پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
با من از شهر پریشان شده افسانه نگو
|
|
|
|
|
من که میدانم جوابم میکنی
گرچه بی حرمت شدم بازم خطابم میکنی
با دروغ و اشک ریزی آمدی تا بشکند
دل ش
|
|
|
|
|
آنقدرها دنیا نمیارزد
احمدصیفوری
|
|
|
|
|
چرا دل دل می کنی ای دل من
|
|
|
|
|
چه بخواهد آنکه جز تو، به دل آرزو ندارد؟
|
|
|
|
|
می خواستم ببینمت اما جهان تویی
|
|
|
|
|
ای سارقِ دلها !
مرا از خودم بدزد !
|
|
|
|
|
شبیه بغض میترا تو سکوت طاق بستانم...
|
|
|
|
|
آه، آه دستت:
شَعبدهبازیست...
|
|
|
|
|
سلام بانو
دستانم به التماست بلند است.
کی بود سر دیوار غزل ،
آهسته میخوان
|
|
|
|
|
مداد زندگی را با تیزی دندان عقل جویدم
|
|
|
|
|
رفتنت را تنها
زیر سیگاری هایِ داغ دیده می فهمند
|
|
|
|
|
اعتمادچتی
باران چه با صفا بود در آن شب طلایی
در گوشه ای قفس بود با مرغکی حنایی
|
|
|
|
|
شب را با تو به سرکردم و هرصبح تو را...
تو همان دلخوشی هرشب و هر روز منی!
|
|
|
|
|
از چهار دیوار تو درتو
.
.
|
|
|
|
|
عشق را در دکنار عاشق و معشوق نشاندن
|
|
|
|
|
جوان قلبِ جهانِ بیکران است
جهانِ جاودان آنِ جوان است
|
|
|
|
|
اشک میبارد زچشم تا ابد بارانیام
|
|
|
|
|
جان من رفت و از او داغی بر این دل دارم..
|
|
|
|
|
پادشاه آمد بر تالار قصر این مجسم خواب نیست بیداری است! این دوشس لی آنتس اله
|
|
|
|
|
رفتی و تا بیکران آرامشم از دست رفت
|
|
|
|
|
رها بودم از عشق،از بازی سرنوشت
تو گویی خدا این قصه را بد نوشت
|
|
|
|
|
مثل این دامن کوتاه
که به آن پاهای بلند نمی آید
|
|
|
|
|
سروده ای عاشقانه تقدیم به همه عاشقانه های این سرزمین
|
|
|
|
|
تابوتبراهسته تر یعقوب دوران رانبر ازیوسفش دارم خبر
|
|
|
|
|
دلم به غیر تو از این جهان نمی خواهد
مراد خویشتن از دیگران نمی خواهد
|
|
|
|
|
ای رهبر والی مقام ** ای عشق شیعه بر کلام
|
|
|
|
|
اهالی را تَشَر ترسانده بر بیداد میرقصند
|
|
|
|
|
من و این زخمه و این تار،
سه رفیقیم دراین راه
|
|
|
|
|
📌ترانه
م.مدهوش🖤
🎤خواننده : میثم مرزدشتی🍃
🎹اهنگساز: رضا معینی🌸
|
|
|
|
|
من از این زندان بگریزم کجا باید روم؟
هرکجا هم میروم پایم به غربت می رسد !
|
|
|
|
|
دنیای من
پر از صندلی های خالیست
که هر کدام
آواز دلتنگی خودش را می خواند
|
|
|
|
|
خاطراتبوسههایگرمتوبراین لبم
قبلجاندادن بیابابوسه هایآخرت
|
|
|
|
|
کاش امروز
یک بار دیگر
از خیابان رد شوی
تا فال فروش دوباره عکسم را
لای فال هایش به تو بدهد و تو
|
|
|
|
|
عجب چون عقل مردم چشمشان است ...
زبان آتش بود آتشفشان است ...
|
|
|
|
|
خون من ریخت و از دیده به دامان آویخت
که از آنجا تا به گلستان آویخت
چه کند در دل من چشم تو با آن
|
|
|
|
|
تُو طلوعِ بکرِ یک ترانه ای
|
|
|
|
|
ای خدایی که نمی دانم که ای
مهربانی یا تو خشمگین زآدمی
من منم یک زن نماد مادری
دل کف دست لرزد از
|
|
|
|
|
در بین انوار سر بر آورده
از دل شاخه های غول پیکر
در میان
مِه جا مانده در جاده ی خیال
تو را گم
|
|
|
|
|
شب آمد و سکوت غریبانه های من
باران گرفته غربت دیوانه های
|
|
|
|
|
کی میایی
تا به یک فنجان شعر
مهمان کنم تورا؟؟
درهمهمه ی این روزگار
تورا درمیان اشک ها و لبخندها
|
|
|
|
|
تا جوان است و جنون عشق جوان میماند
|
|
|
|
|
تو مرا نگاه کردی خوش و رو به راه کردی
|
|
|
|
|
از میان من رفتی،گویی که همه رفتند
|
|
|
|
|
اولا بولر کی اینسان
اوزون ایتیرمیه
|
|
|
|
|
جان و جانان میشوی تا درد و درمانت شوم...
|
|
|
|
|
همیشه با خودم درگیرم ای عشق
چرا یک چاره بر هجران نباشد؟
بهار آید یقینا بعد سرما
تمام فصل ها بورا
|
|
|
|
|
از کلامِ سر بریده , واژۀ پرپر شکستم
|
|
|
|
|
سرفه ی ضعیف ظروف روی اجاق دلتنگ
صدای موسیقیِ بسیار خسته کننده
تنهایی ام به دیوار تکیه داده
|
|
|
|
|
از ازل چون دیده بر حُسنت فتاد
|
|
|
|
|
تو با زخمهایت مصمم شدی...
|
|
|
|
|
مادر ازعشق بگو
دلم چه بی رحم شده
|
|
|
|
|
خفتگان در کشتیِ مرگ و شَهابی در کمین
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |