پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
اگربعد از ازدواج دوستم نداشته باشد چه؟
|
|
|
|
|
ویرانه شد شهر خیالی , سینه خالی بگذریم
|
|
|
|
|
واژه بر نمی آید همی
آخر چرا؟
آه سینه حبس گشته
بر نمیآید
چرا؟
رخت دوشینه
مانده بر تن سالها
|
|
|
|
|
( به گندم زار زلف خوشه چینی )
|
|
|
|
|
نوری که عقب میکشد از ظلمتِ این دهر
بی پرده تر از عالم خورشید ندارد
سکنی نگزیند در این دار مکافات
|
|
|
|
|
رازِ سبزِ رستگاری ، دل بدست آوردن ست ..
|
|
|
|
|
چه پاییز عجیبی ریخته در چشمان زیبایت...
|
|
|
|
|
روز سپید
بر میز صبحانه
با ته مانده ى تلخ تکرار
يك فنجان
|
|
|
|
|
نیمه شب که می درخشد اختر و ماه قشنگ
در شکوه روح بخش کهکشان می بینمت
|
|
|
|
|
دیده ی حق بگشا و بنگر که روزگار
نچرخد به جز در دست پروردگار
|
|
|
|
|
زندگی خیلی خوبی داشتم من با شوهرم دست در دست هم کار میکردیم و با بچه ها شاد بودیم و در خانه مان برای
|
|
|
|
|
ای ماه پشت ابر نهانم، شبت بخیر
|
|
|
|
|
باز آوارهی مسیر کوره راهی امشب!
|
|
|
|
|
آمد نشست، قلب مرا آب کرد و رفت
تصویرِ آن مقابله را قاب کرد و رفت
آرامش از سرای خیالم، گرفت و برد
|
|
|
|
|
ای کـاش زنـدگانی فتـوکـپـی بـداشت
روزهای خـوش رفتـه کـپی میشدنـد
|
|
|
|
|
چشم من بر قد رعنای تو جان می افتد
|
|
|
|
|
لحظه ای چند به دیدار نگاهت که مرا کافی نیست
|
|
|
|
|
چون غمزه چشمت غزلی ناب ندیدم
زیباتر از این گوهر نایاب ندیدم
|
|
|
|
|
آن که انگاشته ای حاکم عشق است علیم
حکم آوارگی ات را دو سه امضا زد و رفت
|
|
|
|
|
اگر من عالمــــی دارم در آن عا لم تورا دارم
اگر من بیشتر باشم وگر هم کــــــم تورا دارم
تورا در
|
|
|
|
|
سیاهچالهام
از تو تا تو
تو در توی پنهان
|
|
|
|
|
خوشا آنانکه که ویرایش دهند اشعار خود را
|
|
|
|
|
سر شوریده من هم دگر سامان نمی گیرد
|
|
|
|
|
سوختگان جمع
......سوختگان جمع.......
ما سوختگان جمع ایم پروانه ها هما را
جمعی که گرد شمع اند از س
|
|
|
|
|
گاهی ، حیران میشوم ازخود
این چه کارهایی ست که سرمیزند ازمن ؟
|
|
|
|
|
پنهانی ترین راز پاییز عشق
آن را در کهکشان چشمان تو آوردم بدست
درفصل نارنجی پوشِ پاییز
اینک
|
|
|
|
|
عصر بود و خنکای نسیمی وزین
صدای خش خش برگ های نارنجی
هوای ابری و غروب پر از وهم خورشید
عابران سر
|
|
|
|
|
یالا دستتو بده به من رفیق / من اجازه نمیدم سقوط کنی
|
|
|
|
|
خسته از تکرار و تکرار سراب زندگی
خسته از بیهودگی های کتاب زندگی
|
|
|
|
|
که دنیا رنگی است ای زیبا پسند
|
|
|
|
|
خوشبختیِ من یک خیال و یک توهم ود
|
|
|
|
|
ما سلسه وار از لبه ی تیغ گذشتیم
بستیم دهان را دگر از جیغ گذشتیم
در خواب حماقت به گمان حوصله کردیم
|
|
|
|
|
از بس در این دنیا آسیب دیدم از دوست و آشنا تمام شعر هایم شکفه و شکایت است . اما از هیچ کس کینه ندار
|
|
|
|
|
سپیده سرزدوتابید و بعد خاموشی
چگونه آمدو کی رفت با فراموشی
چطور روز بیاید بدون خورشیدی
ویا که می
|
|
|
|
|
به دریا رفتنم با تو مسیحا در مسیحا بود
|
|
|
|
|
باد پاییزی وزان از پشت کوه
شد طبیعت، دشت و صحرا با شکوه
|
|
|
|
|
درود ای ادیبانِ ایران زمین_سفیرانِ فرهنگِ ناب و وَزین
|
|
|
|
|
از بودنت سرشار کن دنیا رو واسم
|
|
|
|
|
عجب حال خرابی دارد این دل
|
|
|
|
|
بر آرامش شانههایت
همچو پرندهای باران زده
آشیان دارم
چیزی بگو
که صدای تو
آرام دریا، پس ا
|
|
|
|
|
قید غزل و قافیه را می زنم آخر
|
|
|
|
|
ز اوزان بیگانه ام ، در وصف خود ، ناپخته ام
|
|
|
|
|
پاچه هایم سگی ترازان است
که بگیری مرا به دندانت
مزه مزه کنی شبم را
با رژلبهای جیغ خندانت
|
|
|
|
|
چو گم کردم جوانی را،نَجُسم زندگانی را
بِدادم زندگی از دست و،تاوانش جوانی را
|
|
|
|
|
آنکس که گل روی تو آورد پدید
|
|
|
|
|
هر چیز که این قلب عنایت بکند
در چشمه و سرچشمه سرایت بکند
این شهر و تمامی تکایا و تِمَش
باید که به
|
|
|
|
|
گنجیم که ما بها نداریم
راهیم که انتها نداریم
زخم سر زخم ناعلاجیم
در مانده ایم و دوا نداریم
با آن
|
|
|
|
|
بی سر و بی پا و سامانم نمیدانم کی ام
من یکی از صد هزارانم نمیدانم کی ام
|
|
|
|
|
همراهی شاعر با لیلی و مجنون
|
|
|
|
|
مثنوی عاشقانه از رسول چهارمحالی
|
|
|
|
|
شب به تنهائی طعم تو را می دهد
سحر ، عطر تنت همین.
|
|
|
|
|
خنده ی نگاهت؛ کفن پوش زبانم
|
|
|
|
|
از زیر برف ها
برگ های نارنجی..
|
|
|
|
|
حرص وطمع..جامعه شناسی
حرص است زهرمکتب خود خواهی وخود بينى
درحرص وطمع خواهی چون نیست شکوفایی
|
|
|
|
|
....مرد بود.....
سیر که نگاهش کنی
ته ته چهراش
زرد بود
خودش میگفت
تو کوچه ها شب گرد بود
ولی به
|
|
|
|
|
گر کشیدی شکل باروت در شبیه زبح تفنگ
|
|
|
|
|
تنفس ام مشکل شده دراینهمه بی نفَسی
|
|
|
|
|
امشب به یاد وخاطرت ساز میزنم
مضراب شکسته دلم راچه بیتاب میزنم
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |