جمعه ۳۱ فروردين
|
|
برایت بار دیگر نقشه دیدار خواهم چید
|
|
|
|
|
بنام خدایی که فرد آفرید
مرا در بیابان چو گرد آفرید
خدایی که تنها در این روزگار
شکست و غم و روی زر
|
|
|
|
|
حجاب تو
کلاهی ست
بر سر گل ها
|
|
|
|
|
چو جان با عشق در آمیزد ، به دل طوفان بر انگیزد
|
|
|
|
|
عقل در دامانِ داغِ عشق کامل می شود ..
|
|
|
|
|
آنکه فکر مردم بیچاره و در ویش نیست.
|
|
|
|
|
درمیانِ جبهه ی جنگِ میانِ عشق و نفْس
|
|
|
|
|
چقدر توو صدات قشنگه، لحنِ آزادی
|
|
|
|
|
بازم صدای باد و نم نم باران گوشم را نوازش می کند.
|
|
|
|
|
وقتی به حسرت های رسوب کرده ی دلم فکر می کنم ،
عشقت در دلم تهنشین می شود.
کاش هرگز از دلم عبور نم
|
|
|
|
|
_روی تمام زخم هایم
کتاب خواهم گذاشت...
|
|
|
|
|
۱- با تقلا ... تو همین ظرف
۲- بی ریا بگو عبوسم
|
|
|
|
|
رویای منی ...
خواب منی ...
عشق منی تو...
هر لحظه به یادت...
چه کنم تاب ندارم...
هرگاه به عش
|
|
|
|
|
اشک اید از تنور غم به دل
میشود احوال دل این سان کسل
نوحه خوانی کردن بر احوال زار
شور از د
|
|
|
|
|
افسوس پس از پریدنم می آیی
|
|
|
|
|
عمریست در واپسین ،انزوای تاریک پنجره نشسته ام
که شاید روزی تو باز آیی .
عابران خسته ی شب نشین ،آن
|
|
|
|
|
بر خود پیچیده ام،رویایت را...
|
|
|
|
|
در این غروب طلایی به سوی خانه روانم
روانه ام که خودم را به دلبرم برسانم
|
|
|
|
|
گندم هنوز پیش شکم ها مقدس است
|
|
|
|
|
درختی خشکیده ام
تن به طوفان می سپارم
|
|
|
|
|
سرم
در گریبان این کوچه
هیچ خیابانی
گردنم نمیگیرد
|
|
|
|
|
لعل ریزد چو در از لبان یار
طلب کنی دهدت بسیار
ّبهری ز خرمن زر در خزانه
کان گنج کیمیا در م
|
|
|
|
|
به رسم دوستی امشب مرا حرمت گزاری کن
|
|
|
|
|
خدایی که داری عطایی عظیم
خودت وصف کردی خودت را کریم
|
|
|
|
|
برف می بارد
آسمان هست بی تاب
کولاک
از پشت پنجره ی بهمن ماه...
|
|
|
|
|
قاش قارا کیپریک قارا گوزلرقارا
ووردون اورکدن منه گیزلین یارا
|
|
|
|
|
طعمِ شیرینِ آزادی، را خواهم چشید، در روزی آفتابی
|
|
|
|
|
درون پیــلهای تنـــها، بــه ســرشاخـی از درختی
زمان سـر میکنم، امیدی هم ندارم بر شـاد بختی
نمی
|
|
|
|
|
اگر پدر پیش تو نماند و دگر کسی در بر تو نیست
|
|
|
|
|
بزار باز بتابه آفتاب از دریچه دو چشمات
گر بگیره تن خسته ام یه شهاب باشم تو شبهات
|
|
|
|
|
شاخه های بید می رقصند بی امان
در هزار توی گذر سالیان
باد که می وزد در میان برگ ها
بید مجنون تر می
|
|
|
|
|
پروانه ها پریشان در سوگِ پیله هستن ...
|
|
|
|
|
با تمام رویاهای خواب و بیداری ام...
|
|
|
|
|
چشمان تو نورِ ماهِ من بوده و هست
|
|
|
|
|
در مورد زاگرس و شباهت عشق به کوه هایش با عشقی که سامورایی ها به کوه های ژاپن دارند.
|
|
|
|
|
نمی دانستم روزی حالم آنقدر بد می شود که نتوانم آن را وصف کنم...
|
|
|
|
|
نفس می گیرد از تقدیر، از این تقدیر بی تدبیر
|
|
|
|
|
شده مویم سپید اما همان روی سیه دارم
|
|
|
|
|
شال میبافم که در سرما و برف
|
|
|
|
|
سرد است هوا نگاه تو جان بخش است....
|
|
|
|
|
درون من خسته کیست ؟
که ز من پرتوان ترست
درون من ناموزون کیست ؟
که ز من زیباترست
درون من ملول ک
|
|
|
|
|
من خسیس نیستم ولی ... آغوش ِتو، بهشتی است که آن را با هیچ کس شریک نخواهم شد. درب ها را می بندم. چشم
|
|
|
|
|
در زدم و گفت بگو کیستی ؟
آدمِ این دور و ورا نیستی
|
|
|
|
|
مهربانی صفت..اجتماعی
دوستی با همه کس باور و بنیان من است
همدلی با دگران در دل و ایمان من است
مهر
|
|
|
|
|
بیستون را بشکافم ز پی چشمه جان
|
|
|
|
|
بیرنگ شده حیاتمان یا ،
من تازگیها کور رنگم ؟
|
|
|
|
|
از نوای ساز و سوزِ تار شعر آمد پدید
|
|
|
|
|
گویی دستان ِ خدا؛
چشمان تو را
به پس زمینه ی خاطرم
میخ کرده!
|
|
|
|
|
قاصدک مرغ دلم پر کشید از در من؛؛؛؛ تو که قاصد خبری هم نداری زو خبری؛؛؛؛ یا که او رفته بجایی که نب
|
|
|
|
|
آن نامه های غرق در غم های پنهان
|
|
|
|
|
گریه بی صدا
زهر درد آن بغض خفته در گلو بود
جاری شده بر چشمهایش
آن خشم فروخورده سالهای دراز
آن
|
|
|
|
|
در جام و جم ما شما نداریم
|
|
|
|
|
میلاد امام علی علیه السلام
|
|
|
|
|
دلم پیوسته غرق التهاب است
|
|
|
|
|
گفته بودم که دگر محوِ نگاری نشوم
خامِ ابروی خم و چشم خماری نشوم
دل به آهنگ خوشِ سازِ غریبی ندهم
ه
|
|
|
|
|
خرابه گردم کرد .
راحت از من گذشت طردم کرد
انتظارش خرابه گردم کرد
دوری اش بیصدا ترم کرده
سهمم
|
|
|
|
|
در آتش می چکد سرخی رخسارش و آتش شعله ورتر شد ز اوشارش
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |