سه شنبه ۴ ارديبهشت
|
|
جایی که
غزال ها ی خمود می ایستند
تا بزهای چلغوز
به خطِّ پایان برسند،
|
|
|
|
|
من از هر جمعه می ترسم من از دنیای بی فردا
من از تلخی بی پایان درین انبوه از غم ها
|
|
|
|
|
باهاری و لبخند بزن چالِ تو بینُم...
|
|
|
|
|
ی حرفای نگفته / می سوزونه چشامو
به بیداری شبهام / به بغض تو صدامو
|
|
|
|
|
رفتی که از آغوش گرمت طرد باشم
|
|
|
|
|
چشم شب دلبری به چشمروز سلام کرد
|
|
|
|
|
در هر بیت این شعر به یکی از اصول دین مبارک اسلام اشاره شده است.
|
|
|
|
|
روزی
در پهنه این آسمان گرفته
از ابرهای پوشالی
سوار بر بال مرغان سرمست
از امید آزادی
بر فر
|
|
|
|
|
دیدار به قیامت
کنار حوریان بهشت...
زپلشک یا سپلشت؟
خوشخیال نباش!
میخورمت
بههمین زودیها...
|
|
|
|
|
دیدار یار بی وفا دیدار خوبی نیست
یاد و مرور و خاطراتش کار خوبی نیست
|
|
|
|
|
بنام خدای سرمد
امام آمد امام آمد
همان مرد همام آمد
به
|
|
|
|
|
تا کی در این دیار باید غزل سرود
غمگین و بی قرار باید غزل سرود
|
|
|
|
|
زندگی انسان پر فراز و نشیب است و انسان باید از این مسیر بیاموزد.
|
|
|
|
|
آن سان که پرنده بال و پر میخواهد
|
|
|
|
|
... تو، شهید جنگ بیولوژیک شدی و من، سوگوار مرگ خورشید...
|
|
|
|
|
مست چشمانت. 571 عاشقانه. عارفانه
عاشق شدهام یارا ، بر زلف پریشانت
من مست وغزل خوانم ،بینم رخ زی
|
|
|
|
|
قسم خوردی به وجدان و خلوصت
به جان بچّه ی ناز و ملوست
|
|
|
|
|
یه کفش کهنه ؛یه کت پاره؛ پسر به تن داشت.....
|
|
|
|
|
مـردان حق مَرام عدالـت به پا كننـد
بر حكم حق و عدل و حقيقت وفا كننـد
م
|
|
|
|
|
آخرین مرتبه کی خنده به لب داشته ای؟
|
|
|
|
|
دوستت دارم هایم
تمامی ندارد
آنگونه که
اقیانوسها
|
|
|
|
|
برشی از دلنوشتهی دختری که قاتل توست
|
|
|
|
|
سرسام گرفته دلم
بر دستِ پُر از خشم اش
صمصام گرفته دلم
|
|
|
|
|
بشکستُ وفا مانده زدل دردِ نبودش
ویرانه چنین کرده مرا رنجِ نبودش
|
|
|
|
|
زن
در ذرات سرگشتگی
به سینه ی اسب دست می کشد
که بایست
|
|
|
|
|
کنج خیابان دیده بودم دختری را که
با کفش های کهنه اش گُل می فروشد باز
|
|
|
|
|
قاف قلبم را گرفتید و لبم را دوختید
|
|
|
|
|
دختری هستم که لبخندم حرام...
|
|
|
|
|
مادرم یکریز دعا میکند،
پدرم دائم سکوت...
|
|
|
|
|
از خود می ترسم
از تو
از او
از ما
از شما
از آنها
از زندگی بیشتر
از زندگی در یک کومه ی تاریک
ا
|
|
|
|
|
رسان پستـچی برای دهخـدا این پُست و پیغام :
بگو معنی کند ، زین پس ( عشـق یعنی دلارام )
اگر خوشر
|
|
|
|
|
شعر در باره شایعه پراکنان بی جدان میباشد
|
|
|
|
|
فرهنگمان دزدیده ان
بر ریشمان خندیده اند
|
|
|
|
|
وقتــــی که نوازشگـــــرِ دستانِ تو باشـــــم...
بی پرده ترین سوره ی چشمانِ تو باشــــــم...
|
|
|
|
|
در سکوت
دست در دست تنهاییم می گذارم
هر دو با هم
شال وکلاه می کنیم
|
|
|
|
|
دریا فقط پسمانده ای از اشک ماهی هاست
|
|
|
|
|
سنگ خارا را زبان گفتگو با جان شیدا نیست
نا سزاواران محنت را هوای خنده پیدا نیست
|
|
|
|
|
راه را بی نقشه وبی رهنما
گرروی گم می کنی ای آشنا
مانع موجود در هر جای شاد
|
|
|
|
|
ای شقایق
چشمانت را در دیار باران خورده کدام شاعر به ودیعه گذشتی
|
|
|
|
|
ای جفاکاران بترسید از کمین
از جفا بر مام خود این سرزمین
حق مادر
|
|
|
|
|
بوسه ات را من نخواهم ، اشکِ من را در نیار
هر چه میخواهی جفا کن ، می روم تا پای دار
|
|
|
|
|
شاعری سرم داد کشید!
که چرا از زلالی اب می گویی!
|
|
|
|
|
تمام تنم آغشته است به غم
انگار تمام غم ها حمله آورده اند به من
|
|
|
|
|
گفتی برای ساحلت قایق نبودم
هرگز نماندم پای تو عاشق نبودم
اصلن به حال من دلِ عالم نمیسوخت
نقاشی
|
|
|
|
|
بسوز ای دل، که جان افروزِ دل پرور، نمی آید
من از دیروزِ بی پایان پریشان تر، نمی آید
بِگِریَم من بر
|
|
|
|
|
هر زمانی دل هویدا میکند دردی درون را
پس پدید آرد نبردی، مرز عشق و یک جنون را
|
|
|
|
|
مثل تو خوبرویی جای دگــر نباشد
زیبایی شب از توست بهر قمــر نباشد
در حسن تو سرودن ، وزن و سخن فر
|
|
|
|
|
پدرها می روند یک یک به نوبت
|
|
|
|
|
مرا عشق علی در د ل چه کوهی سبز و خرم با صفا باشد
|
|
|
|
|
در نگاهم روی تو سرگشته ام سازد مدام
|
|
|
|
|
من آن خفته به خواب غفلتم که
اسیر گاه و بیگاه خیالم. ........
|
|
|
|
|
تاريخ مي شود ، تكرار پشت هم.....
قانون بهانه است ، صادر شده جواز ؟!!
|
|
|
|
|
حال من خوب ترین حال جان است اگر
تو کنارم باشی........
|
|
|
|
|
من شاعر درباری ام دربار مولانا علی
هر روز رزقم میرسد از دار مولانا علی
خوردم زمین ، با یاعلی بر
|
|
|
|
|
یک پسربچه ی تنها و یتیم ،
|
|
|
|
|
گفتـار سليمان كه زِ اسرار نگيـن است
اسرار خـدا بود و زِ دوران قديـم است
|
|
|
|
|
همه گلهای تو گلدون
همه آواز قناری
همه شنهای بیابون
همه لحظههای خندون
همه باد بهاری
|
|
|
|
|
برشی از دلنوشتهی دختری با عطر میخکهای صورتی
|
|
|
|
|
بنالد این دل که ناله دیده است
|
|
|
|
|
من تو را در سکوت نت ها جای داده ام
|
|
|
|
|
در اوج انزوا
در پس آفتابی سرد و خموش
پروانه ی کوچکی
به میهمانی شعرهایم آمده بود !
من از تو مینو
|
|
|
|
|
بی سر و پا شدهام مست تماشا در تو..!!
|
|
|
|
|
صدایت که می ریزد به خانه
جنگهای زیادی اتفاق می افتد!
|
|
|
|
|
بر گور تمام رفتگان زن سنگی
از دغدغه های خود زنی آهنگی
یک لحظه سکوت بر سرخاک بمان
با طعنه به دل
|
|
|
|
|
قصوربادصبــــایـاکهکممحلیتــو؟
بهشوقوصلتودادمبهراهصدپیغام
|
|
|
|
|
دختری بود که از غصه و ازبیماری
هیچ کس را نشداز اوکه بپرسد حالی
عاشقی داشت که از غصه به خود میپیچید
|
|
|
|
|
پدری پر زد و رفت ،خانه ای خالی شد🥀
شمع کاشانه فسرد،اشک من جاری شد
|
|
|
مجموع ۱۲۳۵۷۷ پست فعال در ۱۵۴۵ صفحه |