پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
به هم چه قدر می آیند ماه و این برکه
|
|
|
|
|
بعضی شب ها
دریای آغوشت ، امواجی آرام دارد...
|
|
|
|
|
آتش فــراق
با آتش فراق چراغانی¬ام مکن!
آشفته¬تر از آن چه که می¬دانی¬ام مکن
با تند باد خشم به آ
|
|
|
|
|
« من ز بيماري گل آمده ام »
|
|
|
|
|
من در این وادی بی زمزم قرن
بغل توفانم
|
|
|
|
|
نه پوتیفار در کارست و نه زندان زاویرا
|
|
|
|
|
امید ،
شوقِ بی تابِ آفتاب گردانی ست
|
|
|
|
|
دوره گردی امروز ، خبر آورد
قناتِ ده ِ بالا هم ، مُـرد ...
|
|
|
|
|
فریب آباد
تو با خود باوری هایت خدا را از خودت راندی
بجای مهر در سینه طفیل.کینه بنشاند
|
|
|
|
|
1)
به دنبالِ روزنه ایی
در این دریچهِ رو به دیوار
امان از سراب ِ چشمانم!
فغان از این نگاهِ تب دار
|
|
|
|
|
این عکسهای تو
مرا دیوانه می کند
هر روز من درجسجوی عشق
|
|
|
|
|
کاش بچه میشدم
با تیرکمانی کشی در دست..
|
|
|
|
|
صبری نمانده بین خیالات منحنی
از خارج مدار به شمشیر می زنی
|
|
|
|
|
که جای آدمی خاکست و روحش خالق اجداد
|
|
|
|
|
کاش آیدگلِ زیبای من ازپرده برون
تا زِدل غصه و از دیدهیِمن نَم ببرد
|
|
|
|
|
پشت يك نقاب دلي بشكسته
عليل وبيمارتنيست خسته
|
|
|
|
|
گمان من از عشق گریستن معشوق بود
|
|
|
|
|
روزگاری پیش از اینها مردی آمد مهدی نام
شهرت او اخوان
حرفهائی میزد از سوز زمستان
زمستان در نگاهش
|
|
|
|
|
دوجهان رقص به کام تو کند صبرنما*شادی اندر تن تو سیر کندغصه مخور
|
|
|
|
|
جهاندار ارتوباشی مملواز عشق
|
|
|
|
|
بوسیدمش
بي بهانه
سيب گونه هايش
رسيد...
|
|
|
|
|
تو شعر می گویی
و من داستان ...
تو قرمز می پوشی
و من زرد ..
تو دریا را دوست داری
و من جنگل
|
|
|
|
|
در تنور خستگي ها پخته اند...
|
|
|
|
|
تو ظلمت گشته است بسیار بانو
بود این آ خرین هشدار بانو
|
|
|
|
|
چه کسی گفته شوی ماه ودلم را ببری
گل کنی در شب کوتاه ودلم را ببری
نرسیده به زلیخای تو یوسف بشوم
تو
|
|
|
|
|
گل خورشید بیا
که مه آلوده شدیم
|
|
|
|
|
چشم وا می کنی وشهربه هم می ریزد
شر بنا می کنی وشهربه هم می ریزد
|
|
|
|
|
ما یک قبیله ایم و جدا مانده از همیم
بسیار ، در جدایی و با یکدگر ، کمیم !
ما مردمان قصه ی مهجوری
|
|
|
|
|
هــر ذره ذره از دل مــن ، آشنــای تــوست
زیبــاتـرین تــرانــه ی عــالم ، صــدای تــوست
نــ
|
|
|
|
|
حرف های دیگران مانند یک گنجینه است ..
|
|
|
|
|
ابروهایت را بردار
از زمین
|
|
|
|
|
بيا به كلبــة تاريك مــن كه مي دانـم
كه بي حضورتويك لحظه من نمي مانم
|
|
|
|
|
بی تو وزن غزلم ضرب بی اهنگی است روح شادی هایم شبحی بی معنی است
|
|
|
|
|
1- آهنگ آغوش تو را
تنها من می شنوم
عطر تنم را
تنها تو بپوش
*******************
2-چکه کن در
|
|
|
|
|
یک عالمه از عهد و وفایش گفتم
ازارزش قلب با صفایش گفتم
|
|
|
|
|
برای مرغ ها تابلوی پرواز ممنوع محدودیت نیست
|
|
|
|
|
رفتی و شد کار من هی صبر صبر
تا کشم من در فراغت رنج رنج
|
|
|
|
|
خوش خبری، که منتظرم عاقبت، از راه می رسد
|
|
|
|
|
از فیش حقوقی نجومی چه خبر؟
|
|
|
|
|
تا تو رفتی دل من ابری و بارانی شد
ساحل غمزدهام یکسره طوفانی شد
|
|
|
|
|
میای روزی در آغوشم ، جدایی از تو کابوسه
چه حسی داره یک قطره ، لب دریا رو می بوسه!؟
|
|
|
|
|
این شور در این شعر ز شیرینی یار است/ من مست لبت گشتم و هوشیار تویی تو
|
|
|
|
|
ریه های حیدری باعث شد
چشم در چشم تو رعنا بشوم
توی لبخند تو آغشته شوم
غرق احساس قشنگت بشوم
|
|
|
|
|
با این کمانِ کینه ام تیرِ جدایی میزنم
پیمانهء پیمانشان لبریزِ از خون میکنم
|
|
|
|
|
ما هیئتیان جیره خور عباسیم
روی سیدعلی خامنه ای حساسیم
|
|
|
|
|
و من ب آخرین عکسمان
روی صفحه ی خاموش موبایلم
فکر می کنم
|
|
|
|
|
یک عاشق قدیمی و زارم فقط همین
دیگر نمانده صبر و قرارم فقط همین
|
|
|
|
|
پس از تو می توان های های گریست
|
|
|
|
|
شعار مرگ دهیم و جهان هلاک کنیم-
به سازمانِ ملل جمله را بلاک کنیم
|
|
|
|
|
امروزه بُوَد قولِ کسان بس بیجا
بر سُست زمین مکن بنایی برپا
|
|
|
|
|
نیمه شب شعر تو را خواندم واحیا کردم
|
|
|
|
|
من غمگین نیستم اما غمگین مینویسم...
|
|
|
|
|
دیدارِ او، طلـیعه ی صبــحِ سـعادتَ ست...........
|
|
|
|
|
یوش تا باهر !
برگی از دفتر دلنوشته ها ...
|
|
|
|
|
ای به ایران چون نگین شیراز من
|
|
|
|
|
بوسیدن لبهای سرخت کار سختیست
نادیدن عشقت عزیز انکار سختیست
|
|
|
|
|
جرئتی نیست که حاشات کنم
آمدم خوب تماشات کنم
|
|
|
|
|
ای ماه چهر بر من مسکین بتاب خوب
|
|
|
|
|
شهدختی از تبار فاتحان دشت بی مرگی
آسمان
غبار آلود
خورشید
نگاهش
تیره و تار
دَست باد
ه
|
|
|
|
|
من از این شحنه دگر نومیدم
هم از این خود که خدا نامیدم
دلم از قبله حاجات گرفت
هم از
|
|
|
|
|
عاشق نبودی مثل من تا بدونی چی میکشم
تا بدونی خاطره هات نمیره از پیش چشم
حتی به پات زانو زدم تا بشن
|
|
|
|
|
و یکنفر دلش از آسمان هوایی تر...
|
|
|
|
|
آخرین اسم شب خیمه یاران خون بود دل حیرت زده و عاقبت مجنون بود
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۵۹ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |