جمعه ۳۱ فروردين
|
|
مثل آلودگى آب به گِل ، فهمیدم
از صداى سخن عشق به دل ، فهمیدم
حکم پرواز، نه ، حبس ابدم مى آید
|
|
|
|
|
بر ماسه های نرم تنی دلربا بکش
|
|
|
|
|
می ده گزافه ساقیا تاکم شود خوف و رجا
|
|
|
|
|
گفت
چرا حرف نمی زنی ؟
گفتم ....
|
|
|
|
|
دلتنگ که میشوم ،
تمام انگشتانم غزل نویس تو میشوند...
|
|
|
|
|
دریا این روزها
میزبان هر رنگی...
|
|
|
|
|
هشتاد چنگ تبر،
بر پیکر گل!!!
کدام آتشش بیش؟!
اَیازی از مِی
یا
هشتاد چنگ تبر؟!!
|
|
|
|
|
یک شب به انتظار ،سحر می شود به اشک
چشمان خفته و زار،خبر می شود به اشک
|
|
|
|
|
تیرِ مُژگان در کمانِ ابروان
چَشم آهو پیکرش سرو چَمان
|
|
|
|
|
قد مردم را بکن همسان ما//
پس بزن از قد ایشان در خفا
|
|
|
|
|
وقتی نگاهت را از من دزدیدی
انگشت هایت از پشت ماشه پیدا بود
گلدان های آن پنجره شاهد ما بودند
تمام
|
|
|
|
|
ببند اذین که این دی ماه نماند
|
|
|
|
|
چرا پس فخر این دل یار ما را باعث ننگ است؟؟
|
|
|
|
|
با دردِ کسان شریک و گشتن همراه
جرمی نَبُوَد دَرَش بیاید بد خواه
|
|
|
|
|
آنکس که برمعشوقه ما،عيب گذارد
|
|
|
|
|
از انبوه کاست های قدیمی
هنوز هم
صدای رازآلود مردی
در تن شب می ریزد...
|
|
|
|
|
دلتنگیهایم ناخواسته پَر گرفتندُ رفتند
از مهرِ سکوتِ بر لبانم جَستند
پیِ آنها اشکها جاری شد
...
و
|
|
|
|
|
شب است و تیره بختیها گریبانگیر انسان است...
|
|
|
|
|
چشم ِ من
اقیانوس ِ بی تابم . . .
|
|
|
|
|
فرق دارد عشق تو با عشق های دیگران ..
|
|
|
|
|
قصه میبارد....
به نم غرقاب یکریز اشکهای التماس
مردان غارنشین صبحگاه عروس " هراسان و شرم "
سرخ
|
|
|
|
|
به تبر بگویم که : صدای خسته ی جیر جیرک باغچه ی کوچک پر یاس خانه را مراقب باشد. ا
|
|
|
|
|
داد روحانی به مردم
این نوید :
|
|
|
|
|
آ ن لحظه که عشق من بدل جا کردی
من سوختم و تو باز حاشا کردی
|
|
|
|
|
چرادیگرنمیخندی
چرادیگرنمیگریی
|
|
|
|
|
درزهای جیغ سرداب
خاکهای داغ وداع
|
|
|
|
|
مهتاب دلت
چنان در اوج؛
که نگنجد در قاب
مگر در قاب آسمان!
|
|
|
|
|
با آنکه بر حاجت ما استجاب نیست
حالا دعا به بارنشسته،به خواب نیست
|
|
|
|
|
حتما بخوانید لطفا نظر هم بدید دمتون گرم
|
|
|
|
|
تارک نشین کوی ما آندم رسید بر بام ما
کین چشمه ی صبر و عطا در دل ما خشکیده بود….
|
|
|
|
|
یاران چه میگویید!من خود از این بارَم
هرگام که بردارم .د
|
|
|
|
|
هر کاری کردم اونا رو میدونی
|
|
|
|
|
رفت در نزد شیخ ، تازه مرید ......
|
|
|
|
|
دانه می ریخت / شعر می خواند / و آسمان می گذاشت بالای سر پر
|
|
|
|
|
تویی تمام آنچه در من است، تمام هستی ام
تمام لحظه های من
|
|
|
|
|
گاه با کوشش بسیار ، غزل ساخته ام/
فارغ از هرچه بگویی به تو پرداخته ام/
تو همانی که مرا بر سر ذوق
|
|
|
|
|
ناگهان آمد و چنانم زد
که شدم لِه به سانِ لیمویی
|
|
|
|
|
انگار حرصم را تو یکـجــــــا در میاوری
|
|
|
|
|
ای آدم آفرین بزرگ
ای حوا پرور سترگ
|
|
|
|
|
دور از تو گلم پژمرد عمرت به سلامت باد
گشته پرو بالم خرد عمرت به سلامت باد
با طعنه ی یک دنیا می سو
|
|
|
|
|
آهااااااااااای مردم
من نمیتوانم بلند شوم
|
|
|
|
|
عطشان عشقی چون خون رزان نابم
سبویم تهی زباده محزون آن ش
|
|
|
|
|
شاعری بود که بعد از تو به جایی نرسید
|
|
|
|
|
به نام او که اوست
چه خراباتی ام امشب... به کدامین گنهم
پی می خانه و می ،بی می و ساغر چه کنم
.
|
|
|
|
|
شعری از:صالح بیچار(شاعرمعاصرکرد)سلیمانیه-عراق
ترجمه:خالدبایزیدی(دلیر)ونکوور-کانادا
«روزه»
به پیش
|
|
|
|
|
به اوج نام نامیت بی تاب شدم
چو خاک شرمسار چهره آب شدم
|
|
|
|
|
Perplexity
He describes stunned stay
Because there is no sea in a small dish
|
|
|
|
|
حافظ بیا که مرغ چمن خسته شد ز یار
///گل عهد خود شکست چه رسمیست روزگار
|
|
|
|
|
و فریادی که می میرد درون سینه...
|
|
|
|
|
گر روزی تو را بیینم ، چشمانت را دینم قرار میدهم
کلمات احساسات من است
احساساتی که از قافیه چشما
|
|
|
|
|
من پُرم
از حسرت
از آه
از دردناک ترین صفتها
|
|
|
|
|
دلم فریاد میخواهد، فریادی به وسعت ریزش بهمن... درست وسط خرداد
|
|
|
|
|
عاشق شدیم وجمعه ای دیگر قرارمان
آقا به سر رسیده ببین انتظارمان
|
|
|
|
|
در میان بند تو افتاده ام ای مهربان
جلوه ای همچون تو زیبا من ندیدم در جهان
|
|
|
|
|
با اینکه دلم اسیر دستانش بود
اما نگران عهد و پیمانش بود
|
|
|
|
|
آه از چاه دلم ، رو به تباهیست ببین . . .
|
|
|
|
|
دلا بادلبرت هم گفتگو کن
زروی عجز روئی سوی او کن
|
|
|
|
|
آلوده بود هر جا دامان بی وفایان ..
|
|
|
|
|
ترتيل مسخ شده ى آيات
خط...ممتد...سكوت
|
|
|
|
|
افتاده ام از اوج ِ دنیای جوانی ها
|
|
|
|
|
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
ترمه پوش تو شدم خواب کجا؟ تاب کجا؟
چون پلنگی بر زمین، روی مهتاب کجا؟
تا سَحَر غرق مِی
|
|
|
|
|
دیوانه شدم در طلب آلبالو .....
|
|
|
|
|
چطور ممکن است تو با لبانی آغشته به همان رژ لب...
|
|
|
|
|
زجه نا امیدی است
گریه کودکی نیست
در باد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۴۶۱ پست فعال در ۱۵۴۴ صفحه |