جمعه ۱۰ فروردين
|
|
مرغ حق، چون طَیَران کرد ز پرواز سرا،
بستم از وادی بهجت چمدان سفرم
|
|
|
|
|
دل بریدم از تمامِ آدما و هرکه هست
|
|
|
|
|
در کوچه ی ما منزل اگر کردی و رفتی
با خود نبر از کوچه ی ما صلحوصفا را
|
|
|
|
|
نقدیست به ما ، نزد خلق تنفیذش
تردید به جا ، لیک مَکُن تفخیذش
|
|
|
|
|
با زخمه های زندگی در رقصِ مرگ گیسو کمند /از چشم آهویت بخوان سرخه حصارِ غرق خون
|
|
|
|
|
چه قدر ناز راه می رود خانم
|
|
|
|
|
ای گوزلری شهلا گوزل
ای قامتی رعنا گوزل
ای لبلریندن داملایان
شَهدِ مَنِ سَلویَ گوزل
|
|
|
|
|
چشمان تو یک حالت گیرا دارد
|
|
|
|
|
کشته می روم
به تنگای بلورهای ریخته شده..
|
|
|
|
|
ز ذات گرگ رحمی کی بر آید.
بدان گرگی ز خود میشی نزاید.
|
|
|
|
|
گفتم چرا اینقدرعصبانی !
آرام بنشین روی مبل
برات چای دبش بیارم
|
|
|
|
|
گر که مادر خفته در اعماق خاک
روح او شاد و نگاهش پاک پاک
|
|
|
|
|
تا کی کُنم این سر به گریبان و خورم غَم
|
|
|
|
|
شیر با مهر در آمیخته شد در بدنم
و سبب شد همه سلول به سلول تنم
|
|
|
|
|
چشمهایم
حرف دل را گفت
پس
لبهایَم بسته ماند.
|
|
|
|
|
باران شکسته بغض بی تاب و تبم امشب
|
|
|
|
|
دمی از جام چشمت دیده ی من میـگساری کرد
در آغــوش نگاه تــــو بسی دل بی قــراری کرد
|
|
|
|
|
⬅️ کودک کار بودی کوچک و شاد
می دویدی پرانرژی چون باد
|
|
|
|
|
برود یا نرود بی سرو سامان در باد
|
|
|
|
|
از جن و انس بلکه ملک پاچه می درد
|
|
|
|
|
هر چند دلبری چو تو پیدا نمی شود
چون من کسی ز عشق تو شیدا نمیشود
|
|
|
|
|
ای پاییز چگونه رفتی که من لذت دیدار را نچشیدم،اشکان همچون بارانت را بر روی دستانم احساس نکردم
برگ ه
|
|
|
|
|
عاشقِ آزادی بود
چه دیر درِ قفس را گشودن
پرنده پرواز
از یادش رفته است
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
باران زده در کوچه ی بن بست هوایت،چه هوایی !
|
|
|
|
|
بگذار در پناه می،
پر شوم از مهر تو.
بگذار سیر شوم از آغوش،
از آشوب،
از تو.
|
|
|
|
|
تماشا کن گذشت از حد غم هجران تو یار
نوید وصل دیدارت کند درمان دل مارا
|
|
|
|
|
با تو زندگیم پُراز، عطرِ رویاییِ اقاقی و یاسه
با تو زندگیم پُراز رؤیاهای ، واقعی و خاصه
|
|
|
|
|
بر بخت همایونی،آمین که نمی خواهم...
|
|
|
|
|
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین
|
|
|
|
|
برایت شعر سرودم،
از تو گفتم،
از تو خواندم،
از تو نواختم،
اما
تنها نسیم آنها را شنید،
تنها مهتا
|
|
|
|
|
یادت امشب بی هوا همراه پاییز آمده
|
|
|
|
|
مانده تا بخت به کاشانه ی ما رو بکند
|
|
|
|
|
حکیمی رفته بسیار دور ز پیشت مادرم
من نمیتوانم بیایم تو بیا بر سر قبرم مادرم
|
|
|
|
|
خون در جگرم کردی و رفتی ای دوست
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
تا کِی زند این سنگِ پر از ننگ به بالم
با هر نفس از غصه ی تقدیر بنالم
بر صاحبِ این سنگ فراوان تُف و
|
|
|
|
|
زبانی نرم و قلبی سنگ داری
|
|
|
|
|
پاییز هم تمام شد
نیامدنت نه
انگار هیچ آینهای مرا ندیده
...
|
|
|
|
|
گفتم من و مهتاب و تبش شعر شود
گر ماه، شبی تاب و تبش شعر شود
گفتا بنشین تا که سرودت همه عمر
در سلس
|
|
|
|
|
چ تلخ است دست از دعا کشید
زباران رشته علفت بریدن
چ تلخ است ز حسادت لب گزیدن
خصلت گرگ داشتن در
|
|
|
|
|
ز ناز و عشوه پیش پای دل «میدان مین» چیدی
دلی تخریبچی چون من کجا بین سپاهت هست؟
|
|
|
|
|
تو ای مادر سلام بر تو
درود بی کران بر تو
شدی همراه و دلسوزم
همه نور جهان از تو
|
|
|
|
|
زمستان ،آغاز روزهای سپید پر از شوق
روزهایی که آدم بی مهابا به دل جاده میزنه
جاده ایی پر از درختان
|
|
|
|
|
من به خالص ترین نحوه ممکن متلاشی شده ام
درد را در عوض زندگیم دادم و رفت
امروز با خط موازی
به تلا
|
|
|
|
|
اندر هوس عشق تو صد بار بمیرم
|
|
|
|
|
گر توان بود خدمت جانان کنم
کاربسته به دعا استجاب توان کنم
گر رخسار به بنماید دوست ب
|
|
|
|
|
عشق یعنی
فرهاد
برای
شیرین
تیشه به دست گرفت و زندگی بر او تلخ شد.
آگرین_یوسفی
|
|
|
|
|
عازم کوی توام در حرمت راه بده
نقشه ی راه به این بنده ی گمراه بده
|
|
|
|
|
در تورق برگهای تاریخ
انسان هست و آرزوهای زیبایش
|
|
|
|
|
به دنیا و به آدم های دنیا اعتمادی نیست
|
|
|
|
|
دلبستگی هم چیز عجیبی ست
دنیایی ست پر از تفاوت
پر از تغییر
|
|
|
|
|
نشسته ای زدل من .شکسته ای زمن دل
خدا خدا ،اگر تو رسی به داد این دل
|
|
|
|
|
کاش میشد
از نو آغاز کرد
حال خوش زندگی را
ساز کرد
کاش دگرگونه جهانی داشتیم
هرگوشهاش
آب شیرین
|
|
|
|
|
ندا میداد دوشم، مه مست و چموشم
|
|
|
|
|
بی سر انجام ست راهِ عشق بر دیوانه ها ..
|
|
|
|
|
می ترسم آزادی تعبیرِ خوابِ آشفته ی طناب باشد
یا شاید هم سودای شب در گاه گاهِ لرزشِ چهارپایه
تنهایی
|
|
|
|
|
_هزاران خنده؛
کاشته ای
بروی لب هایم!
|
|
|
|
|
پنجره ام بوی حصار می دهد...
|
|
|
|
|
ازکنارم یواشکی نگذر
دامنت را به آه من مسپار
اشکهای مرا ندیده مگیر
شانه ات را برای من بگذار
م
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۴ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |