شعرناب

كلافگی این روزها

گاهی روزها دقیقا دمویی از جهنم اند
هر چقدر هم خودت را بپیچانی سر که می چرخانی میبینی فقط چند دقیقه ی ناقابل گذشته است ،
گاهی اوقات فکر میکنی که مبادا این ساعت بی مروت باطری تمام کرده است
اصلا انگار ساعت با تو شوخی اش گرفته باشد
روزهایی که کلافه ای ، مثل آدمی که ده دقیقه است میگرن اش تمام شده کلافه ای
و عبث ترین کار ممکن در دنیا این است که بخواهی تک و تنها از پس این روزها بر بیایی .
دلت می خواهد کسی باشد که حواست را از تو بگیرد و پنجره ی رو به خیابان را نیمه باز کند و به بیرون پرتابش کند این روزها بیش از اندازه زورشان زیاد است
همین.


0