شنبه ۱ ارديبهشت
|
|
دلم هوای نم نم باران میخواهد
دلم هوای پر گشودن دارد
از تو پرم
از خودم خالی
|
|
|
|
|
نشست بر صفحه احساسم تیر کمانت
|
|
|
|
|
ﭘﺎﻫﺎﯾﻢ ﻟﻐﺰﺍﻥ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﻣﺤﮑﻢ
ﻧﺮﺩﻩ ﯼ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ ﺍﻧﮕﺎﺍﺍﺍﺍﺍﺍﺭ ﺗﺮﮎ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺳﺖ
|
|
|
|
|
گاهی دلم هوای تو مطلوب میکند
حال مرا هوای تو هم خوب میکند
|
|
|
|
|
یه عشقی که خیلی واسم مقدسه
یه عمریه خبر ندارم واسه من همه کسه
|
|
|
|
|
دیوانه ام بخوان
مجنون مرا بنام
اما حضور آینه ها را ز من مگیر
|
|
|
|
|
آدمی ناتوان به دنیا می آید
و ناتوان از دنیا می رود
|
|
|
|
|
به نغمه ها دیگر دلخوش نمیشود، گرگی که پایانش را میبیند...
|
|
|
|
|
سیزده روز است آبان آمده /
روز جنگ کفر و ایمان آمده /
بار دیگر ماه "جاء ا
|
|
|
|
|
باز امدم تا یک زمان ، در عشق جانبازی کنم
جامی زخون دل خورم ، دل را چ
|
|
|
|
|
ازتو دلگیرم...
اما باز هم از بی عشق ماندن می هراسم...
|
|
|
|
|
نفسم را به نفس های تو بستم ای دوست..
|
|
|
|
|
آبی ترین نیلوفر عشق
راز تو درسینه ی مرداب می ماند...
|
|
|
|
|
چه فرقی می کند
پشت چشم
دره خاموش حرف را
هوای سنگی ابری
|
|
|
|
|
من از آن سر زمین پاکی و مهر و صفا آیم !
از آن کانون نور و مظهر لطف خدا آیم !
ز مکه ؛ شهر الله
|
|
|
|
|
ميبرد يادت مرا تا كوچه ها...پس كوچه ها
|
|
|
|
|
راست می گفت اهل دل بازی نبودم هیچ وقت
|
|
|
|
|
بخاطر خدمت به قلم
شده ام مجنون؛
این شده عدل زندگیم!
|
|
|
|
|
درقصه هااوراتهمتن دیده بودم
بابای من این است مردچارپاره
|
|
|
|
|
آخه نونت نبود ، آبت نبود ، شاعر شدنت چی بود؟
|
|
|
|
|
روان را زیـرکــان،با هــوش جادو خیز می کردند
|
|
|
|
|
در آن خلوت
که عطر خاک باران خورده می زیبد
مشام تشنه ی ما را
|
|
|
|
|
يك عقابي حمل مي كردش شغال//
قصه اش ني گنجد اينجا در مقال
|
|
|
|
|
از زنده رود ، نمانده
دیگر اثر ، ندیدی ؟
|
|
|
|
|
هی ها! رئیس قافله! یک لحظه لطفاً ایست!
من خواهرم تشنه است، همراه شما آبی ست؟
به ما نگاهی کرد، فرما
|
|
|
|
|
بازهم امشب دلم آتش گرفت
آتشی از باده ی بی غش گرفت
یاد یاران بهاری شد دلم
هجر یاران می نماید
|
|
|
|
|
ا ی بــهـتـریـن نـگــارم نشـانـم از تـو دارم
|
|
|
|
|
می آید و در پشت سرش روز، دوان است
می تابد و بر ظلمت شب بار گران است
انگار انار از رخ او وام گرفته
|
|
|
|
|
دوش تا وقت سحر فکر خیالی کردم
با لب یار خیالی چه حالی کردم
|
|
|
|
|
دان گوهرِ ذي قيمتِ نابى است جوانى
كفران بُوَد ار قدر و بهايش تو ندانى
پربارترين فصل و زمانِ تو در
|
|
|
|
|
این روزها
در انتهای کوچه ای بن بست
شکل خانه ای هستم
د
|
|
|
|
|
دیدم آن گیلاس پیچیده به شال
بی درنگ پیوستم به دنیای خیال
جوانی بودم با بجن و بال
در جوانی پ
|
|
|
|
|
بگریز ز من چهار چوب خشک نـَـفــَـس
زاده شدن تکراری است خالی از شعف
شدن و بودن و ماندن
مرا شوقی به
|
|
|
|
|
خدا هم در آسمان است
می بینی؟
|
|
|
|
|
از دیدن آیینه دلم می گیرد
|
|
|
|
|
رگبار می زند به پس شیشه های شهر...
|
|
|
|
|
خوشا که من صید توام
ای تو نشسته در کمین ...
|
|
|
|
|
بی تو
هنوز نفس می کشم !
مثل یک ماهی
بیرون از آب !
|
|
|
|
|
چنین گویند روزی یک جوانی
یه جایی دید یک ابرو کمانی
|
|
|
|
|
در سیصد و شصت و پنج روزم، تو بهاری
یک کشور تک فصلی و خارج ز مداری
|
|
|
|
|
زلف گیسوی پریشان تو افکار من است
رنگ خرمای پرش باطن پندار من است
می دود باد به افکار پریشانی من
د
|
|
|
|
|
تحمّلم تموم شده میخوام بدون تو برم
|
|
|
|
|
کاش دریابودی ومن زورقی بی بادبان
درمه وتوفان شبی خودرابه دریامی زدم..
|
|
|
|
|
کوچه های خاموش فرو رفته در خون
|
|
|
|
|
دلبر نازنده ما تا به کجا می بری؟
|
|
|
|
|
جهان گردی می گفت...
جهان گرد است...
گردی و محدودی
|
|
|
|
|
دنیا/دهکده کوچکی شده ....
|
|
|
|
|
شرح حال کودکی درکربلا/
چون رقیّه شاهدِ هرماجرا
|
|
|
|
|
از نومیدی تابوت ساختم
راستی تلخ تر هست
مرگ عشق و احساس...
|
|
|
|
|
ای وای بر آن نفــس عنیدی که تمرگید
حیــوان فزونمـــایه! پلیـــدی که تمرگید
|
|
|
|
|
دلم را می برد باآن ادا وناز وتر فندش
و با آن غنچه های ناز بر زلف پر از بندش
برایم چای آورده نشسته
|
|
|
|
|
فـصل پــــاییز گشت و فصل خزان
|
|
|
|
|
چند گاهي پر زد اندر آسمان //
خسته بود و ديد رودي در نهان
|
|
|
|
|
خودم را با خودم سر آشتی نیست
|
|
|
|
|
یکی بود
یکی همیشه نبود ـ ـ ـ
|
|
|
|
|
گفتم حديث عشق
گفتم حديث عشق به گوشش گمان نرفت
|
|
|
|
|
من از دفتر شعرم کینه ها دارم؛
که نداشته و ندارد شعری درخور تو...
|
|
|
|
|
زمان سخن از قحطی آب و سخن از طفل رباب و سخن از قلب کباب و پدری در تب و تاب و سخن از کشف حجاب و سخن ا
|
|
|
|
|
خران گاهی بزان را ساده انگارند...
بزان وحشت زده در جنگ و پیکارند
سگان عو عو کنان خندند و میآیند..
|
|
|
|
|
دیده از حسن جمالت بر گرفتن مشکلست
هرکه را عشقت پذیرا گشت فردی کا ملست
|
|
|
|
|
سکوت ِ زیبا
لالایی ِ طبیعت شد
|
|
|
|
|
تنها ترین است یزدان بعد از اسمان...
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۹۴ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |