شعرناب

کافه‌ی زندگی

به اون امیدِ خسته به اون عزیزِ دلشکسته بگو
توی کافه‌ی زندگی باید از پای میزی که وفاداری سِرو نمیشه بلند شد؛
آدم باید خودشو از دنیای اونایی که لیاقتِ حضورشو ندارن شیفت دیلیت کنه وگرنه توی اوجِ بهارِ لبخندش؛ ماشه‌ی پشیمونی به قلبِ خوشبختیش شلیک می‌شه... ‌

زندگی توی تک تک اکسیژنایی که ریه‌ی امید رو پر می‌کنه جریان داره؛‌
توی بذرهایی که یه روز با خاک یکسان شدن اما از اون انتظارِ تاریک شکوفا شدن و زیرِ چتر آسمون به قدکشیدن ادامه دادن...‌‌ زندگی توی نفسهای خواب‌آلودِ درختای دلتنگِ قرارهای عاشقانه هنوز ادامه‌داره،‌
بگو قرنطینه کنه خودش رو در برابر ویروسی که مثل انگل، خونِ عشقشو می‌مکه و تنفسش رو پر از دلتنگی می‌کنه...‌

بهش بگو باورِ ترک‌خورده‌ش رو همون خدایی که هرکسی با هر دینی باورش داره برمی‌گردونه... ‌
و شعر سهراب حتی توی رگهایِ کویرِ دنیای بی‌عشقیِ این روزا جریان داره
#تا_شقایق_هست_زندگی_باید_کرد ...‌
#تقدیم بههمه‌ی اونایی که گیرِ آدمی افتادن که لیاقتشون رو نداشت... ‌


0