سه شنبه ۴ ارديبهشت
|
|
این غم انگیزترین دلهره ی مهران است
|
|
|
|
|
درخت به ریشه سبزست قامت سروها
|
|
|
|
|
باز با عطر تنت شهر مرا شیدا کن
|
|
|
|
|
خیالم باز ، دوباره ماجرای باز شدن دَر
خدا کند باز ، دیگر پشت دَر نباشد مادر
من و آن فِکرِ ، میخ
|
|
|
|
|
فـرجـام ، سـپیـد و بـخـت یـارت بـاشـد
نـیـکـبـخـتـی مـسـیـر روزگـارت بـاشــد
شـش روز گـذشـت و آر
|
|
|
|
|
کم کمک لحظه ی موعود رسد از راهی
|
|
|
|
|
غربت مادر
مسمار و در و میخ و آتش وای پسرم
شیعیان من دیدید که چه آوردند به سرم
بی رحما
|
|
|
|
|
تو از تبار خورشید در شهر شب پرستان
|
|
|
|
|
ز من تسلیم می خواهی ولی مشتاق پیکاری
شکستی عهد و میثاقم چرا سرگرم انکاری؟
|
|
|
|
|
تو می مانی
( به یاد شاملو)
*************
چه ناباورانه
در این سال ها
از توغافل ماندیم
|
|
|
|
|
ره بلند بود
و به سبزه زار پابان یافت
دسهایم برای. گره سبزه آماده بود
نگا سبزه در حالی نوازشم می
|
|
|
|
|
نتوانست لب که دم بزند ، از دلی که به درد مانوس است
جای ما اشک حرف ما را زد ، اشک معنای درد محبوس اس
|
|
|
|
|
ابلیس سرد عاطفه خنیاگری آغاز کرد
|
|
|
|
|
به وقت تنهایی
من و تو و راه بی پایان
|
|
|
|
|
غریبی رفته ام هجرم چه خاموش
غمین و غمگشته ام یادم فراموش
|
|
|
|
|
چه معصومانه ی مسمومی بود
هوایی که در آن عاشقی می کردم
|
|
|
|
|
من که خط موازیت بودم در خطوط درهم تقدیر ...
|
|
|
|
|
بر راستی به روی زمینِ خدا ، قدم بزن
تا خلق این زمین ، بـتوانند قدم
|
|
|
|
|
پنجشنبه شبی بود که رفتم به زیارت
|
|
|
|
|
دندان ِرویِ جگر ِمن درد می کند
|
|
|
|
|
محبوب من
فاصلەی این پاییز تا پاییز بعد
تنها یک برگ درخت است
و یک روز دیگر من نیستیم
چگونه دلتنگ
|
|
|
|
|
من علم را در راه رسیدن به..
|
|
|
|
|
بیهوده نشو به هر کسی دلباخته
|
|
|
|
|
آن که گیسویش فکنده از ازل تا به ابد
ماهرویی دلربا باشد که پاید از ازل تا
|
|
|
|
|
و من اسب شدم
تاختم
به آنجا که نمیشد رسید
|
|
|
|
|
یاعلی
یا علی یا بوالعجاب یا امام المثقین
عارفان دلبسته ی محراب تو، حبل المتین!!!
ای که نام
|
|
|
|
|
چقدر سخته در برابر تمام چیز های با ارزشت ناتوان باشی
اری این است رسم زندگی
|
|
|
|
|
همقدم با من دگر نمی شود سایه ی من /سنگ صبوری کو تا بیاید به همزبانیم
|
|
|
|
|
افتاب نهان شد
وماه
سر زده از گوشه دیگر
|
|
|
|
|
ای شقایق ...چهره ت در این آیینه دگر نمایان نیست
|
|
|
|
|
شب یلدا تب و تاب ماندگاریست که تو
|
|
|
|
|
مست بودم که ندیدم رخ بیمار تو را
|
|
|
|
|
گمانم بوی گیسوی تو بی پروا ترم کردست
مگر می شد که این دیوانگی یاد قلم می داد
|
|
|
|
|
و چقدر غرورت را بیش و بیشتر دوستش داری ...
|
|
|
|
|
در دلم نوش تر از لعل لبت نیست مرا
در گلستان بِه از آن روی گُل ات نیست مرا
از تماشای حریر رویِ تو
|
|
|
|
|
خبرت هست که می خندی و من می میرم
|
|
|
|
|
در فراق تو به سر میبرم ای یار
|
|
|
|
|
تا كه من جستم به دنياگنج بي پايان دوست
حاصل گنج قناعت بر سر دستـم نكوست
از همين گن
|
|
|
|
|
پالیزبان ،
گُلبانی میکرد و خوشه بانی ، دراین دنیای چون پالیز*
|
|
|
|
|
می سرایم بهر دشت کربلا🕌
دشت پر شور و بلا🏜️
آنکه که داردخون هفتاد و دو تن یار شهید🩸
آن شهیدان خدا
|
|
|
|
|
به صلح نشست
حنجره ام با فریاد،
جیغ را درس گرفت...
|
|
|
|
|
پاییز
مهرش به دلم افتاد
آبانش را به جانم خریدم
|
|
|
|
|
آه امشب سایه ها خوابیده اند
وای امشب لحظه ها غرق سکون
|
|
|
|
|
بغض سکوت روز مرا شب شکسته و .....
|
|
|
|
|
عاشق دختر سگباز سخیفی شده ام
|
|
|
|
|
دل آراما چه سان گویم
دلم خواهد و چشمانم تمنائی زتو
بدیدن لحظه ای آن چشم و آن رویت
لبانت هم رخت
|
|
|
|
|
چو عشق جوهره بی بدیل زندگی است
دوام دولت از این دستگاه می خواهم
|
|
|
|
|
میکِشد مهرت به دل همچو کمان
بردی از یادم دل و هوش و زبان
|
|
|
|
|
زخمی که مروت به دلم زد به تنم نیست
|
|
|
|
|
راز ما را تو ندانی که چه ها با دل کرد...
میتراود همه عطر تو در این آثارم
|
|
|
|
|
وادی عشق
در این وادی هر چه دیدم با دیده ی مست
گرد و غباری بود که بر دل آینه نشست
چون
|
|
|
|
|
من خدا می خواهم ، تا پناه آورم از ترس به او.
|
|
|
|
|
بنام خدایی که لباس را زینت انسان قرار داد
امروز دلم خواست تا بدوزم یک لباسی
خدایا امروز داشتم م
|
|
|
|
|
تا غروبی از پس غم می وزید
یاد تو
بر خاطراتم می چکید...............
|
|
|
|
|
بیا عهدِ اخوّت تازه سازیم
درفشِ مهربانی برفرازیم
بیا وقتی که مستِ شادمانی
|
|
|
|
|
بشود منزوی دفتر شعر و حاشیه
|
|
|
مجموع ۱۲۳۵۷۷ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه |