سه شنبه ۴ ارديبهشت
|
|
دوباره آتشی شعله کشد بر ساحل حیرت
نگو قلب یخین در تب فتاده از دم وحدت
|
|
|
|
|
برگرد که آرامشِ این دل باشی
|
|
|
|
|
هدف سبز است و آن پیروز باید
که فرداها به از امروز باید
|
|
|
|
|
بـر دامــن گـل ، طـرح تِــمِ خــار زدنــد
بــر چـوبـۀ تــرس ، امــیـد را دار زدنـد
|
|
|
|
|
امروز جهان صدا زند روژينا
|
|
|
|
|
این کاشانه را ویرانه یی ست وقتی که مادر نیست
|
|
|
|
|
من عشق را در کنج چشم مادرم جا کرده ام
خود را رها چون کودکی در دست بابا کرده ام
|
|
|
|
|
بود مردی عاشق مال و منال.
زین سبب او گشت دنبال عیال.
|
|
|
|
|
میان این همه غریبه و آشنا
نمی دانم چرا خاطر خواهت شدم رفیق
|
|
|
|
|
پنجاه و پنج 596
می نوازد پرده ی جـانم چه خوش آواز تو /
پنج و پنجـاهم بُ
|
|
|
|
|
تو خود را سرباز صفر ولایت خواندی
در کلام و عمل مطیع امر ولی بودی
|
|
|
|
|
تابستان بود
ردِ پایی تازه بر سنگفرش هایِ خیابان خودنمائی می کرد...
|
|
|
|
|
امشبی را با دلم سر کن نگارا جانِ من
|
|
|
|
|
پایگاه ادبی شعرناب برای حماسی بیشتر و عشق ورزی نرم تر!...
|
|
|
|
|
ای خدا
دودستم می کند سوی تو پرواز
دلم را میکنم سوی تو دمساز
بیا د ستم بگیر یار دوعالم
ره
|
|
|
|
|
مرا بردی به آغوشت ولی آهی نبود
شاید برای تو این عشق کافی نبود
|
|
|
|
|
مصطفی فرمود و دیدم در تحف
هـرزه بـاشد هـرزگی را فـاش کـرد
|
|
|
|
|
نیامد قاصدک آخر دلم را سر بریدم
|
|
|
|
|
شده ام همچون مترسکی به جالیز
|
|
|
|
|
به بارانی که از چشمم بریزد
دلم نتْواند از رویت گریزد
|
|
|
|
|
بوی نم باران گرفت آرام بوسه از لبت/طعنه به آتش میزند صحرا تن این رویای تو
|
|
|
|
|
خرداد باشد
یا که تیر
بی تو بودن
باکی از
تیر خوردن ندارم...!!
|
|
|
|
|
در باغ لحظه ها،
از بوسه ی شاپرک عشق،
نیمی از گونه ی سبز سیب ها،
سرخ می شود بر روی شاخه،
در ظهر ت
|
|
|
|
|
در محفلی ، سخن ،زِ بشر بود در میان
او از کجا ست؟ بهر چه می گوید، این ب
|
|
|
|
|
صبح از خواب خوش پیش تو بیدار شدم
|
|
|
|
|
از کلاهی که می بافی
خرگوش می پرد
|
|
|
|
|
دلارا مهربانی مهربان است
که دل شمس الشموس آسمان است
|
|
|
|
|
گفتندبدامان خداوند بیاویز
تاسبزشودقلب شقایق دل
پاییز
وقتیکه خدا در رگ وپی های توجاریست
معطوف ب
|
|
|
|
|
مکتب ادبی نورگرایی
شعر پیشرو
شعر سروش
|
|
|
|
|
هر روز به مستی و شبم غم شده بود
تا دیده ز شبنم نم و نم نم شده بود
من بیگنهم جام تو مستم شده بود
خ
|
|
|
|
|
اگر دست خدا دست خدا را برده بالا
|
|
|
|
|
روزی اگر نفس بکشم در هوای تو
در بامداد مشرق پر ماجرای تو
|
|
|
|
|
شاعر شدم که درد پذیراترم کند
|
|
|
|
|
مجنونی را در عاشقی با تو چه حیران دیدم
|
|
|
|
|
سپاس و شکر پرودگار مهربانم در هرنفس و باهرنفس
|
|
|
|
|
نقدی بر شعری از آفاق شوهانی منتقد مریم گمار
|
|
|
|
|
اسیر خسته درمانده در حیات منم
غریق موج معیشت به مشکلات منم
|
|
|
|
|
بستر مرداب من ، یک شاخه نیلوفر نداشت
|
|
|
|
|
می شود ماه شوی در شب من رخنه کنی؟
یا که من دور شوم،پشت سرم گریه کنی؟
دست خود را به سر زلف تو آغش
|
|
|
|
|
بگذشته ز سر آب و امیدوار گریست
|
|
|
|
|
من بهشتم را فروختم.....؟!
|
|
|
|
|
من هفت نفر بودم، نه یعنی درستش این است که ما هفت نفر بودیم!
|
|
|
|
|
داغ از گلوله قصد یاریِّ تبر دارم...
|
|
|
|
|
کینه جایِ مهر اگر در دل نبود
پــایِ عقـــلِ آدمــی در گِـــل نبود
|
|
|
|
|
یه لحظه گره خورد باهم ،
نگاهِ صید و صیاد
|
|
|
|
|
تمام ای کاش ها
دور سرم می گردند
وَ تمامِ افسوس ها وِرد لبم!
کناره تو بودن
یک آرزوی...
|
|
|
|
|
لبی به نغمه گشودن چه لذّتی دارد
|
|
|
|
|
دلتنگم ...
برای خستگی پله های بهشتی قلعه رودخان
نشستن بر حصیری زیر سایه ی درختان سی سنگان
|
|
|
|
|
گل واژه ۲
در هر بهار،
جهان پر از حسرت آزادی می شود
در لحظه ی خیره شدن کرم خاکی،
به پرواز پروانه،
|
|
|
|
|
به من بگویید :ای حکیمان جهان
چگونه؟ گریزی باشداز این محال؟
|
|
|
|
|
ای بی تو دل تنگم شب گرد خیابان ها
چشمان پر از اشکم مانده زیر باران ها
|
|
|
|
|
چنان خستم من از دنیا و آدم هایش که حتی ناخوشم من با انرژی زا...
|
|
|
|
|
اشک هایم دفتر شعری شد اندر زیر پات...
رد شدی بی اعتنا از روی آن، این هم فدات
|
|
|
|
|
حیرانم
سینهکش
به پیچاپیچ خویش
|
|
|
|
|
به شانهات که ندیدم سرم گذاشته باشی
|
|
|
|
|
الهام توو جان تو، زین غیر بجز تو
اصلا که به نا گفته، چه هستیم و چه باشیم؟!
|
|
|
|
|
بید لرزید،
عشق خندید،
...،
حادثه آمد پدید.
|
|
|
|
|
کرده ام گم من ورایِ خویش اصلِ خویش را
|
|
|
مجموع ۱۲۳۵۷۷ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه |