جمعه ۳۱ فروردين
|
|
...نرمتر! ...نسیمگونهتر!
مبادا که بدخواب شود
«کودک درونِ»
در آغوشِ مهر.
|
|
|
|
|
غرق ِ عطشی خيس و سرابی دورم
|
|
|
|
|
سیگار برگ کاپیتان را
بر لب گذاشتم
|
|
|
|
|
مرگ را این زندگی زاییده است
میبرد باد آنچه خود بخشیده است
|
|
|
|
|
عارف حــق
عــــارفان را کو ز دلـــبـر خـــــــــــــلوتی
هـر دم اندر کوشـش اند از دعوتی
هر سحـــ
|
|
|
|
|
باز هم یاد و بهار کودکی ...
کودکی و کودکی و کودکی
باز هم مهر است و آغوش کتاب
آه، سارا نیس
|
|
|
|
|
بیاتامهربونیموندهباقی
میادازکوچههاعطراقاقی
|
|
|
|
|
مرگ ای قصه اندیشه ها
در باران دیده ها خشکسالی شده
از غصه آن یار دیرین
اینک دلم بی دغدغه لاابالی
|
|
|
|
|
تو از تبار مهر پاییزی
و من شهریوری تابستانی
نه دل ماندن در تابستان برایم مانده
و نه پای آم
|
|
|
|
|
ماه را گو که در این بزم شبانگاهی ما
نرم نرمک به در آیی
|
|
|
|
|
شب پرده از نگاه من خواهد گشود
|
|
|
|
|
وقتی که شبها کوچه می آیی
وا می شود هر لحظه آغوشم
چشمت اجاقم می شود من هم
در پیش چشمان تو می
|
|
|
|
|
به آیینه نگه کردم که دارم پیر می گردم
به ریش خویش می خندم سپس دلگیر می گردم
|
|
|
|
|
آه! اَگَر طُرّهی گیسویِ تو پیدا شَود
با وَزِشِ باد نِگاهِ تو هُویدا شَود...
|
|
|
|
|
سیزی آندا وریرم صلحه گلین ای جماعات
|
|
|
|
|
مثل یک مصرع تنها همه جا را گشتم/
تا تو را یافتم و پیش تو یک بیت شدم/
علی رفیعی وردنجانی پریش
|
|
|
|
|
زندگی زمزمه عشق میان من و توست
|
|
|
|
|
سیم سه تار بستم از موی یــــــــــــار امشب
|
|
|
|
|
چونان که اسبان تاختند ....
|
|
|
|
|
کلافه گشت و دوباره به آب و تاب افتاد
و چند قطره ی اشکی که رویِ قاب افتاد
دلش شبیه قدم هایِ شعر،
|
|
|
|
|
غروب بود و زنی بی قرار، گُم می شد
میان کوچه کسی در غبار، گم می شد
چقدر آمدنت دیر می کند این بار!
|
|
|
|
|
نگاه کن که اسیرم، اسیر تنهایی
قسم به شعر، ندیدم نظیرِ تنهایی
من و هجومِ غزل ها و بی کسی در باد
|
|
|
|
|
سـینه دارم پُرزِ آتش،ازفـریبِ نـارفیق......
|
|
|
|
|
در کارِ نکو کمر به همّت بستم
با صدق به بیگانه خودی پیوستم
|
|
|
|
|
آرزومندي سرافراز عاقبت در باغ حسن
پاي خود را مي نهد جانا در اين ترديد نيست
|
|
|
|
|
کو رهاتر از اسیرِ دام عشق؟
پخته گردد هر که گردد خام عشق
|
|
|
|
|
هر شب
آبستن از بغض هایی می شوم
|
|
|
|
|
سلامی به بلندی آسمان تا زمین
|
|
|
|
|
دلم ازسردی این مردم خوشنام گرفت و
|
|
|
|
|
پـر از بوی سیگار شده تو اتاق
به سختـی پـک آخـرو می زنـم
تورو توی قلبم دارم می کشم
رگ خـاطـرات تـو
|
|
|
|
|
مستِ قهقهه میکند هدهدان را
مهر قصّابان ...یش
آنگَه که دهند آب، طوطیان قفس را...
|
|
|
|
|
ای صبا چون می روی هر سمت و سو
این سخن را با رفیقان باز گو
|
|
|
|
|
ست تو به دست عاشقان رو شده بود
در رود زبان باد هوهو شده بود
با کشف دو واژه تو در عهد قدیم
|
|
|
|
|
از پرستوی دلم تا دام زیبای رخت....
|
|
|
|
|
چه فرقی میکند
وقتی
اشتیاق مرزهای نور
می نوردیدند
" آرش "
" آرزوی مردهای خفته ی ایران "
|
|
|
|
|
نبودنت ..
اشک راوی را در آورده ...
|
|
|
|
|
داد زدم زار زدم پنجه به دیوار زدم
تو خلوت تنهائیام احساسم ٌ دار زدم
|
|
|
|
|
تهرانِ تو، سوغات فقط زلزله دارد؟
|
|
|
|
|
بغض
چه واژه غریبی است
...
علی رفیعی
|
|
|
|
|
امشب ز سوز این غزل آتش به دفتر می زنم
دستی که نگرفتی ز من از غصه بر سر میزنم
|
|
|
|
|
دیگر در این جهنم جز با جَزَع نگَردم
تاوان خلد خرّم صبر است و من نکردم
|
|
|
|
|
حیف شهر قشنگ چشمت نیست
یک غریبه در آن قدم بزند؟
مگذار این غریب هرزه دگر
از تو و چشمهات دم بزند
|
|
|
|
|
سايه سار رخ مجنون به زر و سيم چه كار ؟
كين چنين خنده ليلي به جرس افتادست
|
|
|
|
|
پشت پنجره ناامیدانه ...!
لیلای اشکم می دود
دیرزمانیست که چشمم برایت مجنون می سراید...
|
|
|
|
|
حالا که می رویومراترکمیکنی
اینظلمرابگوتومگردرکمیکنی
|
|
|
|
|
می شود حتی دل یک سنگ عاشق با نسیم
|
|
|
|
|
آتشم زن ،، بیا بسوزانم
آری آری عذاب میخواهم
|
|
|
|
|
غزل : منم فرزند آدم
از دفتر : با نام تو
ذیفر
|
|
|
|
|
سردرگمم
قدم مي زنم در کوچه پس کوچه هاي
شهري که زادگاه من هست
|
|
|
|
|
مجنون به کجا شهر وخیابان خبری نیست
از چادر لیلی لب ایوان خبری نیست
برگرد بیا خانه کمی شعر بخوا
|
|
|
|
|
صبح کن تاریکی دل مرا...... ای تو دریای نور صبح من....
|
|
|
|
|
وقت سحر باد صبا بوی تو را آورد
بوی خوش امواج گیسوی تو را آورد
|
|
|
|
|
با تو گفتم از ناگفتنی هایم....
|
|
|
|
|
مواظب باشیم
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی کسی
|
|
|
|
|
پنجره
هرجا که باشد
می شود آن جا
به سمتش بی ریا
جانماز کوچکی سجاده کرد
|
|
|
|
|
اگر امشـب ببارد اشکـم این ســان
بیــاید در لرســتان سـیل سخــتی
|
|
|
|
|
زماجــــــرای ازینگونه بوی خون آید
زفکر اهــــــــل خرد نیز پر جنون آید
|
|
|
|
|
مرا ببخش نازنین که لایقت نبوده ام
همسفر مناسب دقایقت نبوده ام
|
|
|
|
|
گویند:
دل به دل راه دارد
بیچاره دلم
سالهاست
در شدآمد سنگین بزرگراهی سنگلاخ
راه به دلی می جوید
|
|
|
|
|
اه ـــــــ...
بگذار بمیرند
شعرهایم
در افق چشمانت.!
|
|
|
|
|
برسجاده ی هجرت
با دلی
دانه دانه
به قامت تسبیحی...
|
|
|
|
|
بعدِ یک عمر که دل بسته ی گیسوی توام
کِی فراموش کنم، طرّه ی هندوی تو را
|
|
|
|
|
ناشادم از دلخستگی ، آلودگی دلبستگی
پرواز می خواهد دلم ، فریاد از وابستگی
اُفتادگی نانِ من
|
|
|
|
|
ناقدی گفت که لحن غزلت غمگین است
مشکل از لحن و غزل نیست دلم خونین است
|
|
|
|
|
..............................
|
|
|
|
|
رویایی دارم رویایی آبی
رویایی داشت
|
|
|
|
|
ناخواسته جدا کردن از یار و سوختن در فراقش.
|
|
|
|
|
کاش دلها، همه مصنوعی
ولی از سنگ نبود!
مغزها، همه کودک
ولی از چوب نبود!
دستها، همه بیپا
ولی
|
|
|
|
|
بهر قربانی شدن ، این عید اسماعیلی ام
بوریایم، به خود آیم فرش کرمانی شوم
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |