چهارشنبه ۵ ارديبهشت
|
|
((دلواپس من نباش برمیگردم))
من باتووشعرهای تو هم دردم
تقدیرچنین بوددراین شهرغریب
درحسرت دیدن توبا
|
|
|
|
|
ای یوسف گمگشته به کنعان برگرد.
|
|
|
|
|
زخـمهایم مرا بههم میزد...
|
|
|
|
|
لطفی چنان ندارد بی عشق زنده بودن ...
|
|
|
|
|
گرچه آستانه دردم بالاست. وقتی که حدش بگذرد ، از درد بی حس می شوی
|
|
|
|
|
عمو زنجیرباف !
دنیا دگرگون شده
غربت و بیکسی
با دارو درمون شده
|
|
|
|
|
قلب من قافیه ی دلتنگیست
وزن ِاحساس ِبه تو دلبستن
یک ردیف
باتو تپیدن تامرگ
قلب من باتو همیشه ش
|
|
|
|
|
دوباره جشنِ فروردین بیاید
|
|
|
|
|
(گاهی)
آدم است دیگر
گاهی کم می آورد
و تمام خاطراتش،دیوار بلندی می شود به دورش
و حصاری میکشد که
|
|
|
|
|
باباجوننیستیدیگهقصه بگیخوابمکنی
جمعههابریمتوپارکسواراون تابمکنی
|
|
|
|
|
همـه ی ذوقِ مرا، مسـخره هـا، دُزدیـدنـد..........
|
|
|
|
|
غزل غزل به دل من نشان روی تو بود
هرآنکه دید مرا در خیال کوی تو بود
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
کمی اهسته تر................
|
|
|
|
|
من خود نبودم!
شبی که عطر یاد تو
بسترم را
پُر کرده بود !
|
|
|
|
|
روی دل کوه غمه دنیا زندونه برام
دیگه با این دل تنگ ناله آسونه برام
|
|
|
|
|
ایران خمیده قامت یک درد دیگر است....
|
|
|
|
|
باران که همیشه
باز کردن چترهای رنگارنگ
یا قدم زدن های دو نفره نیست
|
|
|
|
|
دیدن روی خوشش بر دل ما آرزوست
|
|
|
|
|
آرام ؛ در حريم دلم پا گذاشتي
|
|
|
|
|
برق شبگیر نگاهت به جهان می ارزد
بوسه بر روی تو تا حد توان می ارزد
|
|
|
|
|
گفتی مرداب ولی نیلوفر دارمایدز
|
|
|
|
|
کلافه ام مثل
کلاف سر در گمی که........
|
|
|
|
|
یک پلک بزن چشم گیوتینت را!
|
|
|
|
|
یادت هست شب میلادت را
آن زمانی که وداع کرد خدا با روحت...
|
|
|
|
|
مسوز آتش، مسوز آلاله ی مو
مسوزون برگ برگ لاله ی مو
|
|
|
|
|
روزگار نامرادی ها رسید
روبروی چشم مبهوتم نشست
دست پر مهر تو را از من گرفت
شیشه ی عمر مرا در هم شک
|
|
|
|
|
من اینجا، زمستان و برف و سپیدیِ یادت
کجایی؟ الهی شوم من فدایت ، فدایت
|
|
|
|
|
هر جامعهای دور ز فرهنگ بماند
فر زان برود تا به ابد هنگ بماند
|
|
|
|
|
دروصف خدا
پـــــــــروردگار، هیچ شکی نیست احدی
تعین نمیـــتوان بـه رحمــــــــانیتت حدی
تــــــــ
|
|
|
|
|
مهر تو آغاز رقص واژه هاست
از تو گفتن بهترین کار من است
|
|
|
|
|
از پنجره ی اتاق دارم می زد
در خلوت کوچه باغ دارم می زد
هر لحظه برای من فال گرفت
با قهوه ی داغ دار
|
|
|
|
|
هر کسی ......
پنجره ای دارد
رو به خیابان
رو به زندگی
رو به آبادی
اما من ،
بی پنجره مانده
|
|
|
|
|
«««ب نام نقش بند صفحه خاک
عذار افروز مه رویان افلاک
عبیر آموز انفاس بهاری
زبور آموز سبک کوهساری
|
|
|
|
|
امشب به یاد چشمت
پیمانه شد ز دستم
جامی به لب نبردم
ساقی نخورده مستم
|
|
|
|
|
خدا در آسمانها گريه مي كرد
دَمي كه ديد حال ِ مادرت را
|
|
|
|
|
فکر آغوشت عجب رقصی در آغوشم کند
سوخــــــــــــــــتم کی آب آغوش تو خاموشم کند
از فراقت می سپارم ح
|
|
|
|
|
از اون روزا دیگه
عبرت گرفتم
تو رفتیو به جات
حسرت گرفتم
کجا رفتی که
بی برگشت بودی
نه پیغومو ن
|
|
|
|
|
سوهان قم اگر نشدی لا اقل دگر/
سوهان روح من نشو ای نازنین من/
ع ر پ
|
|
|
|
|
رها خواهم شد از این تنگ مجنون...
|
|
|
|
|
من و تو دو خط موازی روانه قیامتیم...
|
|
|
|
|
باد ازچه رو به من می آورد عطرِتنت؟
|
|
|
|
|
مرغ زیرک می کند پرواز از دام قفس ..
|
|
|
|
|
باباجوناونجاتاریکهمیدونم
براتومنلالالاییمیخونم
|
|
|
|
|
عشق بوی شعروخنجرمیدهد
عشق احساسی مکررمیدهد
عشق می باردکه برخیزدسرود
می نوازداوج های بی فرود
|
|
|
|
|
اندوهِ سبز است
انبوهِ مزرعه
درچشمان خوشهچین
اشکان ملک پور
_________________
اشکان_ملکپو
|
|
|
|
|
در بحر وجود مثل یک قایق باش
درچشم همه اگر شود لایق باش
می گویم و بعد من همه می گویند
با هر نفس
|
|
|
|
|
درود بر شاعران و ادیبان گرانقدر
|
|
|
|
|
چشماتو وا کن که بازم سحر شه
|
|
|
|
|
ایام این زمانه سراسر به کام نیست ...
|
|
|
|
|
به شب نشینی ماه من اگر شدم دعوت
دلم ستاره سرود از رهی ز یک فکرت
.
.
خمیده از دو سه شاخه غزل چو
|
|
|
|
|
شعرهای یک زن دلسرد می دانی که چیست؟
|
|
|
|
|
صدای باران را می شنوم
هوا گرگ و میش است
اما من کجا و خواب کجا
|
|
|
|
|
می گردم در این شهر پر تمسخر ...
|
|
|
|
|
از پپیش دیدگان شما نیز بگذرد
|
|
|
|
|
بدید ؛ ماه و ستاره برند فرمانش
گمان نکرد که روزی رسد به هجرانش
|
|
|
|
|
چقدر از غم شبهای تار بنویسم
عمل رهاکنم و هی شعار بنویسم
|
|
|
|
|
طره ی گیسوان پوپک ،
بر شانه های نحیفش زنجموره می کرد .
|
|
|
|
|
وقت آن رسیده
بعضی واژه ها را غلط نوشت
|
|
|
|
|
نبضِ دلـم به پلـکِ دو چـشمِ تو میزند
وای زل نزن گلم که دلم سکته میکند
|
|
|
|
|
«رقص، پای دار!!»
...چه زیبا بود آن هنگام که باد
در اعتراض به خورشیدستیزان دیار
پیکرت را به رق
|
|
|
|
|
با لرزش اندام حسی
مدام
نگاه اش را
|
|
|
|
|
دنیای من را در خفا با غم سرشتند
|
|
|
|
|
«دريای اشک» (پیشکش به همۀ م...)
چشمهایم بال گشود
دل آسمان را بویید
سخت، گرفته بود!
آهنگ گریه
|
|
|
|
|
چقدر بی تو اسیر گریستن باشم
شکیبا شهیدی
|
|
|
|
|
کابوس تلخ ودردناکی است
بیداری!!
|
|
|
|
|
راه بر من نبند بگذار بروم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۱۰ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |