شعرناب

چگونگی‌ارتباط‌‌باشعر‌نیمایی

نوشتن‌مطالبی‌دراین‌زمینه‌بخاطرنظریکی‌از‌دوستان‌وشاعران‌‌عزیزاست‌که‌درمورد‌ی‌‌‌
یکی‌از‌‌شعرهای‌بنده‌اشاره‌‌به‌عدم‌‌ارتباط‌‌باقسمتهایی‌ازشعر،که‌بسیار‌ممنون‌از‌ایشان‌که‌
باعث‌شد‌چندخطی‌به‌رسم‌یادگاری‌در‌زمینه‌شعر‌‌،بخصوص‌دراین‌مورد‌‌به‌‌رسم‌‌یادگاری‌
بنویسم.
اینکه‌دربعضی‌از‌شعرهایی‌نیمایی‌‌(آنهایی‌که‌‌بلند‌‌نوشته‌می‌شوند)فهمیدن‌تمام‌معانی‌
ومفاهیم‌‌شعرواحساسات‌شاعر‌بایک‌‌نگاه‌‌‌گذراواجمالی‌‌درک‌‌نمی‌شود،شاید‌نظر‌درستی‌
باشد،که‌این‌بواسطه‌استفاده‌شاعر‌ازکلماتی‌باعمق‌ومعانی‌زیاد‌وهمچنین‌استفاده‌ی‌شاعراز‌کلماتی‌باعمق‌ومعانی‌زیاد،وهمچنین‌‌استفاده‌بسیار‌از‌صناعات‌ادبیازجمله،(استعاره،
ایهام،کنایه...وغیره)واستفاده‌‌ازآهنگهای‌‌موزون‌‌کلمات،که‌هرچند‌ازلحاظ‌‌ظاهریباعث
زیبایی،ولی‌ممکن‌است‌‌خواننده‌درمعانی‌‌ومقصود‌‌شاعر‌‌دچار‌تشویش‌شود.البته‌‌خیلی‌
ادب‌‌دوستان‌امثال‌بنده،وقتی‌شعر‌شاعران‌بزرگی‌‌مثل،اخوان،نیما‌یوشیچ،سهراب‌سپهری
فروغ،وبسیار‌نام‌آشنایان‌دیگرمی‌خوانیم،ازنظرمعانی‌‌ومفهوم‌و،ارتباط‌باتمام‌احساسات‌
شاعر،درشعرممکن‌است‌میسرنگرد‌،که‌‌‌دربه‌بعضی‌‌از‌دلایلش‌اشاره‌‌کردیم.شایدهم‌‌به‌
بخاطر‌کم‌آگاهی‌‌ما،وکمتراستفاده‌‌کردن‌ازدامنه‌لغات‌بسیاری‌که‌این‌عزیزان‌‌استفاده‌کردندکه‌شاعر‌راگاهی‌یک‌فیلسوف‌‌،درجایی‌‌دیگر‌یک‌عارف‌،درشعر‌دیگر‌یک‌منتقد‌‌خواهیم‌یافت.
البته‌بنده‌‌خیلی‌کوچکتر‌از‌آنم،که‌بخواهم‌شعر‌خود‌راباشعر‌شاعران‌بزرگ‌وبدون‌رقیبی،
قیاس‌،ویاحتی‌به‌آن‌نزدیک‌کنم.
البته‌چنین‌شاعرانی‌‌خود‌هر‌دودوره‌،یعنی‌‌هم‌دردوره‌ی‌شعر‌سنتی‌‌راتجربه‌،که‌شاید‌‌صناعات
ادبی‌وتنوع‌لغات‌جزء‌لاینفک‌شعر‌می‌بود‌وهم‌دوران‌جدید،یعنی‌‌گذر‌ازسنت‌به‌مدرن‌،که‌
خود‌آفریدند.‌بنابراین‌شاید‌‌به‌این‌زودی‌کسانی‌که‌بتوان‌جای‌پای‌چنین‌شاعرانی‌پا‌بگذارند،
اگرنگویم‌نه،ولی‌شاید‌کم‌باشد.
ولی‌امروز‌شعر‌حال‌‌وهوای‌‌‌خاص‌خود‌‌رادارد،وباسبک‌وسیاقی‌از‌جنس‌سبز‌،آزاد‌،چند‌
اهنگی‌،کوتاه‌وهمچنین‌‌بانامهایی‌دیگر‌درمیان‌مهر‌نگاران‌وزیبا‌اندیشان‌رواج‌دارد.شعر‌هم
بواسطه‌رشد‌وپیشرفت‌تمدن‌بشری،چه‌از‌لحاظ‌معناوچه‌از‌نظر‌ظاهری‌بسط‌وگسترش‌
ودچار‌تغیر‌می‌شود،وازاین‌مستثنی‌خارج‌نیست.ولی‌
چقدرازاین‌سبک‌ها‌درست‌وبافرهنگ‌وادبیات‌ما‌سازگاری‌‌داردجای‌بسی‌بحث‌دارد‌،که‌شاید‌‌درجای‌دیگربه‌آن‌‌اشاره‌کردیم.
درزمینه‌شعر‌بنده‌‌که‌بانی‌نوشتن‌این‌مطلب‌بود‌،(آی‌سفیرم‌،شاه‌پیرم‌،آی‌پسینم)
دراول‌شعر‌حکایتی‌از‌زمستان‌است‌وبعد‌واژه‌‌صحرا‌خودش‌رامعرفی‌می‌کند،(من‌صحرا‌‌،گلی‌درقاب‌دشت)که‌هم‌اززمستان‌‌بواسطه‌‌سوز‌‌سرما،وهم‌‌از‌تابستان‌بواسطه
شدت‌وحدت‌گرما،وهم‌از‌بهارکه‌‌گاهی‌تمایل‌‌به‌زمستان،وگاهی‌تمایل‌به‌تابستان‌داردگلمند
است.ازخیلی‌‌چیزهای‌‌دیگرمثل‌ابر....وغیره‌شاکی‌وگلمند‌است.وهر‌شعر‌دربتن‌خود
ممکن‌است‌معانی‌‌دیگری‌‌داشته‌باشد،واین‌ازویژگی‌شعر‌است‌.هرکسی‌از‌ظن‌خود‌شد‌
یارمن.
برای‌یافتن‌‌معانی‌چنین‌شعرهایی(بعضی‌نیمای‌ها‌)وهر‌شعری‌که‌گاهی‌درزمینه‌فلسفی‌‌و
گاهی‌عرفانی‌تبلور‌ونمود‌پیدا‌می‌کند،باید‌هم‌به‌سراغ‌کلمات‌آهنگین‌برویم‌که‌ممکن‌است‌‌
هر‌کدام‌ازاینها‌معانی‌کاملی‌را‌برسانند،وهم‌باید‌به‌سراغ‌مصرع‌یامصراع‌‌هایی‌که‌باهم
یک‌مفهوم‌رابیان‌می‌کنند،برویم‌تانتیجه‌‌ی‌بهتری‌حاصل‌شود.
البته‌نظربنده‌‌که‌ممکن‌دیگران‌آن‌رارد،یادر‌تمام‌اشعار‌ازاین‌دست‌نتوان‌آن‌را‌تعمیم‌داد‌،این‌
است،چنین‌شعرهایی‌دراین‌قالب‌بااین‌سیاق‌را،هم‌به‌اول،هم‌به‌وسط،هم‌به‌آخر‌شعر،برای‌درک‌مفهوم‌،معانی‌واحساسات‌درونی‌شعر‌رجوع‌کنیم،تا‌شاید‌بتوان‌آن‌حس‌خوب‌شاعر‌رابهتر‌وسریع‌تر‌از‌درون‌شعر‌بیرون‌کشید‌وارتباط‌برقرار‌شود.
آروین‌اسفند‌نود‌وهشت


0