پنجشنبه ۶ ارديبهشت
|
|
" ذکرِ یا فاطمه سربندِ سلیمانی هاست"
|
|
|
|
|
مادر مادران بی مادر سایه سر فاطمه ست
|
|
|
|
|
چو عمق فاجعه در هر مروری بیشتر گردد
ز یاد بی امانش جان هزاران بار شرمنده است
|
|
|
|
|
آب این محفظه تبخیر شود میمیرم
|
|
|
|
|
ماندن وبودن دراین دنیا ی پر فریب
به جز غفلت چه دارد ارمغان
نفس وشیطان دشمنانی بس دیرینه اند
پس ای
|
|
|
|
|
من یه شایعه
می سازم واست
که درگیر من
باشی دم و ساعت
من یه شایعه
می سازم واست
که درگیر من
با
|
|
|
|
|
تا که خر موجود باشد در جهان
خر سوار جولان دهد در هر مکان
|
|
|
|
|
تو را من به یاد آورم مُلکِ هستی
چو در عُزلَتَت در اَزَل ذُل نشستی
به کَرّات و مَرّات گفتم تو را چو
|
|
|
|
|
وای از احساس منی که به شما ننگ شده...
|
|
|
|
|
به جای من به دلتنگی چه آسان اقتدا کردی
سرم را گرمِ گریه در میان شانه ها کردی
مرضیه_سادات_هاشم
|
|
|
|
|
در شبی آشفته کردی جان این دیوانه را
|
|
|
|
|
نور باقی تویی که می تابی
برجهان خود فراتراز خورشید
دیده از ابرها جدا افکن
تا زه بینی ت
|
|
|
|
|
نه من پیامبرم
وعصای معجزه ام دردست
ونه ، دراین روزگار فرصت گریز غبار گرفته زبیخ وهم آلود
چو بارا
|
|
|
|
|
روضهام روضهٔ مقاتل نیست!
از لهوف ومثیر و کامل نیست!
|
|
|
|
|
" من " کجا،
اشرف مخلوقات بوده ام...؟
|
|
|
|
|
می رقصد ازین پس قلمی تازه به شعرم
|
|
|
|
|
نگاهت موج دریاست
می برد دل را به ساحل
ای عجب از آن دلی که
گشته از چشم تو غافل
|
|
|
|
|
دلشورگی دارد میکشد مرا
درونم میجوشد
بسانِ سیر و سرکه
|
|
|
|
|
هرکس که در طریق ره حق ، روانه است
حقش گرو یقین به همین ره بهانه است
جانـا
|
|
|
|
|
پر از هوای توام جز تو را نمی دانم
اگر که شد نفسم شو نشد بمیرانم
|
|
|
|
|
غم روزگاران
نگیرم بدل
دگر در حریمی که شادم هنوز
|
|
|
|
|
گیریم که قفس هم بشکنه
وقتی پروبالم شکسته....
پرواز معنایی نداره
|
|
|
|
|
سرآغاز قصه تویی
آنجا که گویند
یکی بود یکی نبود
غیر از عشق
چیزی نبود
|
|
|
|
|
هر طرف مینگرم هست رخی همچــو پری در میان پریــان از همه هستی تو بـری
دل و دین را به نظر می
|
|
|
|
|
ای مردمک دیده من تو چرا بسته شدی
چه بدیدی به جهانم کاینچنین خسته شدی
|
|
|
|
|
تا آئین تو شد بی وفایی
من کودکی افسرده از دایه جدا
که سرنوشتش شده تنهایی
سنگدلی و بیهوده ریزد گ
|
|
|
|
|
کواکب جمله سرگردان مدار عاطفه خالی
|
|
|
|
|
نامه چه شدنامه کجارفت باز؟
آمده بودازرَه ِدورودراز
|
|
|
|
|
خاطرات یه روز
توی چمن زار
که داره هر روز برام
تکرار میشه
یه خاطره از اون روزهای
دوری
که این ر
|
|
|
|
|
تباهْ شُدْ تمامِ منْ،به جُرمِ زَخمِ یارْها
من آن نَهُفته در غَمَمْ،در عُمقِ این بَهارها
تُو ر
|
|
|
|
|
غم زده ام!!
وقتی قرار است
دامن بانویی بسوزد و
هیبت یک زن
با فریاد های ظالمانه ای
در هم بشکند
|
|
|
|
|
کنارِ منظری زیبا و روح افزا
ولی تنها
غریب و غرق در
گردابِ یک رویا
|
|
|
|
|
خواستم عشق آخرم باشی
شعر گفتم که عاشقم باشی
خوب بود هر زمان که با تو گذشت
گر چه قلبم مدام می لرزی
|
|
|
|
|
می رنجم از آن غرش باد بی هوا
میترسم از آن غربتی بی سر و پا
|
|
|
|
|
وه چه بی امان گشته ناله های بارانی!
|
|
|
|
|
چقد اتفاقی تو رو دیدم امشب
با اون نظم و قانون و موی مرتب
همون طوری هستی با اون تیپ خاصت
یه جورایی
|
|
|
|
|
مثل رنگین کمان تداعی کننده خاطره های باران باش
|
|
|
|
|
سرانجام در این غرق سیاهی، سپیدی نهفته
|
|
|
|
|
رباعی
امروز بهشت غرق ماتم باشد
دردانه ی عشق نزد خاتم باشد
|
|
|
|
|
محصور زیبایی گشتن
بله من اختیار را
به باد...
در این هجمه نه!
به زیباتر از خودم
آآآآآآآری
دادم
|
|
|
|
|
دلا بشنو نوای ِ آه و زاری _ ببین از دیده ها خون گشته جاری _ برای آنچه آمد بر سر گل _ چه محزون ناله
|
|
|
|
|
خواب غفلت رفتهای با خرس و خرگوشت چه کار؟
در حیاتِ وحش کی خوابیده شیر بیشهزار
در حیاطِ خلوتِ ذه
|
|
|
|
|
انتظاری نیست ازآیین و این دنیایتان
|
|
|
|
|
دنیا به سوی ظلمتی دلگیر می رفت
وقتی که مولا در غل و زنجیر می رفت
|
|
|
|
|
باران
نقش از دامن کدام بهار شست
که بهمن....
|
|
|
|
|
با رفتنِ روح ،
شادی مستولی شود به لحظه های ،
حال و، آینده و مسبوق
|
|
|
|
|
دوست دارم يار نيكوتر زِ خود پيدا كنم
تا كه جانم را به حرف نيك آن شيدا كنم
آن
|
|
|
|
|
پایان شب سیه تو هستی
درمان تمام من تو هستی
صیقل زده ای بنای عشق را
بر چهره من جلا تو هستی
|
|
|
|
|
گویی از دست دلم
این تن رنجور
گشته زار و ملول
|
|
|
|
|
بصیر گیتی و اسرار نهان همه تو
به قعر دلها نشینی، جانان همه تو
|
|
|
|
|
شاید که به سر آید این قصه ی تنهایی
من هیچ شوم شاید ای مرگ تو بازآیی
|
|
|
|
|
چرا ؟
این گونه ساکت و آرامی
چرا. ؟
با ما نمی مانی
چرا ؟
|
|
|
|
|
... دلیلش همین در طلاییست
که برای آمدنش آفریدند!
|
|
|
|
|
آن قدر این روزها نبودن ها را چشیدده ام
که بودن همیشه گنجشک روی دیوار را
هم نمیبینم...
|
|
|
|
|
دیدی کجا زمینه ی تحقیر من شدی
در قلب خانه در به درم در میان درد
|
|
|
|
|
هوای شهر چه آلوده بود و آلوده تر شد
بین من و تو فاصله بودو فاصله تر شد
نفس کشیدنمان چه سخت بود و س
|
|
|
|
|
سرباز وطن
سرگشته سربازی در خانه هرمومن مسلمان
|
|
|
|
|
مراد دل به که گویم
بریدم از همه جانان
برس به درد من آخر
تو باش چاره و درمان
|
|
|
|
|
بغض پنهان شده در راه گلو سد شده است
آخرین خواهشم از محضر او رد شده است
|
|
|
|
|
خاری که به دستان زمستان شده آویز
محصول سر انگشت هنرمندی پاییز
|
|
|
|
|
امیرعباس درخشان فر:
روزی از روزهای بارانی
ساده مردی غیور و کرمانی
با سکوتی که پر زفریاد است
م
|
|
|
|
|
ای ماه! عشقت خانه را آرام و زیبا کرد
|
|
|
|
|
یوقتایی آدم مجبوره باشه
شبیه عکس رو دیوار باشه
یوقتا خسته ای از راه رفته
ولی دل میگه دیگه آخراشه
|
|
|
|
|
صدای سگ میاد از تو خرابه
نمیداند که عشقم خوابه خوابه
خدایا عشق من بیدار نگردد
زخواب.....
|
|
|
|
|
روی این درهای بسته
چندتا قفل زده همیشه
که کلیدش توی دستِ
هیچکسی پیدا نمیشه
|
|
|
|
|
زنجیر ؛ گسسته جـوش نمیخورد دیگر
ما را ز طـوقِ ننـگ ســوا کنیـد ممنـون
باید ستمـجو لُنـگ به پـای
|
|
|
مجموع ۱۲۳۶۱۷ پست فعال در ۱۵۴۶ صفحه |