محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
جمعه 10 فروردين 1403
همه پرسي تغيير نظام شاهنشاهي به نظام جمهوري اسلامي ايران، 1358 هـ.ش 20 رمضان 1445
Friday 29 Mar 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
جمعه ۱۰ فروردين
نه اسیر تمنّای غم
نه شقاوتِ فرجامِ معرفت
حیوان شب های خویشتنداری مرا...در فرمانروائیِ شیطان
ـ
می روم ماوی گزینم بر اریکه عرشیان
محمد هاشم کنعانی(هیچ) - 09/06/74
آمده بود
تا از اسب
برای فیلسوف خرد گرا
طلب مغفرت نماید
--
مجال خواب
من خستهام آيا مجال خواب هست
من تشنهام راهي به سوي آب هست
" گمشده "
تا کنون در خنده ی من آه ، دیدی یا که نه ؟
دست غم را از دلــم کوتاه ، دیدی یا که نه ؟
دلم از جور زمان
در خون است...
وقتش شده اقرار کنم ... معصیتم را
تا خوب تماشا بکنی ... شخصیتم را
ابرویم خرج شد تا کار زاری بشکنم
بی قرار اما نمی خواهم قراری بشکنم
یه روز که از خواب پا شدم ، دیدم بابام رفته سفر
گفتم مامان بِهِش بِگو ، بَرگرد بیا مَنَم بِبَر
من تازگی را پیدا کردم
درنگاه زیبای یک عکس
در صدایی از فرسنگها
در دلم نوری دیدم
بسیار شفاف
دورازنسیم ناز تو دیوانه می شوم
انباز دود وساغرو پیمانه می شوم
درانتهای قصۀ حسرت زُلیخه وار
بیما
زیبا ترین تغزل هر شعر و دفتری
خسته ام از روزگار چون قفس
در قفس،ازحجم سنگینِ نفس!
سراپای وجودش,حبس افکار
,به وقت اسارت...
باچشمانش...
ایستاده جهانی،
که تو با نازِ نگاهت...
ان یاران مهربان وعزیزانم کو
بهارجوانی وشوروحالم کو
به مادرم بگویید برمزارسردم اشگ نریزد
شب دوباره میتازد
بر سرشت مغمومم
.... .خیال. ...
شعر...
واژه ایست بی رنگ...
و قلم...
سایه ایست پر حرف...
و تو همچون من...
لبریز
بیستونرامنبهعشقپاکشیرینکندهام
عشق بر پاےِ دلم زنجیر بست
با همه دلگیری ام دل گیر هست
. . . . . .
آب، خفته در زيبايى زن
زن ترس نابودى خويش در آب
به نشانه ها و حکم قضا
می دانم همه ایرانیان هستند صدر نشین بهشت خدا
تاریـــخ : 93/10/12 12:00
سراینده : دانیال دبیرچیلو
نام شعر : " قفـــس "
.
فقـــط دیـــوونه
ناگهان حول برم داشت که من هم هستم
طرح لبخند
به نسیم
بغض ابر
برلب باد
رقص موهای بلندت در یاد
شاید من شبیه سیندرلا شده ام!
شکوه و فرّ و والایی چه شد در قاب تنهایی ؟
در خانه ی آسمان چه شوری بر پاست ؟!
انگار میان اهل منزل دعواست
نگاه تو چقدر شیرین است
برای رفع خستگی، مادر
اگر که زنده ام در این ظلمت
تویی دلیل زندگی، مادر..
مدهوشِ بزرگی و جلالِ تو چنانم ؛
کز روزِ ازل ذکرِ تو شد وِردِ زبانم ...
گهی آتش ،گهی سردم، گهی درد را هماوردم
چه خوشحالی از این برتر ، از عشقت شب گردم
بهت خیره میشم به چشم سیاهت
داری دور می شی از من و تخت خوابت
از اون جاده می ری که تاریک و سرده
راه خدا به من در انبوه یقین و شایدها بهترین . برترین و
زیباترین را نشان می دهد٬
تا من انتخاب کنم
ابتدای عشق در دنیای ما دیوانگی ست ..
زورقی هست
.. رنگ رویا
.. روی دریا
هندسه یِ
.. ساده ای دارد
شده یک غزل عزیزم، ز کرامت تو آهی
چه شود ببین که از تو رسدم اگر نگاهی!
سد به اوج عزت، ز حضیض پست چا
کمی دیر آمد او امشب
خیال من پریشان است
تنها یک فکر
حالت چطور است...
گل می چینم و یک باغ سخاوت دارم
من به سر سبزی این باغ ارادت دارم.
سمیراعزیزی
14/1/1396
و در آن کافه نبود چاره جز عاشق شدنش...
در تو گم می شوم و بار دگر می خوانم
خسته از خویشم و چون شانه به سر می خوانم
درد من درد کسی نیست ف
ماه
زنی ست که زیبای اش را
تکه تکه گم می کند
این تن زخمی ندارد مرهمی دانی ز چیست ؟
از ورای زخم افیون تن به دارم ، سوختم
شبیه عاشقی که در شب رفتن نمی خوابد
و آنکه هیچ دم شمشیر بر گردن نمی خوابد
الهه ی هستی
در" اُلمپ" خود
تنها نشسته بود
قاضی دستش را
به علامت احترام تکان داد ...
شک ندارم،مقصد دیوانه ها معلوم نیست
... .عشق می داند. ...
چشم شب بیدار...
می چکد...
از رخ مهتاب باران...
مو رهائی در باد...
زندگی من را بلعید در حسرت خوابی عمیق...
لبخندت عامل مزمن بيماري قند
گيسوانت هم قد آبشار "نوژيان"
خط ابرويت شده سجاده پروانه ها
خ
تا فرياد
چند فاصله است....؟
به نگاهت
انگشتان می بریدم
شستم پی نبرده بود
به آن ِهمه ی تیزی تیغ
به عشق
پی نبرده
تو قانون گذار نخستین بودی
آن روز که به آبها آموختی
چگونه روان شدن را
و به کوهها ن
حوالی چشای من
بارون زیاد تره ولی
به گوش تو نمیرسه
صدای گریه های من
بگذر زمان زمانه زمستان سفر بخیر
بر مزارم جای گل شعری گذار
جای شیون بیت زیبایی بخوان
گل های سرخ خانه دوست دارند
تقدیم به دوستان شعرنابی عزیزم...
عجب شراب آور
.
پیاله ی من و یارم عجب شراب آور
دو قصه می زند از آن ز دل خطاب آور
بگو دلیل من و
انگار که پاییز گرفته هایه جا را...
کافی نیست؟!
منتظری چه اتفاقی بیافتد؟!
اینکه دلم برایت تنگ شده کافی نیست؟!
اینکه دیگر در اتا
هست گرفت و هیچ بدادم و باز سوی ستاندن هیچ می برد مرا
ای دل ...
بال پروازم بده
من بی او بی لانه ام
عفریتِ گریزان،زِ سلیمانِ وجودیم.......
دنیامون پر از رنگ و ریاست
دیوانه ام عاقل نخواهم شد...
مجموع ۱۲۲۹۷۸ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک