جمعه ۱۰ فروردين
|
|
دل از غمهای دیرین ، ناله دارد ،
|
|
|
|
|
من،
مُرده بودم!
مدفون در تنهایی،،،
عشق "تو" رستاخیزی شد وُ
--زندهام کرد!
|
|
|
|
|
رسم تو چنین است که از پوست عشاق
خواهی به تن خویش لباسی تو ز تیماج
|
|
|
|
|
پدری کاشته بذری و دراورد پدرم
|
|
|
|
|
یک شعرِ تر سعدی یا شعر صفا هستی
شیرین صنمی دلبر ، یا قهوه ی قاجاری
|
|
|
|
|
چو تن از مغز خود خوانی ندارد
فلج گردد دگر جانی ندارد
هماهنگی بباید مغز و تن
|
|
|
|
|
غیر تو با هیچ کسی کار من نیفتاده است
گره پشت گره و
گویی گذر پوست به دباغ خانه افتاده است
از همه د
|
|
|
|
|
من همان شاعر گمنام پر از تردیدم
که اگر شعر نباشد به هم میریزد ...
|
|
|
|
|
نگاه می کنم از پنجره به خودم
نه زرد مانده ام، نه سفید شدم
...
|
|
|
|
|
برتمام عاشقی هایم رنگ چشمانت می زنم
|
|
|
|
|
غصّه جاریست، از این، ریزشِ بارانیِ من...
|
|
|
|
|
با گلی آهسته گفتم بوی تو چون نقش دوست
دل برد از سینه ام هردم که فکرم پیش اوست :)
|
|
|
|
|
برایم از استقامت و شوق دیدار ترانه بخوان
|
|
|
|
|
خداحافظ، تمام لحظههای حسّ بارانی
|
|
|
|
|
عاقبت این درد سوزاند مرا
درد فقر مردمان بینوا
|
|
|
|
|
و سبکبار چه سراید جز آه و فغان؟
|
|
|
|
|
آينده ی من چاره ندارد به جز از ديدن رويت
|
|
|
|
|
من جستجومیکنم خدای را نه بر آسمان ها بلکه درمیانِ خرد و
آگاهیم...
|
|
|
|
|
گـر نَبُـوَد مهـر علـي(ع) بـر دلت
آتـش سوزنـده بُـوَد
|
|
|
|
|
" ای سیاهی کیستی ؟ "
نزدیکتر آمد آن سیاهی
اِ ، سلاااام حاجی تَقَوی
مدتی ست نیستی ، کوشی ؟
|
|
|
|
|
اي مرد آچار و پيچ گوشتي......
اي همسر مهربان و دلبند
|
|
|
|
|
روزی
درِ تمامِ میکده ها را باز خواهم کرد!
ورود عموحسن،خاله لیلا را آزاد خواهم کرد!
فیلم فارسی ها
|
|
|
|
|
غمنامه ای دروصف دوری ماه
یاهمان معشوق
|
|
|
|
|
دل عاشقان را بهانه منم
چو بر تیر غمها نشانه منم
من از خاک زر پرور" ابهرم"
در این سایت دلکش "یگا
|
|
|
|
|
نقش اهورایی
کنج اتاقم ، بی تو در زندان تنهایی
شب را سحر کردم به دور از هوی و هر هایی
د
|
|
|
|
|
هوای دلم
بارانی است
بارانی از سر شوق
|
|
|
|
|
جا میگذاری رد پایت را
در سرزمین کیقباد ها
منعاشقت بودم از آن اول
پیش از ظهور پیشدادی ها
|
|
|
|
|
رنجهایم بر روی شانه هایم سنگینی می کند.....
|
|
|
|
|
می روم آهسته در راه دلم
بی تو تنگ و تاریک هست این دلم
|
|
|
|
|
با اشک توصیفی اینچنین را قلم زدم به خیالم در جهانِ من
همه چیززیباست
|
|
|
|
|
یادت به یادم گاه گاهی میزند سر...
|
|
|
|
|
بلور اشک مرا خنده ،گاه می شکند
غرور شبنم شب را پگاه می شکند
|
|
|
|
|
عالم همه بر مدار عشق است هنوز ...
|
|
|
|
|
دلدادگی را دشمن احساس می خواند
در دفتر شعر واژه ی پروانه کم داشت
|
|
|
|
|
باید برود حوصله این رود ندارد
|
|
|
|
|
سوزِ سردیِ نگاهت آن قَدَر بود که من...
تبِ طبعِ غزلم یک دفعه یخ زد در جا!
ع.موسوی
|
|
|
|
|
دلم را در تشت تنهایی چنگ می زنم
|
|
|
|
|
من و یک دشت خاطرات از عکس
|
|
|
|
|
ناگفته هایم را نگفتم تا شکستم
کار خودش را کرده این درد درون ریز
|
|
|
|
|
بهت افلاک از نبود ماه نیست
هیچ کس از حال منآگاه نیست
|
|
|
|
|
آزاد ترین جای جهان ذهنِ خراب است
بیرونِ قفس دامگه ی ظلم و عذاب است
|
|
|
|
|
زندگی را اشتباهی بی تو سر کردم ولی
|
|
|
|
|
آرام بخوان احساسم در میانِ واژه ها
خواب را درآغوش کشیده...
|
|
|
|
|
حیران مقام و منصب و فیش توایم
|
|
|
|
|
گریزانم از آن عشقی که خوابی بود و رویا بود
به کامم زهر و بهر دیگران ناب و گوارا بود
مهسابهروزی
|
|
|
|
|
بی بال و پر پریدن آیا شنیده بودی
|
|
|
|
|
بخند تا بر لبانت اردیبهشت نقش ببندد
تو که بخندی ، من فروردین می شوم
بخند
تا شمیمِ یاس را از م
|
|
|
|
|
در کوچه باغ تنهایی.......
|
|
|
|
|
صدباربه تووعده ی فردا دادم
|
|
|
|
|
لبانم گشته چون آتش ز داغ حسرت مادر
|
|
|
|
|
ما عشق را از کودکی با روی لی لیلی خورده ایم
ما رنج ها از کودکی در کوی لی لی برده ایم
محسن ملکی (سا
|
|
|
|
|
آدم آن نيست ،كه كارش همه باشد زِ كلك
بـي گناه آدميان را ، بزنـد زجـر كتك
دغل
|
|
|
|
|
درمن و این قافله ی رفتنِ عمر،
شغلِ شریفِ حمله داری را باش !
|
|
|
|
|
یه نامه که پرازحرفه .......
|
|
|
|
|
درخت انجیرک. دیدم. غمی داشت
کنار دهستان. نجیبان. محفلی. داشت
بسیار دانه می داد شیرین. و خوش. طمع
|
|
|
|
|
شب تاریک
کوچه پر برگ
ببار ای ابر سنگین
|
|
|
|
|
به ناگزیراز این دلم،به ناسپاسی ازتنم
|
|
|
|
|
من ماندم و خیال تو و دفتری سپید...
|
|
|
|
|
سکوت این سرایِ فقیرانه را، بیا بشکن
رکود ساز و ساغرِ کاشانه را، بیا بشکن
به مهرِ دست و دامن من، اع
|
|
|
|
|
این زندگی با زخمِ جانسوزِ تو شیرین است....
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۶ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |