جمعه ۱۰ فروردين
|
|
خواب دیدم که کسی عاشق و دلدارم کرد
از غم عشق چنان گفت که بیدارم کرد
|
|
|
|
|
قلم بنویس دستم را بگیر امشب و غوغا کن
هزاران راز پنهان را قلم ! امشب هویدا کن
|
|
|
|
|
تكيه گاه انتظارش در خم ديوار بود،
|
|
|
|
|
بهاری کن روزگارم را
سبز کن خاطرات خشکیده قدیم را
|
|
|
|
|
ایستگاهی سرد و متروکم، های هایی منتشر در باد
|
|
|
|
|
راست میگفتند:
زمین که میخوریم , بزرگ میشویم!
|
|
|
|
|
سرم درد ميكند
مدتهاست كه سرم بر روي شانه هاي مهربانت جاي نگرفته است
|
|
|
|
|
در روز آشنایی من با تو شد پدید........
|
|
|
|
|
گاهی سخن گفتن به ضرر انسان تمام می شود
|
|
|
|
|
هیچ کس فکری برای مردم تنها نکرد
ازدحام بیکسی را یک دل غمخوار کو
|
|
|
|
|
دوبیتی تمام ردیف: چه خواهد گفت با من؟!
|
|
|
|
|
آسمان لرزید وقتی خانهام آتش گرفت
عرش میگریید وقتی خانهام آتش گرفت
در هیاهوی چهل نام
|
|
|
|
|
کوچه های شعر من دارد هوای آسمان
بر تنش هر قافیه باشد ردای آسمان
می سرایم شعرهایی سبز در گوش ش
|
|
|
|
|
اندیشه ی خود ،خـیال خـود نو بکنیم
|
|
|
|
|
نمی خواهم
همچو مرداب ساکن
|
|
|
|
|
این شهر با همه ابعادش
شبیه دالانی است که هیچ
که پوچ
|
|
|
|
|
بیانیه ای صادر کن خدایا
که از امروز مرگ آزاد است
|
|
|
|
|
می شود
درجای نفرت عشق کاشت
روی زخم آیینه
یک گل گذاشت
میشود این غصه را تنها نخورد
|
|
|
|
|
غزلی از عشق می سرایم ولی درهمین اولش مانده ام
|
|
|
|
|
در میکده و صومعه و منبر و مسجد/
هم ساقی و هم زاهد و هم شیخِ جهان است
|
|
|
|
|
نه از چینم نه از رومم نه از زنگ
نه از ترکم نه از بلغار و افرنگ
|
|
|
|
|
آتش شد و در خرمن زلفش بگرفت/
هر بوسـه که بر آن لب تبدار
|
|
|
|
|
لحظاتی که با خودم هستم
منتظر می شوم بیائی تو
|
|
|
|
|
یا رب مددی فرما ، این بنده ی مسکین را
پاک از گنه اش کردان، این باطن چرکین را
|
|
|
|
|
بود در ذهنم آدمی برفــــــی
که کلاهش به رنگ گل قرمز
|
|
|
|
|
بسی قصه در این سربسته راز است
دو
|
|
|
|
|
تقدیم به مدیر شایسته و مهربان سایت و همه دوستان گرامی صفحات شعر ناب
|
|
|
|
|
دراین شب جدایی هوای گریه دارم
ابری شکسته در من بگذار تا ببارم
نشسته بر نگاهم تمام خاطراتت.....
|
|
|
|
|
هلـه ای هـمسفران باز بهـارآمده است
رمقی تازه به انـدام شجـارآمده است
رهد از قید برودت تن سرما
|
|
|
|
|
نگاه تو/پیچید بر اندام من/پیچکی شد/دور/قالب من
|
|
|
|
|
این نخستین نیمایی من است نمی دانم خوب شد یا......
سپاس از یاری سراینده گرامی خانم صدف عظیمی
|
|
|
|
|
بگذار که این مهلکه بازار بمیرد
|
|
|
|
|
ودر این بی قلبی
ذره ای نور
|
|
|
|
|
خار از بن كنده ام در دست باد
دست بادم تا كجا گر سر نهاد
|
|
|
|
|
در سکوت شب تیک تیک ساعت ، فریاد زمان است
چهره پیر و موی سپید ، حاکی از سیر جوان است
|
|
|
|
|
کاش می شد شعر گفت و اشک ریخت
|
|
|
|
|
حتی اگر مثل شاپور
"خودکارم را از واژهها پر کنم"
شنیده نمیشوم
|
|
|
|
|
جنگ دیدم
این همه نیرنگ دیدم
جای دل درسینه ها من سنگ دیدم
خواستم هجرت نمایم پای خود را لن
|
|
|
|
|
باز دل درسینه ام پر می زند
عشق مولا حلقه بردر میزند
عشق مولا بال پرواز دلست
زین جهت شیدا دل
|
|
|
|
|
ماه نیمه شب نقره ای
لباس خوابت پر از ستاره
کهکشان چشمانت
پر از نور
|
|
|
|
|
دل به هوای روی تو به احترام می شود
|
|
|
|
|
لبانت وعده گاه کوی عشق است /// دهانت غنچه ی خوشبوی عشق است
|
|
|
|
|
غافلان آیهی تطهیر خدا را نزنید
شعلهی کینه به کاشانه مولا نزنید
حامل وحی بر این خانه
|
|
|
|
|
بر چنـبر گیـــسوئی دل ، شـــد پرپر و پر نگشودیم
|
|
|
|
|
سلام بر تو که رویت جمال زیباییست
|
|
|
|
|
آخرین
حرف دل من
این بود
عاشقانه
دوستت دارم
|
|
|
|
|
شعری از:خالدبایزیدی(دلیر)
«غم»
درین جا!
همه چیزروبه راه است
هیچ چیز کم ندارم
تابخواهی
|
|
|
|
|
در پيش آب مردن آيا مقصر آب است؟
|
|
|
|
|
بگذارید
همه فکر کنند
زنی که پشت این شعر ها نشسته
زن ساده وساده اندیشی ست
|
|
|
|
|
خانه را با یاد تو هر روز جارو می زنم
رخت نو می پوشم و یک عطر خوشبو می زنم
|
|
|
|
|
می کنم بهت ، هر صبحی سلام
دوس دارم باشی ، تا پیشت بیام
درد من تویی ، می خونم تو رو
دردامو ک
|
|
|
|
|
یگانه ای گل زیبای من...
نبضم به شماره شد برای دیدارت...
|
|
|
|
|
امشب به ياد خاطره هامان قدم زنان
برگردو پيش اين دل تنهاي من بمان
|
|
|
|
|
چین زلف شکن اندر شکن اندر شکنش
می کشد جان مرا جانب و سوی وطنش
|
|
|
|
|
عاشقانه هایم را باد برد
همان روزی که
دفتر خاطراتت
در هوای بی تو بودن به بی برگی نشست...
|
|
|
|
|
اگر آن کٌرد کلهری بدست آرد دل مارا
به تار مویش کنم جان
|
|
|
|
|
شعرم همه دلتنگی...اینجا تو نمی یابی
یک مصرع شادی را در متن غزلهایم
|
|
|
|
|
بخوان و ببین پدرانمان چه پر دانش بودند.داد بیداد
|
|
|
|
|
رنجشي هر كس رساند سوي انسان ها خطاست
گرچه جنگ و كينه از روز ازل همراه ماست
|
|
|
|
|
برگ درخت عشق من می ریزد انگار
دارم ز تو یک قاب عکس برروی
|
|
|
مجموع ۱۲۲۹۷۸ پست فعال در ۱۵۳۸ صفحه |