شعرناب

سفر نوستالژیک(قسمت دوازدهم)

سفر نوستالوژیک
(قسمت دوازدهم)
🌿🍂🍀🍁🍀🍂🌿
بعد خودش نامه شو خوند گفت: پس چرا اسمی از خودمون نبردم ؟!
خلاصه کلی خندیدیم برای این عاشق حواسپرت.
بعد چند ماه جشن مفصلی گرفتن و رفتن سر خونه زندگیشون، خدا رو شکر تا الان هم عشقشون پایداره. چیزی از عروسیشون یادم نمیاد، آخه خیلی کوچیک بودم. ولی عکسای عروسیشونو که می بینم تو ذهنم اون روزو به تصویر می کشم. یه عروس کوچولوی خوشگل، خوش اندام، با لباس سفید توری، شیفونی که پر از غنچه است، دست کش های سفید و کیف پولی که با یه زنجیر طلایی تو دستشه. لب و لپهای قرمز مثل عروسک ، موهای مشکی بلند که زیر توری با حرکت عروس خانوم ناز میکنن و می رقصن. دومادم یه جوون قد بلند با کت وشلوار آبی، سیبیل و موهای مجعد...، قدیما سیبیل داشتن برای مردها خیلی مهم بود. یه جورایی نشونه ی مردونگی می دونستند.
اونوقتا مثل الان آرایشگاه زیاد نبود. یکی از همسایه هامون که آرایشگر بود آبجی رو برد خونه ی خواهرش، اونجا آرایشش کرد. بعد دومادم با پیکان سفیدی که اجاره کرده بود و روی کاپوتشو با روبان صورتی تزیین کرده بود رفت دنبالش. هنوز طرفای ما فیلمبرداری و آتلیه مد نبود. داداشم با دوربینش فقط عکس می گرفت. ارکسترم نبود. موسیقی محلی با سازهای سنتی مثل ویالون، تنبک، ناقاره، ساز...یه نفر هم ترانه های محلی از استاد ناصر مسعودی، استاد فرامرز دعایی و مرحوم استاد فریدون پوررضا و... می خوند.
همه دور تا دور حیاط واستاده بودن، خانوما هم با لباسای محلی رنگی پشت سر هم رقص می کردن، پدر و مادر عروس و دومادم شاباش می دادن، عروس و دومادم میومدن وسطشون، اونام همه ی شاباشاشونو می دادن به عروس و دوماد، میوه و شیرینی هم فت و فراوون بود.
یه رسم دیگه هم داشتیم که برای عروس و دوماد چای دو رنگ میاوردن، دوماد یه پولی به کسی که چای رو آورده میداد، بعد عروس و دوماد چای هارو بهم می زدن و میخوردن.
راستی چای دو رنگ بلدید درست کنید؟
اول یه کمی آب جوش توی استکان می ریزید بعد شکر زیاد می ریزید و بهم می زنید، بعد آروم چای رو می ریزید، چون شکر زیاده، آب جوش غلیظ میشه، نمیذاره چای بره ته استکان و با آب قاطی بشه.
غذای جشنامون اون وقتا مثل این روزا چند مدل با تشریفات عالی و دسر و نوشیدنی های مختلف نبود. غذاهای سنتی و خوشمزه عروسی ها فسنجون، قیمه وشیرین خورشت بودن... به به اونم روی آتیش پخته می شدن با عطر و طعم خاص و بی نظیرشون.
پایان قسمت دوازدهم
#سمیرا_خوشرو_شبنم


0