محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
چهارشنبه 5 ارديبهشت 1403
شكست حملة نظامي آمريكا به ايران در طبس، 1359 هـ.ش 16 شوال 1445
Wednesday 24 Apr 2024
به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹
چهارشنبه ۵ ارديبهشت
خداوندا چرا با من چنین شد
گذرگاهـم چرا این سر زمین شد
چرا ای
آه تو انگیزه ی ایجاد هفت اقلیم شد...
گر چشم من جای اشک، کشد سیگار
بدان دگر چاره دل ما توتیا و کیمیا نیست
گاه غرقم به واژه اما گاه
حصار واژه چقدر کوتاه است
حاصــل چشـمِ پریشـان شــده ام ،مـی دانــی
کوکـب و بخت دلـم، جـزء سر سودایی نیست
در خیالم نیمه شب دزدِ اتاقت میشوم
از لبت رندانه چندین بوسه غارت می کنم !
ساقی امشب دادِ بیداد زده ام
من در اندام فضاحت زده ی هر دیوار
در پی روزنی از نور خدا می گردم ...
جاری میشود سیل اشکم از حسرتی که تاوان سکوت است
سکوتی که یک عمر زره زره جانم را خورد
بوى باران
بوى رود
بوى درياى جنوب
حس خوب كودكى
حس بودن در وطن
بوى خوب هيمه هاى سوخته
جنون 🌹
دیوانه و ویرانه ی این شهر شدم من
از عالم و آدم زده و قهر شدم من
افسونگری و ماهی و جانم ب
تا فراموشت کنم عمری به جان کندن گذشت
من از تو رانده شدم از بهشت چندم بود
شبی که در سر من جای مغز گندم بود
شبی ک بوی تو از هر عبور ح
غرق در گود ترین خلوت بی حوصلگی
در اتاقی که به اندازه ی من جا دارد
دوباره داره میاد تولدت ای همیشگیم ...
دوباره گذشت یه سالی که بودی توش،زندگیم
آهِ حسرت وزد از سوی جهانم هر شب
گوشه ای از تنِ این خانه پر از آبله هاست
در هیاهوی زمان هم شد
می خواهم کمی دورتر از شهریور...
من دوست دارم با تو باشم نازنینم
در عقل نگنجد که به دلسنگیات ای یار
هرگز دگری چون تو هنر داشته باشد
من ویک دل بیقرار و سکوت....
ای جان جانانم بیا
ای مونس جانم بیا
با من یکی شو در جهان
با من سفر کن در زمان
و عشق تو تنها هوس بود و بس
عزای کیست، که عالم تمام، گریان است
سرشک شیعه و سنی روان چو باران است
دعوت
مرا به چشمه ی نور و گلاب دعوت کن
به شهر آِینَه و آفتاب دعوت کن
در هر غروب خیره می شوم
به دور ترین نشانه
آه...
آنجا چقدر لکه ی خونین
روی بشرسیاه زاندوه اهل بیت
من بیچاره اگر دغدغه نان دارم
ولی ایمان به تو و گیس پریشان دارم
یوقتایی سفیدی گاهی تیره **سراپا باختی گاهی،گاهی چیره
یروزایی خسیسی گاهی تاعی*به دریا روزی کوسه گاهی
امشب دوباره با دفترم آشتی کردم...
ساقی امشب رهرویی گمگشته ام
درونم حجمه ایست از واژه ها
گفته هایی بی دریغ
حرفهایی بی مثال
ندارم مرهمی
بر زخم ِ دوری
قصر شیرین, تب فرهاد ندارد دگر
خاک من, وادی آباد ندارد دگر
"به یاد هموطنان داغ دیده در نواحی زلزله
من تمام خویش را در خویشتن گم کرده ام
نشستم سر خاک رفیق با معرفتم
سلام بر آسمان
بر آفتاب ظهر تابستان
بر درخشش برگ های زیر نوازش های نور
این جا همه چیز رو به پیشرفت است
رونق گرفته عرصه ی بیداد
این چنین گفتش رضا ،تسلیم ما
بر قضا حُکمی ، اَجل ،فرمانروا
سر پنهانی سر منصور را بر دار کرد پیش از او این قصه را با میثم تمار کرد
مانده ام ح
عشق ممنوعه ندارد خانه ای کنج دلم
درقماری عاشقانه جاودانش کرده ام
در این غروب نفس گیر جمعه،... تنهایی،
به لحظه لحظهء عمرم نبودنت سخت است
شب را گرفته از دهن بچه مارها
اللهـم عجـل لولیـڪ الفـرج
پادزهره ، دوستت دارم هات
ولی گرفتی ازم زندگی کردنو باهات
همیشه میمونه باهام دردات
همیشه میمونه عش
تو که در پیکر من همچو نفس میمانی
به بادیم
سر به بالین غمت هرچه نهادیم نشد
دل خود را به سر زلف تو دادیم نشد
کشتگان خم ابروی تو خود
در غروب جمعه ای
غمگین
نشسته ام
انگارکه
شکسته ام
........
ای دل من پرده پرگار تو
ای دل من عاشق بیمار تو
ای که زمهرو رخ ابروی ماه
شا م شبم سا یه ا ن
ناصح3 اگر به منبـر پيامبر(ص)،با كلام شد
صحبت زِ حق كند ، گدايي حرام
دمید بر شب بی روح من چه ماه قشنگی!
که بودریخته بر شانه اش سیاه قشنگی!
مرا به بزم عطش باری نگاه خ
رسمدنیا هست نامردیوبس
بیتومیمیرمدراینکنجقفس
بند دلم پاره شد ،کنج دلت جای کیست؟
کنج دلت قسمتِ چشم دلارای کیست؟
ساقی امشب مِیِ خُردادی زدم
تویی تجلّی ایمان، امام جعفر صادق
تویی پناه یتیمان،امام جعفر صادق
دلیل رویش گلها؛دلیل تابش خورشید
بی معرفت دستاتو از تو دستاش درارش ..
نغمه ای دیگر نمانده، جزء سر و سودای تو
دلبرا رحمی بکن، تا کی دلم رسوای تو
گاهی چقدر راحت است
شکستن قلبی که آرام است از بود
هوای دیدنه تو اگر که تا قیامت نیفتد از سرم چه اگر که اشتیاقت تا آخرین تنفس نیفتد از قلم
چارده سالگیو مدرسه و لذتِ دیوانگیو
عشق پاک نوجوانی و شروعِ تبِ دلدادگیو
صبح زود و درس و تکرار ، بر
به من ظلمی ، ز دنیای کهن شد
که ظلمش بهر جانم پیراهن شد
همه
عمریست که ما بدون تو غم داریم
از چشم، مدام ،اشک ماتم داریم
آقا به خدا درون خود پوسیدیم
از بس که ت
رسوا شدن گاهی ، زمانی هم ثمر دارد
*من ڪه دائم سوی تو دل را به دریا می زنم*
*پیش تو پایش بیفتد قید دنیــا می زنــم*
بانی شعر گران بودی و ارزان می روی ...
دل واژه های دلم بیمار است ...
مثل آن روستای خالی از سکنهی...
مجموع ۱۲۳۵۷۹ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه
محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک