پنجشنبه ۹ فروردين
|
|
در کرشمه یا که در شهناز میرقصانیم؟
|
|
|
|
|
چه تاجی زدی بر سرم زندگی
به غیر از مصیبت به جزء بندگی
|
|
|
|
|
هر که را دیدم به سر سودای یاری داشته
|
|
|
|
|
تو شدی جفت و من آن عنصر تنهای غمم
|
|
|
|
|
بر در میخانه افکندم قبا و شال را
رهن مخموری نمودم جمله جان و مال را
....
|
|
|
|
|
دردت به جانِ جسمِ پلاسیدهام عزیز
|
|
|
|
|
♥️بر این حس و بر یار صد آفرین♥️
♥️بر این عشق و بر آن رخ و بر جبین♥️
|
|
|
|
|
مادری گم کرده طفلش زیر باران
میجوید اور را به اشکی به (بهتر) ز باران
|
|
|
|
|
سینه ات بادا ب دور از خیالت
شدم سرگشته و سودای دیارت
|
|
|
|
|
در عَجَب هستم از این چرخِ گذر
گاه خیرت می دهد گاهی که شر
|
|
|
|
|
در انتهای این راه، من ماندهام و تباهی
که مملو از درد است در این سیاهی
در گردابی بیپایان گرفتارم
|
|
|
|
|
در مورد اسکندر مقدونی و حمله به پرسپولیس که با استفاده از صنعت ایهام به جای عاشق و معشوق در این رباع
|
|
|
|
|
با عشق صدای تو شنیدمْ گِره آغاز شد
فَرشِ تو بافتم و چهره هم پَدیدار شد
دستم به هر تار چه قشنگْ تصو
|
|
|
|
|
با همه فرزانگی آخر فریبم دادهاند
آنچه سهمم بوده را دست رقیبم دادهاند
|
|
|
|
|
بود عید مبعث محبان مبارک
بود جشن زیبا فراوان مبارک
|
|
|
|
|
خبرت هست که من دلبریدم از عشق
یا که از یاد بردم ، همه ی خاطره را
تو نخواستی بم
|
|
|
|
|
ستم بر خود چرا کردی حذر کن
به شیطان درون خود نظر کن
زمان تنگ است و انجام آید آخر
|
|
|
|
|
میتونیم بشیم یه الگو
بدون هیچ حرفُ جادو
|
|
|
|
|
روز مبعث نقطهی پرگار در تاریخ بود
|
|
|
|
|
این روزهای سرد پاییزی
بیاد خش خش برگان زرین
در خانه محصور نشسته ام
|
|
|
|
|
معیشت به گاهی برآورده خون
|
|
|
|
|
✍️ ترانه : م.مدهوش✨
🎧دکلمه: بانو هستی احمدی🌟
|
|
|
|
|
همین قرآنِ روو طاقچه
بوی نمدارِهمین خاکِ توو باغچه
همه ارزش اند برایم
|
|
|
|
|
می رود ،گویی که جانم از جان میرود...
|
|
|
|
|
خاک زمین درگیر یک جنگ روانی است
|
|
|
|
|
تو خالقی زمین بر عدل سا ختی
در شش جهت وادی بر انگیختی
دایره
|
|
|
|
|
به نام خداوند عشق و آفرینش 🌟
|
|
|
|
|
بهار،
درِ خانه یِ
بی یار را نزن
چون
همدم ندارد صاحبش
با عطرِ تو دلتنگِ
عشقش میشوَد.
آگرین_یو
|
|
|
|
|
یک نفر روشنایی های شب را چیده است...
|
|
|
|
|
پیشانیِ خود را به ریا می سایند
هر سال به خانهِ خدا می آیند
|
|
|
|
|
فرقی ندارد؛
غبار باشد
یا مه!
|
|
|
|
|
نفرین تورا ای روزگاری کزمن و ما خسته ای
دروازه های شهر را بر عشق و رویابسته ای
شنزارکردی بحر
|
|
|
|
|
شده ام غمزاده ی تکیه به دیوار امشب
|
|
|
|
|
ای کاش بدانی تو مردانه شکستن چیست
زرین_پاشاکی
۱۴۰۲/۱۱/۱۰
|
|
|
|
|
من ماندم و یک کوچهی بنبست پس از تو...
|
|
|
|
|
تن من گرمی آغوش تو را می خواهد /شامه، عطرینه ی تنپوش تو را می خواهد
|
|
|
|
|
شدم تسخیر چشمانی که سحر انگیز و یاغی بود /لب تو هم صحراهاست ، تو غارتگر چه میخواهی
|
|
|
|
|
عشقی که در آن پر شود از ناله و خواهش
گمگشته شود در تن آن مهر و ستایش
|
|
|
|
|
برایت بار دیگر نقشه دیدار خواهم چید
|
|
|
|
|
بنام خدایی که فرد آفرید
مرا در بیابان چو گرد آفرید
خدایی که تنها در این روزگار
شکست و غم و روی زر
|
|
|
|
|
حجاب تو
کلاهی ست
بر سر گل ها
|
|
|
|
|
چو جان با عشق در آمیزد ، به دل طوفان بر انگیزد
|
|
|
|
|
عقل در دامانِ داغِ عشق کامل می شود ..
|
|
|
|
|
آنکه فکر مردم بیچاره و در ویش نیست.
|
|
|
|
|
درمیانِ جبهه ی جنگِ میانِ عشق و نفْس
|
|
|
|
|
چقدر توو صدات قشنگه، لحنِ آزادی
|
|
|
|
|
بازم صدای باد و نم نم باران گوشم را نوازش می کند.
|
|
|
|
|
وقتی به حسرت های رسوب کرده ی دلم فکر می کنم ،
عشقت در دلم تهنشین می شود.
کاش هرگز از دلم عبور نم
|
|
|
|
|
_روی تمام زخم هایم
کتاب خواهم گذاشت...
|
|
|
|
|
۱- با تقلا ... تو همین ظرف
۲- بی ریا بگو عبوسم
|
|
|
|
|
رویای منی ...
خواب منی ...
عشق منی تو...
هر لحظه به یادت...
چه کنم تاب ندارم...
هرگاه به عش
|
|
|
|
|
اشک اید از تنور غم به دل
میشود احوال دل این سان کسل
نوحه خوانی کردن بر احوال زار
شور از د
|
|
|
|
|
افسوس پس از پریدنم می آیی
|
|
|
|
|
عمریست در واپسین ،انزوای تاریک پنجره نشسته ام
که شاید روزی تو باز آیی .
عابران خسته ی شب نشین ،آن
|
|
|
|
|
بر خود پیچیده ام،رویایت را...
|
|
|
|
|
در این غروب طلایی به سوی خانه روانم
روانه ام که خودم را به دلبرم برسانم
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۹ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |