شعرناب

دو نیمچه نقد

کوتاه نویسی می تواند کاریکلماتور را هم شامل شود که شماره 5 و 3
را بی نگاه به آن مطرح شده مختصر می کارد ریز البته:
در قمار گیسویت
تا شانه دل را باختم....
آنچه می سرایم
از پریشان حالی ست
نقص سجاوندی سبب ساخت یک ترکیب اسمی
اضافه اختصاصی می شود پس این نقص کارنده است.
ابهام آفرینی واژگانی نامطلوب.
دوم
اگر بنا را بر آگاهی کارنده بگذاریم
از نظر مفهوم سازی کاشته دچار اشکال می شود.
چگونه: با توجه به محتوا
عاشق وقتی دل می بازد فقط تا شانه یا همان کتف نمی بازد
( انتقال سنس منفی در آن موجود است) بلکه از پای تا سر است
که به یار می بخشد.....
دچار نوعی تکرار بی تناسب بسبب واژه قمار هم می شود .
2_گاهی که از شوق گونه ات
تب دار....
آن گونه می سوزم
که آتش( تب) می دهد ، حاصل تب عرق کردن...آبم.
( این مفهوم در آثار قدما بسیار آمده ...خواجوی کرمانی.صائب تبریزی.
نگاه ساختی:
در کل این یک جمله واره قیدی ست ( نوع زمانی)
نمای زیرین آنگونه که کآرنده آورده.
گاهی که از شوق گونه ات آنگونه تب دار می سوزم ( جمله واره وابسته)
که آتش، می دهد آب ام.(جمله پایه)
خطای نحوی ابتدا مشخص شود .در اینجا د و که وجود دارد .
که بعد از قید زمان مگر بدین صورت ، گاهیکه که مرسوم نیست.
از نظر مفهومی می توان اینرا برای آن متصور شد که
بعنوان تاکید همراه با
گروه حرف اضافه ای در غیر اینصورت جایگاهی ندارد.
که بعدی کاملا زائد است
و فاقد جایگاه نحوی در ساخت جمله واره های پیچیده
زیرا قبل از جمله هسته یا
همان جمله پایه هیچگونه ربط دهنده ای امکان وجود ندارد.
تا اینجا این جمله پیچیده ازنظر نحوی ناقص است.
( نکته: در ساخت های شعری هجا
پایه بضرورت حرکت
ارکان جمله توضیح نحوی خود را دارد و بحثی مستقل است).
حرکت یک گروه قیدی حالت ( تب دار ) یعنی خروج آن از جایگاه اصلی
آیا به یکنواختی صورت گفتاری متن کمک کرده است؟خیر
زیرا با خروج از جایگاه اصلی نتنها سبب ایجاد وقفه در خوانش شده است،
بلکه تاکید کارنده بر مانور دهی بر سه واژه دارای همخوان گ
را دچار نقص می کند . این نکته جنبه زیبایی شناختی را مد نظر دارد.
آیا از منظر ساخت اطلاعی هدفمند این جایگاه تغییر یافته است و چگونه؟
خیر . زیرا خروج بافت مقید هیچگونه نقش اطلاعی ندارد.
به دیگر کاشته های از این دست نپرداخت چون ضعیف و سطحی بودند از نگاه وی.
پاییز


0