پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
آهسته بیا که چون یخ میشکنم
|
|
|
|
|
خسته ی روزگار یعنی من
مانده بی غمگسار یعنی من
روشنی بخش شام تاری تو
تاری شام تار یعنی من
|
|
|
|
|
دلا از دام این دنیا رها شو
نوایش را رها کن بی نوا شو
دمی از خاک پستش پر بگیرو
سعادت سایه ای ه
|
|
|
|
|
بعد تو هر روز زانو در بغل
خیره میمانم به راهی سوخته
|
|
|
|
|
لامصب ، ترک ماری جوانا
مرا هوشیار کرد .
|
|
|
|
|
ساقیّ غم های منی چو پاییز
سرما وسوزی ازتنی چوپاییز
رعبی به دل می افکندنگاهت
خانه خرابم می کنی چ
|
|
|
|
|
1
شب دراز می کشد
رفته هایت
ایستاده آرام
|
|
|
|
|
مثال مرد بی سر غرقه در خون
|
|
|
|
|
دوست داشتن تو از این فاصله
مانند سفر به مریخ است
همان قدر پر هیجان
همان قدر ناشناخته
و همان قد
|
|
|
|
|
شمش و قمر محوِ تجلّایِ تو
|
|
|
|
|
گردِ عطاری به دستت، روی هر زخمی تو مرهم...
|
|
|
|
|
گفتهبودیتاابدمالمنیایبیوفا
مثلیکبیگانهدیدمازکنارمردشدی
|
|
|
|
|
میان من و
شخصیت خیالی شعرم
رابطه ای
بینا متنی حاکم است
آیا ؟
پوست تن تو نبود
که پیراهن شب را
|
|
|
|
|
خانه ی عیش که بافکر خیال ساخته ایم
چشم امید چنان هم بدرش دوخته ایم
|
|
|
|
|
هر دریایی موجی داره
موجی سنگین و غمگین
موجی با پاهای برهنه
موجی با زانوان کنده
موجی که بر موج دی
|
|
|
|
|
من خواب می بینم که بیدارم
رویای من حال خوشی داره
هرکی که این روزا بدهکاره
قصد شدید خودکشی د
|
|
|
|
|
وقتی دل من راه مشهد را بلد نیست
|
|
|
|
|
یادته چیکار میکردی که من از چشات نیفتم؟
|
|
|
|
|
تو دستت را بکش بر روی مویم
کنارت من فقط از عشق گویم
تو لمسم کن مرا دیوانه تر کن
تویی باده تویی جا
|
|
|
|
|
تو دلیل نفس هامی
حرمت آرزوهامی
مثل پروانه ای عاشق
روی گلبرگ نگامی
|
|
|
|
|
قطاری انفجار و آتشی خاکستری هست
فداکاری و ریزعلی و دستش مشعلی نه
|
|
|
|
|
ساده لوحان بیشتر در عاشقی دل می دهند ..
|
|
|
|
|
هرشب صدای کفشهایت در خیابان هاست...
|
|
|
|
|
با اینکه خیلی میخوامت
ولی دیگه نمیجنگم
|
|
|
|
|
خدایم را دوست دارم
چون هیچ چیزش
|
|
|
|
|
شعری از شاعرانه های توام
بیتی از عاشقانه های توام
همچوآن زمینی که باروراست
من پُراز عشقْ دانه های
|
|
|
|
|
بیرون که میروی
لباس گرم بپوش
...
|
|
|
|
|
هر چه گفتم ، (هل من ناصر...) کسی یارم نشد
هیچکس تیمارگر این قلب بیمارم نشد
|
|
|
|
|
هر شیئی
سهمی
از اشعه دارد
--
|
|
|
|
|
این صبح قشنگ باد و باران دارد
|
|
|
|
|
دیوانگی زیباست
در این شباهنگام
|
|
|
|
|
دست مرا بگير!
دور شدم از خاطراتت؛
می ترسم گم شوم
و تو نباشى...
|
|
|
|
|
" شعر ناب " با تو کوک میشود ...
|
|
|
|
|
باورت می شد اگر احساس من هم مثل توست
با نگاه خیره ات ویران نمی کردی مرا
آرزویم "برگ زردی از در
|
|
|
|
|
بانو به خدا دست خودم نیست...!
|
|
|
|
|
خالیست حساب سیم ایرانسل من....
|
|
|
|
|
تا به ابــد ٬ نامِ تـــو پاینـــــده باد
عشقِ تو درعمقِ دلم زنــده باد
|
|
|
|
|
دیگه باورن – بوی یه بارون نداره
|
|
|
|
|
به خانه می آیم
ظاهرم را به چوب لباسی آویزان می کنم...
|
|
|
|
|
قصدم نبود عاشق زارم شوی و بعد...
|
|
|
|
|
قلب دیوانه به هر حال ، خطا خواهد کرد !
رفته ای ، پشت سرت باز دعا خواهد کرد !
|
|
|
|
|
مرا از پنـــــد گیـــسوهای ژولیده رهایم کن
مرا از زیب و زینت های پیچیده رهایم کن
مرا از رو
|
|
|
|
|
سلام....
مرا گريه نكن ستاره آشناي در دوردست
من فقط ترانه اي را گم كرده ام
كه كودكيهايم را ص
|
|
|
|
|
تنها شدن من در این دوره جوانی
|
|
|
|
|
امیدم تو و چشمای سیاته
نمیخوام از تو نا امید بشم من
اگه دستای پرمهرت نباشن
چجوری توی رویا راه ب
|
|
|
|
|
دلم شکسته ولی هیچکس به فکرم نیست /
چرا نصیب من از این جهان بجز غم نیست /
اگرچه غصه زیاد است در د
|
|
|
|
|
مثل یک کشتی شکسته در برت پهلو گرفتم...
|
|
|
|
|
تا چشم تورو می بینم
فاصله ها غریبست
تا که نفس می کشم
همراه تو قافلست
|
|
|
|
|
یک نفس
مانده به تردید طلوع
چند قدم مانده
به دالان ابد!
--
می دمد
تا بندگی
از مطلع آدینه
برو
|
|
|
|
|
انسان جامعه
شهروند بى نياز
آزاد
يكرنگ بى نژاد
لاييك سكولار
|
|
|
|
|
میان مسجد و میخانه راهیست،،،
که هم راهست ،و هم گسترده دام است،،،
|
|
|
|
|
نفس درد
ستاره می چینم از درد بــــــــــــــا چی آسانی
گلایه میکنم از مرد بـــــــــــــــــــا چی
|
|
|
|
|
مگه من با بقیه فرق دارم،
که تو واسه یکی دیگه میمیری
|
|
|
|
|
از مرگ در کنار تو ترسی نیست...
|
|
|
|
|
سراب عشق!
گُل سنگی!
طاووس مغرور!
میانگاشت بلبل شیدا که دشت روانش
کویر خواهد شد بیعشق تو؛ امّا
|
|
|
|
|
پا به پا هستی و آخر هیچ مال توست
هیچ واژه ی قشنگیست، وقت اعدام وجودت در نگاه های هرزه
نه تو، نگاهت
|
|
|
|
|
در حیاط را پیش کرده ام
چفت پشت در خانه را هم ننداختم
|
|
|
|
|
شمال ابری چشمت شبیه شعر سپید
ببار و خیس نمایم بدون یک تردید
|
|
|
|
|
طبق معمول گذشته سحر شد و اول ساعت اكران خاطرات
امشب قسمت صد و اندي
روزهاي با تو بودن را پخش ميكند
|
|
|
|
|
پیش رویم مرده ای می کرد حشرش را شروع
|
|
|
|
|
بود زندگی ای بزرگ دوست "مهر"
|
|
|
|
|
دوستت دارم بگو، اين کارِ دشواري که نيست
لحظه ها ماندن به پايِ هم گرفتاري که نيست
شرط ها را خوب بست
|
|
|
|
|
نگاهت می کنم ،وقتی،خودم رامی نمایم گم
سفر تا می کنم سمت خراسان از دیار قم
|
|
|
|
|
نگاهم را با گوشه ضریحت تبرک کرده ا م
تا در مشرق نگاهت طلوع کنم
|
|
|
|
|
آقا! کاش من هم کبوتر حرمت بودم
یا که مهمان ویژه سفره کرمت بودم
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۷ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |