چهارشنبه ۵ ارديبهشت
|
|
ماهی کوچک چو در گرداب رفت،،
جست زد، با سر به یک مرداب رفت
|
|
|
|
|
همان به که در دمن تنهایی
از شیرابه های استریکنین
تغذیه کنم
|
|
|
|
|
رفتی از خانه دل خانه خرابم کردی
میر میخانه شدی منع شرابم کردی
مست پروانه شدم دور سرت چرخیدم
ز
|
|
|
|
|
میگویند
زن و شوهر لباس یکدیگرند
|
|
|
|
|
هر روز خبر میرسد از رفتن یاری ...
|
|
|
|
|
در دام خاطراتت
افتاده ام من ای دوست
دل تنگ تر ز پیشم
داغت به دل چه نیکوست
|
|
|
|
|
بی وفا خاطر شیرین تو بیمارم کرد
بی هدف رهروی این کوچه و بازارم کرد
سر و جان دیده شدم تا که ببینم
|
|
|
|
|
عجب درد بی درمانی ای عشق
به لب اه و به چشم گریانی ای عشق
|
|
|
|
|
نگه خسته مجنون به غروب کوه لیلا
|
|
|
|
|
دوباره انقلاب نگاهت، دوباره مجمع مژگان
دوباره انتقام دو چشمت، دوباره چشمک و عصیان
|
|
|
|
|
حال دین گاهی وخیم است وگهی تب میکند
|
|
|
|
|
اندازه تو میتونه بد باشه
هرکی که میگه عاشقت هستم
|
|
|
|
|
ما ز برجام چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم....
|
|
|
|
|
بر فراز آسمان می کشند ابرها نقش هایی ناب
از دیده باران می چکد قطره های اشکی تابناک
جاری می شود بر
|
|
|
|
|
افق خالی
روزنه ای در انتهای سکوت!
سکوت
رو به تاریکی!
تاریکی
درگستره طلایی خورشید!
|
|
|
|
|
از لحظه آشنایی تا لحظه جدایی چیزی نمانده است
تصمیم آخر این است که
تو بری و دیگه برنگردی
منو تن
|
|
|
|
|
سـحرگـاهـان غزل، برشـاعری (دیوانه) می گرید.....
|
|
|
|
|
شانه ای مردانه می خواهد عشق مادری
|
|
|
|
|
من بدیدار تو با ناله و آه امده ام
بگدائی به در خانه شاه آمده ام
|
|
|
|
|
باداشتی ونداشتی هام میسازم
بی یادتوهمه ی زندگیمومیبازم
اگه بدترین هاهم سرم بیاد
همیشه توروشکرمیکن
|
|
|
|
|
ار كه در درگه حق موعدت اين است برو
ورنه اين جمعه گل و لاله مهياست بيا
|
|
|
|
|
اوج پروازم به بلندای یک خیال است
بی اختیار، مجبور، محکوم ...........
|
|
|
|
|
اینجا زمستانی عمیق میهمان دستان من است
|
|
|
|
|
دولتی داریم روحانی روش
پایمان از لطفشان شلوار هست
|
|
|
|
|
دللبریزازعشقمفدایت
دلمراتونهادیزیرپایت
|
|
|
|
|
شب بود و زمین محو چراغانی مه بود
من بودم و تو، آنچه به پنداره گنه بود
باد آمد و در زلف دل انگیز
|
|
|
|
|
چون صحرا بی تفاوت به رودخانه ها،
در انتظار باران
و چون رودخانه ها بی تفاوت به دریاچه ها،
در انتظا
|
|
|
|
|
بیمار ولاغر می شوم لاغرتر از مویی
وقتی که قلبم می شود بیتاب هندویی
باکی ندارم دیگر از شمشیر اب
|
|
|
|
|
باز نیلوفرانه یاد تو......
|
|
|
|
|
پاییز....
فصل پاییز دلم...
تو آغازش کردی
وقتی گفتی که باید برویی.!؟
ماه دوم رفتی.
|
|
|
|
|
ای کاش دم گرم مسیحا نفسی بود
ای کاش دراین خانه در این خانه کسی بود
|
|
|
|
|
اتاق گرم و آبی
برای من بهشت است
برای تو جهنم
گرما برای من پوشش است
برای تو هیچ
آبی برای من رنگ
|
|
|
|
|
واسه چند دقیقه چشات و ببند
واسه چند دقیقه کنارم بخواب
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
تا کی من و تو مهره ی دشمن باشیم
با فتنه ی او ، آتش خرمن باشیم
ما که همه دور خانه ای می چرخی
|
|
|
|
|
مثل گنجشک که زخمی به زمین افتاده
مرد بی جان و دلی بی تو حزین افتاده
طاقتی نیست که از دام غمت بگ
|
|
|
|
|
گفته بودم : " بعد این ، با هیچکس جز من نخند " ... / ... گفته بودی : " بچه ای ؛ داری حسادت می کنی " !
|
|
|
|
|
دریا به آرامش می رسد وقتی تو آرامی موج به چالش می رسد وقتی تو می خوابی
|
|
|
|
|
دل من سخت به آغوش تو.محتاج شده
به کمانم تب عشق است که آغاز شده!
دل تو لیک کمی ساز جدایی دارد
|
|
|
|
|
مرادیگربه فریادی نیازارم
تونامم رابگو لطفا
|
|
|
|
|
نیستی اما دل من به یادته
شبای جمعه همش کنارته
|
|
|
|
|
بیا یا رب به فریاد دلم رس
|
|
|
|
|
کو کسی تا بدمد بر کس خسته نفسش را
|
|
|
|
|
بگو بی من، به هر شب غصه داری
از این دوری به هردم سوگواری
|
|
|
|
|
چون آینه صافیم ولی آب نداریم
|
|
|
|
|
میدانم روزی زود صبح ما می آید
میدانم پرده هارا میدرم می آید
میدانم پشت هر ابری خورشید و شبش مهتابی
|
|
|
|
|
آنلحظهکهمویخودپریشان کردی
یکعمرمرااسیروحیرانکردی
|
|
|
|
|
این آب ها چقدر بوی خاک میدهند ...
|
|
|
|
|
آمدی تا که چراغ شب تارم باشی
لحظه ی مرگ غریبانه کنارم باشی
|
|
|
|
|
گر به کویت برسد دست رقیبان چه کنم؟
یا بیوفتد گذرت سوی حریفان چه کنم؟
جان به لب میرسد امشب زفراقت
|
|
|
|
|
خسته ز آنم که قلم راه نمیرود. سوی ترانه های تو دگر دل نمیرود.
آهسته آهسته دلم از تپش افتادست. دیگر
|
|
|
|
|
بلبلی از هجر گل نالید تا فصل بهار
برگ گل دزدید و با خود برد باد بیقرار
|
|
|
|
|
آمدی دیشب به خوابم لحظه ای پر شور بود ...
|
|
|
|
|
زاغ و برجام
زاغکی برگه ی سفیدی دید
به دهن برگرفت زود پرید
بر درختی نشست در راهی
که در آن بود نو
|
|
|
|
|
درمیان شهری. در زمستان خانه مرد وزنی دختری زیبا وقشنگ دیده گشود
|
|
|
|
|
به این اندام من بنگر! کنار زخمهایم جای زنجیر است
زبانم تشنه از بیداد طبالان؛ وقلبم دشنه ای کاری است
|
|
|
|
|
ازدل این شک بدَِر آرم بدر
فرق من و دانه چه بود ای پدر
|
|
|
|
|
اگر تيغ نگاه من كند تاثير در چشمت
|
|
|
|
|
اي شوخ فداي سر تو جان و تن من
|
|
|
|
|
گنجهای تنت را به دیگران بسپار
|
|
|
|
|
به سر کشیدن جامی شرنگ راضی شد.....
|
|
|
|
|
تو عاشقانه میسرایی
من احساسم را می نوازم
نُت ها را که کنار هم می چینم
رنگ رخسارتو را میبینم.
|
|
|
|
|
ردپایی به روی دل من مانده به جا
حرف بسیارو سکوتی لبانم رابست
یک سکوت سنگین
دم وبازدم به سختی ندا
|
|
|
|
|
سایه ای مبهم عشق را یکشب از من ربود
رفتی اما زخم تو کاش ضربه کاری نبود
|
|
|
مجموع ۱۲۳۵۸۳ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه |