پنجشنبه ۳۰ فروردين
|
|
غزل"مقصد" نوشته ی دکتر مریم نقدی"مانارز"
روزگاری بارفیقانعهدوپیمان داشتم
پاسدارشهردل
|
|
|
|
|
بخوانبلبلکهدلسامانگرفته
|
|
|
|
|
ای انسان.انسانشناسی..
غم رهاکن زدل به آزادی
تا همهِ عمردل امان باشد
عشق داند که عالم شادی
|
|
|
|
|
شانه بر زلف پریشان میزنم، این بار هم
|
|
|
|
|
من هم بلد بودم بگویم جان دل امّا
|
|
|
|
|
امسال ،
سال نهنگ است
همه آبها آماده ،
داخل هَوَنگ است
|
|
|
|
|
شب و شعر و شراب و شور و حال عشق پر شورم
|
|
|
|
|
سکوتم ، استخوانی در گلو فریادواره
|
|
|
|
|
شراب خواب هم آخر به داد من نرسید
|
|
|
|
|
« چنان حلاجی که منصورش بر «دار» است!»
زندگی جشنی صد ساله
که با تن ها
صد سال تنها شد
و این که
م
|
|
|
|
|
سهل است دل سپردن در جمع ماه رویان
جانا تو دلربا باش،این است رسم بازی
همت گمار ساقی تا نشکند سب
|
|
|
|
|
الستی عهد و پیمان از پدر بود
|
|
|
|
|
شب منتظر لحظهی دیدارم باش
|
|
|
|
|
از کنارم می روی باشد برو ای بی وفا
می روی باشد برو، تو بی صدای بی صدا
مجید محمدی (تنها)
|
|
|
|
|
_در این قحطی شوم
مرثیه خوانان
خود
تشنه به خون
عیارانند!
|
|
|
|
|
عمر گرانمایه ما چه زود دیر میشود
جوانی میگذرد و آدمی پیر میشود
فرقی ندارد شاه باشی یا گدا
وقتش که
|
|
|
|
|
چه میشد اگر ما
آن دو ابر بهاری بودیم
آن دو ابر بهاری بزرگ؛
که میباریدیم
همه عمر، بر همهی شهر؟
|
|
|
|
|
تو نیستی و
ماتم سراییست دنیا ...
|
|
|
|
|
سومک نه یامان خستَلییب جان دیله گلمیش
بوسوگینی سون باشدا مزاریمده اولر؟ یوخ
|
|
|
|
|
شهر را وِرد زبان کل ایران می کند
|
|
|
|
|
من گم شده ام در خودم از من اثری نیست
|
|
|
|
|
رقص از این نغمهٔ غم میکنم و نقضِ غرض...
|
|
|
|
|
همه زندگیم را ازدست داده ام
ازچه می ترسانی ام ؟
|
|
|
|
|
ای عشق . بی فرجام مرو وز شهر دل بیرون مرو
ای هستی عالم مرو در جنگ دل دریا مرو
جام نوش مستی سر م
|
|
|
|
|
میکُشی خود را که او باشد نماینده چرا؟
|
|
|
|
|
بهاری بود در فصل زمستان، نگارم چون گلی اندر نیستان
|
|
|
|
|
کاش بودم غبار راهی تا..
هر زمان مسافرت باشم
|
|
|
|
|
اینگونه که بر چهرهی خود قاب زدید
|
|
|
|
|
تو زندونت گرفتارم
به رفتن تو محکومم
به جرمی که نکردمُ
گناهی که نمی دونم.
|
|
|
|
|
بسم رب العشق ای لیلای من
برده هوش از سر مرا چشمان تو
|
|
|
|
|
بغضی کوچک همراه باتلاش اشک
|
|
|
|
|
که تو آغوش خودم قول نرفتن دادی
|
|
|
|
|
نگاه تو ست
یا
ادامه ی آفتاب
که
از آینه می ریزد
|
|
|
|
|
تو شبنم پاکیزه هر باغ و بری
از باغ و بر بهار هم تازه تری
آئینه بدست آور و خود را بنگر
بهتر زخودت
|
|
|
|
|
باز باران
كاش مى باريد بر سقف كلاس
در خيالم مى سپردم
دل به جنگل هاى گيلان
حجمى از آرامش
|
|
|
|
|
از توبه های هرشبه خستهام
از فکرهای ممتد منتهی به تو خستهام
|
|
|
|
|
شبی در بسترم آرام؛ در فکرت فرو رفتم
|
|
|
|
|
ای خوب تر از خوب تر از خوب تر از خوب
|
|
|
|
|
ذهنم،
یوزپلنگی تیز پاست
آه!
بیهوده بود، دویدنهایم...
آییی
--غزال وحشی،
کدام کنام آر
|
|
|
|
|
خیلی سال و ماه گذشته
دل تو رو نبرده از یاد
قصه ی تو جور دیگس
آه از عشق اول ای داد
|
|
|
|
|
باز زمستون بازم بارون و برفش
یادش بخیر میگفت مَرده و حرفش
|
|
|
|
|
رو خودم کار می کنم قوی بشم
اسمتو زیر لبم ذکر نکنم
با خودم عهد می کنم از شنبه صبح
پا شدم دیگه بهت
|
|
|
|
|
مکن انکار خودرا ، توخدایی
|
|
|
|
|
باز داره میرسه لحظه ی خوب دیدار
بیا با هر قدمت فاصله ها رو بردار
|
|
|
|
|
دریا
چه میفهمد غم ِ ندیدن ِ باران را
|
|
|
|
|
بر عشق کسی یک نگهِ هیز نکردیم
|
|
|
|
|
ببر زخم خورده ، انتقام را هَوار میزند
|
|
|
|
|
وقتی که خسته با دلی غم بارمی روم
تا مرز خشکسالیتب دار می روم
وقتی که بغض را می بلعم از غرور
بی
|
|
|
|
|
شب شد
شب تو بی من بخیر است
|
|
|
|
|
بوستانی، نامراد از تابشم
بوته ای، در انتظارِ بارشم
مثلِ قلبی، بی پناه و مبتلا
|
|
|
|
|
دستم بگیر ای روح بیکران
یادم بکن تو ای یار مهربان
ترسم ز رنج دوریت ز خویش
نزدیکتر شو و گرما بده ب
|
|
|
|
|
حمد و ثنا هر گاه کنم از فرد معبود مجید
|
|
|
|
|
شعر من در خور چشمان سیاه تو نبود
|
|
|
|
|
دلتنگی های ذهن
قلم بشکست و دل دلتنگ جان شد
چه بگذارم هر انچه بود عیان شد
|
|
|
|
|
ای عجب از کار دنیا ، بی هدَف / می کِشد محتاج هر نانی به صَف
|
|
|
|
|
آسوده بخواب ای پسر زال ایل
|
|
|
|
|
شب تا به سحر به یاد تو بیدارم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۴۶ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |