شعرناب

هریک از ما رسالتی داریم

هریک ازما رسالتی داریم
هر کس با مقصود خاصی از سوی خالق مهربان به این دنیا قدم میگذارد. او باید به آن هدف برسد .
پیامی هست که باید ابلاغ گردد ، کاری هست که باید به اتمام برسد. تو تصادفاً در اینجا نیستی . از روی هدفی به اینجا آمده ای . مقصودی در پس این بودنت در کارست. کل هستی قصد دارد کاری را از طریق تو به انجام برساند.
یک چیز اساسی را بیاموز: به هرکار مجازی که دوست داشتی وعاشق انجام دادنش بودی ، دست بزن و هرگزطالب قدرشناسی وپذیرش دیگران نباش، که این گدایی است. مجازبودن هرکاررا ازفطرت درونیت بپرس ، او هیچگاه به تو دروغ نمیگوید . هیچگاه گناه ، مورد احترام هیچ فطرت پاکی نبوده و نیست و نخواهد بود.
انسان مقدس، انسانی معمولی است که به زندگی معمولی عشق می ورزد، و به هر چه دست میزند قدسی میشود. نه از اینرو که به کارهای بزرگی مبادرت میکند، بلکه هر کاری میکند، آنرا بطرزی عالی انجام میدهد.
روح شعرهنگامی پدید می‌آید که هنرمند درهنرش محو شود . او دیگر جدا ازهنرش نیست .
وقتی نقاش بدون حضور خویش نقاشی کرد، حتی از امضا کردن آن اثر، احساس گناه میکند چون میداند نقاشی اش کار او نیست . حتی اگر آن نقاشی کار او هم باشد به خود مغرور نمیشود چون میداند نیروی خدادادی اش اثری بوسیله او خلق کرده ، وگرنه او چیزی از خود ندارد . کافی بود که درحین خلق اثرش دیگر نفسی نیاید یا دستش بی رمق شود و فلجیِ اعضاء ، او را از ادامه کار بازدارد .
و انسان فهیم، میداند که وجودش مسخر آن نیروی خارق‌العاده ایست که هیچگاه ، به ضعف کشیده نمیشود و هیچگاه نمیخوابد.
و این تجربه ی تمامی هنرمندانِ به واقع بزرگ دراعصار متمادی بوده است : احساس در تصرف بودن، در تسخیر بودن . هرقدر هنرمند برجسته تر باشد این احساس در او واضح ترست.
درونمایه های افکاریِ اشو


0