شعرناب

سفر نوستالژیک(قسمت پنجم)

سفر نوستالوژیک
(قسمت پنجم)
میخوام برم بالا تا از خونمون براتون بگم... خونه های این روستای کلا پله کم دارن مثل خونه ما که فقط دوتا پله داره، ورودیمونو بهش میگیم ایوون پایین، چون دورش نرده داره، اینجا چنتا صندوق چوبیه برنجه. این صندوقا خیلی قدیمی هستن الان دیگه کسی درست نمیکنه، تا یکسال، گاهی هم بیشتر برنجِ توشون سالم میمونه، ما روستاییها مصرف برنجمون بالاست تقریبا تو هر خونه ای چنتا ازاین صندوقا پیدا میشه.
چنتا سطل آب هم اینجاست، آخه آب لوله کشی که نداریم، باید از چاه همسایه برای خورد و خوراکمون آب بیاریم، البته رودخونه نزدیکِ، آبش برای شستشو و مرغا و گاوا خوبه... به به ببینید چی دیدم ظرفای رب مامان... رب آلوچه... دهنم آب افتاد... جاتون خالی، لواشک به گرد پای این ربا هم نمیرسه، گوجه سبز محلی و دیگِ مسی و دستای پر از عشق مامان و آتیش... چه کردن...
ما برای درستکردن قرمه سبزی و مخلفات انواع شکم پُرها و البته خوردن کاهو از رب آلوچه استفاده می کنیم.
اینجام چنتا ظرف رب گوجه داریم هنر دستای مامان جان...
حالا از دوتا پله دیگه میرم بالا میرسم به ایوون بالا
اینجام دورش نرده داره با ستونای چوبی، مامانم رنگ آبی بهشون زده خوشگل شدن. بالای نرده ها بابام سکّو درست کرده برای نگهداری سیر، کدو ، کوزه و... فعلا که مامانی سیرهای باغشو با نخ رنگی مثل گیسای خودش بافته و از بالا آویزون کرده.
ما دو تا اتاق داریم یدونه برای آشپزی و نشستن و خوابمون، یدونه هم اتاق مهمون که تلویزیونم اونجاست، چون برق نداریم خیلی کم تلویزیون میبینیم، باطریش سنگینه بابا باید هر چند وقت ببره شهر و شارژش کنه.
سقف اتاق نشیمنمون چوب و گِل هست، دیواراشم گِلیه، تو زمستون گرم و تو تابستون خنکه.
زمستونا بخاری هیزمی میذاریم اتاقمون حسابی گرم میشه، پخت و پزمونم با گاز کوچیک و چراغ خوراکپزیه، خیلی سخته برای مامان و زنهای روستایی ولی از اونجاییکه عاشق همسرو فرزندو زندگیشونن همه کارو با عشق انجام میدن.
مامان دیوارارو رنگ کرده، نصفشو سفید نصفشو آبی.
یه فرش دستبافت قدیمی هم از وقتی من یادمه داریم، زیبایی اتاقمون باهاش چندبرابر شده.
چنتا طاقچه هم داریم که روشونو با پارچه های رنگی تکه دوزی شده تزیین کردیم. دو تا پنجره چوبی کوچیک داره که پرده هاش گلدوزی شده و گل و بلبل کنار هم نشستن. تفنگ بابا هم رو دیوار فعلا خوابیده تا بوقتش بره برامون دنبال شکار... رو طاقچه چنتا چراغ نفتی و فانوس هم هست، مامان هر روز صبح شیشه هاشونو، فیتیله هاشونو تمیز میکنه و تو شکمشون نفت میریزه ...
پایان قسمت پنجم
#سمیرا_خوشرو_شبنم


0