شعرناب

به صلابتِ کویر

به صلابتِ کویر
کویربی انتهایی که با بیشمار دانه ماسه شکل گرفته بود، تنِ تب دارِ زمین را میماند که انگار زیراشعه ی خورشید جان میداد ، جان دادنی به زجر. با بادهای بی آرامشی که یک دم هم ، او را آرام نمیگذاشت . حرارت داغ و توانفرسای خورشید وباد موذیِ صحرا، آن بدن عریان ولو شده بر روی زمین را با شلاقی از خشم ، می آزرد و تنها نمیگذاشت تا لحظه ای در درد خود بیارامد . بگونه‌ای که حتی برای مردن نیز وقت نداشت
ساقه های تک درختهای زمختِ کوتاه ، بریان شده ولی پا برجا و مقاوم و خستگی ناپذیر، گرچه بندرت در آنهمه هیچستان دیده میشد ولی تنه های سیاهشان همچون نیزه هایی فرورفته در تن عریان زمین را میماند وهمه اینها ، ضربه خور بادها وطوفانها و گردبادها.
و اینهمه درد ، براستحکامشان می افزود که در تبلور زندگئی اینچنینی ، جان سختی و روحی سخت تر و مقاوم تر را باید .
به این دلیل است که دشتهای پرگل و بوستانها و گلستانها ، گلها و نهالها وحتی درختان، چه زود در مقابل بادهایی بمراتب کم توان ترازآن میشکنند وبرزمین میافتند،چون عبورِگهگاه طوفان، ازمیانۀ اندام لطیفشان مجال زمخت شدن را از آنها گرفته و آنها که به آرامش خو کرده اند همیشه ضعیفترند.
کویر قرنهاست که در زیر آنهمه تازیانه طبیعت هنوز نمرده و زنده است.
درمیان آنهمه خشونت طبیعت چنان قوی شده که حتی آنهمه طوفانِ شن ، چشمهای کهن اش را نیز نمی آزارد و آموخته که حال که مشیت اش ، بودن در آن سختزارهاست پس چه بهتر که پرصلابت تر جلوه کند ، اگرچه از دور، جسدی درحال احتضار را مانَد .
بهمن بیدقی


0