|
هم از توبره میخورند و، هم از آخور
|
|
|
|
|
کاسهی چینی زمین خورده
آه...ای تکه های ریز عبور
ریزتر هم ازین نمیگردی
«چمدانیزه» شو برای عبور
|
|
|
|
|
گُلی کاشتم
به نامِ تو
نیامدی
باغچه گریان شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
آنکه از گاو نری شیر بدوشد واس ماس
|
|
|
|
|
باید نشانت را بپرسم از خیابانها
یا گم شوم دنبال تو سوی بیابانها
|
|
|
|
|
با منطقانه هایش رهایم کرد...
|
|
|
|
|
ارمغان
کاش به این کنج خراب خلوت ما هم کلاغی سر میزد،
به اینجا پر میزد.
کاش در این خاک خشک ترک خ
|
|
|
|
|
چون شدی تو آسیابان، داد زن گندم بیار
گول خوردی ، مال باختی ، خاک غم بر سر ببار
|
|
|
|
|
آمدسحرازسویچمننوحهسرایی
زانبلبلآشفتهکهاییارکجایی
|
|
|
|
|
به تو اعتیاد پیدا کرده ام.
تمام وجودم در خماریست
دیگر هیچ مورفینی آرامم نمی کند
اگر خونم را آزمای
|
|
|
|
|
روزی که نشانتان برافتاد مپرس
آتش که به جان جنگل افتاد مپرس
چون کرکس و یا شغال و یا جغد فلان
با هر
|
|
|
|
|
اینک سخن درباره آموزش است و پرورش
از چرخش یک باره آموزش است و پرورش
|
|
|
|
|
منخودم چسباندهامعکستو بردیوارها
دیدهام ازدوستهم دشمن بسی آزارها
|
|
|
|
|
یه حالی با تو دارم که نمیشه
بیارم تو کلام و تو ترانه
فقط اینو بدون بد جور میخوامت
تو ای معنی شعر
|
|
|
|
|
ای دلبری که دلبری کنی از جمله دلبران
ای بر تری که برتری کنی بر جمله برتران
ای عاشقی که عاشقتری
|
|
|
|
|
❤️مروت به میدان چو بگذاشتم
❤️️ز قلب هر چه بد بود برداشتم
|
|
|
|
|
بی سر انجام ست اینجا گفتگوی عقل و عشق ..
|
|
|
|
|
زمستان شد
زمین سپید پوش،
میبارد دانه به دانه،
-- ستاره!
رها_فلاحی
|
|
|
|
|
به جهان ندیده ام خوبتر از تو پادشاهی......
|
|
|
|
|
گریه کن با من کمی از ابر هم بیشتر
از گلِ پژمرده باغِ جنان هم بیشتر
|
|
|
|
|
شعر کودکانه حضرت زینب (س) و روز پرستار
|
|
|
|
|
همنشین خوب نیکو گوهری است
مایه آگاهی و خودباوری است
|
|
|
|
|
سلـول دلـم حـبسـی ، تو را پیـوستـه :
" انـدازۀ سـلـول تـنـم ؛؛ مـیخـواهـم "
|
|
|
|
|
اندک توجّه کن به من حالا که هستم
|
|
|
|
|
شکایت دارم از آواز یاران زخمهیِ دل نیست
|
|
|
|
|
رؤیاپرداز شده روحم ، دراین دنیای جدی
ولی دنیای ما ، دانسینگ شده انگار
چه باید کرد بینِ اینهمه قرتی
|
|
|
|
|
عجب چیز کثیفی هست این پول
رفیق بی رقیبی هست این پول
|
|
|
|
|
کف پارک از هجوم برگ لبریز
|
|
|
|
|
خلاصه این شعر پیرامون جایگاه بزرگان در خانواده است.
|
|
|
|
|
شعر از من و شور از تو باز آی که نور از تو ...
|
|
|
|
|
جانشین خدا..فلسفی
نوربخشد عقل انسان برشبا ن
شور بخشد فکرانسان درتوان
سود بخشدعلم انسان هرزم
|
|
|
|
|
ساعت پنج است و من هم منتظر در ایستگاه
|
|
|
|
|
هر چه روم ؛نمی رسم، به عشق بی مثال تو
هر چه کنم ؛نمی رود ،فکر من از خیال تو
|
|
|
|
|
امروز تبع گوار ا نیست به سخنی
چاره ی درد نکند هیچ مرد دانشوری
دلها شده سنگ خارا نخراشد
|
|
|
|
|
به تمنای دل او شدهام موی سپید
شکر ایزد که کمند و نظرش مشکین است
|
|
|
|
|
باران میبارد
پاییز است دلتنگم
باد آرام می وَزَد
کاش او نامِ مرا
صدا کند.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
شبی دارم چو آه سینه ام سرد
|
|
|
|
|
شاه بیت غزل زندگی ام هستی و حیف
|
|
|
|
|
مِی خواران را رازیست هر یک هر دم میخورند
آن یکی با یار شرابُ یکی هم مویز انگور میخور
آن یکی در شاد
|
|
|
|
|
بدون گرمیِ دستت ، نمی خواهم تن و جان را
|
|
|
|
|
ز دنیا کج بشین صاف بگو سخنت را
|
|
|
|
|
بر روی سنگ قبر جوانی نوشته بود...
ما را مرور خاطرهها پیر میکند!
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
حتی لحظه هایم بوی تو را گرفته است
|
|
|
|
|
لنگ لنگان که مرا با قدحی می بردند
|
|
|
|
|
......مسافر کجایی.....
آخرین بار که دیدمت
دانه برفی بودی
رها شده از ابر
ای کاش به زمین نرسی
که
|
|
|
|
|
بامن چو یارِ مهربان، گوئی سخنها_با "خوش بیانی" و متین و شاعرانه
|
|
|
|
|
طپشِ حسرت یک عشق میزند نبض کنون
رگِ ناموس ستاره زده بر فَرض برون
|
|
|
|
|
پروانه ای را ازبین خارهای یک گل نجات دادم...
|
|
|
|
|
درخت خشکم و کم کم تبر رسد بر ما
نشسته ام به صف مرگ، بی کس و تنها
بتاب بر من خسته ببین مرا اینجا
|
|
|
|
|
همیشه تقدیر قطارها این است؛
دل کندن و
دل بردن.
|
|
|
|
|
برداشتن دنیا و گذاشتنِ دنیا
مانندِ یه قُل دوقُل میمونه
|
|
|
|
|
کار رسانه تحریف حقیقته/جهان بازم تو بدترین وضعیته
|
|
|
|
|
نیستی به وقتِ خیال
غُنچه یِ لَبانَت را
می بوسَم
وَ رویاهایَم را
دَستِ باد میسپارم.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
تو که ای یار بوی غربت به خود گرفته ای
من صدایی ندارم که فریادی بر تو آرم
که صدای خاموش من مهیبتر
|
|
|
|
|
ایشهیدانخداخونفورانستهنوز
نامتانزندهودرروحوروانستهنوز
|
|
|
|
|
حرف دارم می شود در را به رویم وا کنی ؟
لحظه ای من را در آغوش نگاهت جا کنی؟
|
|
|
|
|
هنرم لایق اوج است ولی در قفسم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |